به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

مجتبی امیری مجد

  • رویا خاوری خراسانی، محمد قمری*، مجتبی امیری مجد
    زمینه

    افزایش تاب آوری در کودکان کمک می کند تا اضطراب کمتری را در دوران کودکی و متعاقب آن در دوران بزرگسالی تجربه کنند. اضطراب باعث کاهش توانایی های شناختی، افت سلامت و حتی تغییر سبک زندگی کودکان شود. برنامه های درمانی متعددی برای بهسازی، پیشگیری و درمان مشکلات رفتاری، عاطفی و اجتماعی کودکان تدوین شده اند که برنامه فرندز و روش مهارت آموزی کودک راه حل محور از آن جمله هستند. پژوهش هایی که اثربخشی برنامه فرندز را بر بهبود تاب آوری بسنجند اندک هستند و پژوهشی که تاثیر آموزش روش مهارت آموزی کودک راه حل محور را بر اضطراب و تاب آوری بسنجد نیز یافت نشد.

    هدف

    پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی آموزش روش مهارت آموزی کودک راه حل محور و برنامه فرندز، بر اضطراب و تاب آوری کودکان انجام شد.

    روش

    طرح پژوهش، شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دانش آموزان دختر دوره دوم ابتدایی مدارس منطقه 2 شهر تهران در سال تحصیلی 1401-1402 بود که با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند، 45 دانش آموزان، با توجه به ملاک های ورود به عنوان نمونه آماری مطالعه حاضر انتخاب شده و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه (در هر گروه، 15 دانش آموز) جایگزین شدند. ابزار گردآوری داده ها، پرسشنامه های اضطراب کودکان (اسپنس، 1997) و توانمندی اجتماعی-هیجانی و تاب آوری (مرل، 2010) بود. برنامه فرندز (بارت، 1991) و روش مهارت آموزی کودک راه حل محور (فورمن، 1990)، به صورت جداگانه طی 10 جلسه 60 دقیقه ای در گروه های آزمایش اجرا شدند ولی گروه گواه، مداخله ای دریافت نکرد. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس آمیخته و آزمون تعقیبی بن فرونی، بوسیله نرم افزار SPSS21 تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج تحلیل و تحلیل داده ها نشان داد که روش مهارت آموزی کودک راه حل محور و برنامه فرندز، تاثیرات معناداری بر کاهش اضطراب و افزایش تاب آوری دانش آموزان داشتند و برنامه فرندز در کاهش اضطراب، به طور معناداری موثرتر بود (05/0 >P) و نتایج پس از دو ماه پیگیری همچنان ادامه داشته اند (05/0 >P).

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج به دست آمده، به نظر می رسد با آموزش روش مهارت آموزی کودک راه حل محور و برنامه فرندز در مقطع دبستان، می توان در کودکان، به صورتی پایدار، اضطراب را کاهش و تاب آوری را افزایش داد.

    کلید واژگان: روش مهارت آموزی کودک راه حل محور, برنامه فرندز, تاب آوری, اضطراب, کودکان
    Roya Khavari Khorasani, Mohammad Ghamari*, Mojtaba Amiri Majd
    Background

    Increasing resilience in children helps them experience less anxiety during childhood and subsequently in adulthood. Anxiety can reduce cognitive abilities, deteriorate health, and even alter children's lifestyles. Various therapeutic programs have been developed to enhance, prevent, and treat children's behavioral, emotional, and social problems. Among these are the FRIENDS program and solution-focused kids’ skills method training. There are few studies examining the effectiveness of the FRIENDS program on improving resilience, and no research was found assessing the impact of solution-focused kids’ skills method on anxiety and resilience.

    Aims

    This study aimed to compare the effectiveness of the Solution-Focused Kids’ Skills method and the FRIENDS program on anxiety and resilience in children.

    Methods

    The research design was a quasi-experimental pretest-posttest with a control group and a two-month follow-up. The statistical population consisted of all female students in the second grade of elementary schools in District 2 of Tehran during the 2022-2023 academic year that with Using purposive sampling, 45 students were selected based on inclusion criteria and were randomly assigned to two experimental groups and one control group (with 15 students in each group). Data collection tools included the Spence Children’s Anxiety Scale (Spence, 1997) and the Social-Emotional Assets and Resilience Scales (Merrell, 2010). The FRIENDS program (Barrett, 1991) and the Solution-Focused Kids’ Skills method (Furman, 1990) were implemented separately in 10 sessions of 60 minutes each for the experimental groups, but the control group did not receive any intervention. Data were analyzed using mixed ANOVA and Bonferroni post-hoc tests with SPSS21 software.

    Results

    Data analysis showed that both the Solution-Focused Kids’ Skills method and the FRIENDS program had significant effects on reducing anxiety and increasing resilience in students. The FRIENDS program was significantly more effective in reducing anxiety (P< 0.05) and the results have continued after two months of follow-up (P< 0.05).

    Conclusion

    Based on the obtained results, it appears that teaching the Solution-Focused Kids’ Skills method and the FRIENDS program at the elementary school level can sustainably reduce anxiety and increase resilience in children.

    Keywords: Solution-Focused Kids’Skills Method, Friends Program, Anxiety, Resilience, Children
  • علی اکبر زارع، محمد قمری*، قربان فتحی اقدم، مجتبی امیری مجد
    زمینه

    با توجه به این که نوجوانی یکی از حساس ترین مراحل رشد آدمی ست باید به حل مشکلات تربیتی و روانشناختی این گروه توجه ویژه ای نمود. یکی از بهترین راه کارها در این راستا، استفاده از مداخلات روانشناختی است.

    هدف

    پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر سایکودراما و تحلیل رفتار متقابل بر تعارض با والدین نوجوانان پسر انجام شد.

    روش

    روش پژوهش، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش را دانش آموزان پسر پایه سوم دوره اول دبیرستان های عادی دولتی شهر خرم دره در سال تحصیلی 99-1398 تشکیل دادند. 30 نفر با استفاده از نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و به صورت تصادفی در سه گروه قرار گرفتند. گروه های آزمایشی، درمان مختص گروه خود را در 8 جلسه 5/1 ساعته دریافت کردند. ابزار پژوهش پرسشنامه تعارض نوجوان با والدین پرینز بود. تجزیه و تحلیل یافته ها از طریق آزمون تحلیل واریانس آمیخته با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی صورت گرفت.

    یافته ها

    میانگین و انحراف معیار تعارض با مادر و تعارض با پدر گروه سایکودراما در پیش آزمون به ترتیب (37/2±10/28 و 82/1±70/28)، گروه تحلیل رفتار متقابل (55/2±50/28 و 98/1±20/28)، و گروه کنترل (17/2±60/27 و 77/1±60/27) بود. سایکودراما (13/2±10/24 و 90/2±80/24) و تحلیل رفتار متقابل (90/2±00/24 و 33/1±30/25) در مقایسه با گروه کنترل (04/2±80/27 و 91/1±90/27)، تعارض با مادر (001/0 >p) و تعارض با پدر را در پس آزمون کاهش دادند (001/0 >p). در مرحله پیگیری، اثر سایکودراما (11/2±40/24 و 91/1±10/26) و تحلیل رفتار متقابل (75/2±40/24 و 13/1±20/25) بر تعارض با مادر و تعارض با پدر (31/2±40/28 و 91/1±90/27) ماندگار بود (001/0 >p؛ 001/0 >p). تاثیر سایکودراما و تحلیل رفتار متقابل بر تعارض با مادر و تعارض با پدر در مراحل پس آزمون و پیگیری یکسان بود (05/0 <p).

    نتیجه گیری

    سایکودراما با بهره گیری از هنر ارتباط و بازسازی موقعیت و تخلیه هیجانات، و تحلیل رفتار متقابل با ارائه تصویری از ساختار روانشناختی و کمک به چگونگی رفتار موثر در کاهش تعارض با والدین موثر بوده اند

    کلید واژگان: گروه درمانی مبتنی بر سایکودراما, تحلیل رفتار متقابل, تعارض با والدین, نوجوانان پسر
    Ali Akbar Zare, Mohammad Ghamari*, Ghorban Fatheaghdam, Mojtaba Amirimajd
    Background

    Considering that adolescence is one of the most sensitive stages of human development, special attention should be paid to solving the educational and psychological problems of this group. One of the best strategies in this regard is to use psychological interventions.

    Aims

    This study aimed to compare the effectiveness of psychodrama-based group therapy and transactional analysis on conflict with parents of male adolescents.

    Methods

    This semi-experimental study was performed based on a pre-test, post-test, and follow-up design with a control group. The study population consisted of all third-grade male students of the first period of ordinary public high schools in Khorramdareh in the academic year of 2019-2020. In total, 30 Male students were selected using the available sampling and randomly divided into three groups. Members of both experimental groups received their treatment in eight 1.5-hour sessions. The research tool was the adolescent conflict questionnaire with Prince's parents. The findings were analyzed through repeated measures ANOVA and Bonferroni post-hoc test.

    Results

    The mean and standard deviation of conflict with mother and conflict with father of the psychodrama group in the pre-test (28.10±2.37 and 28.70±1.82), transactional analysis group (28.60±2.55 and 28.20±1.98), and control group (27.60±2.17 and 27.60±1.77) respectively. Psychodrama (24.10±2.13 and 24.80±2.90) and transactional analysis (24.00±2.90 and 25.30±2.33) compared to the control group (27.80±2.04 and 27.90±1.91) reduced the conflict with mother (p<0.001) and the conflict with father in the post-test (p<0.001). In the follow-up phase, the effect of psychodrama (24.40±2.11 and 26.10±1.91) and transactional analysis (24.40±2.75 and 25.20±1.13) on conflict with mother and conflict father (28.40±2.31 and 27.90±1.91) (p<0.001; p<0.001). The effect of psychodrama and transactional analysis on conflict with the mother and conflict with the father was the same in the post-test and follow-up stages (p>0.05).

    Conclusion

    Psychodrama has been effective in reducing conflict with parents by utilizing the art of communication reconstructing situations and evacuating emotions, and transactional analysis of behavior by providing a picture of psychological structure and helping how to behave effectively.

    Keywords: Group Therapy-Based Psychodrama, Transactional Analysis, Conflict With Parents, Adolescents
  • سپیده نجفی، مهدی زکی پور *، مجتبی امیری مجد
    هدف

    خودناهمخوانی و رفتار مصرف کنندگان عواملی هستند که می توانند بر مصرف کالاهای لوکس تاثیر بگذارند. در نتیجه، هدف این مطالعه شناسایی شاخص ها، مولفه ها و ابعاد موثر بر خودناهمخوانی و رفتار مصرف کنندگان کالاهای لوکس بود.

    روش پژوهش: 

    این مطالعه از نظر هدف کاربردی و از نظر شیوه اجرا کیفی بود. جامعه مطالعه حاضر خبرگان دانشگاه و صنعت مرتبط با حیطه پژوهش بودند که طبق اصل اشباع نظری 14 نفر از آنها با روش نمونه گیری هدفمند به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار پژوهش حاضر مصاحبه نیمه ساختاریافته با خبرگان بود (16 سوال) که روایی محتوایی آن با نظر خبرگان تایید و پایایی آن با روش ضریب توافق بین دوکدگذار 82/0 به دست آمد. در این مطالعه، برای تحلیل داده ها از روش تحلیل مضمون در نرم افزار MAXQDA استفاده شد.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که خودناهمخوانی و رفتار مصرف کنندگان کالاهای لوکس دارای 81 شاخص، 29 مولفه و 7 بعد بود. در این مطالعه ابعاد شامل عوامل روانشناختی (با 2 مولفه)، عوامل جمعیت شناختی (با 4 مولفه)، عوامل اجتماعی (با 6 مولفه)، عوامل فردی (با 6 مولفه)، عوامل بین فردی (با 2 مولفه)، عوامل فرهنگی (با 3 مولفه) و پیامدهای رفتاری مشتری (با 6 مولفه) بودند. در نهایت، الگوی مولفه ها و ابعاد موثر بر خودناهمخوانی و رفتار مصرف کنندگان کالاهای لوکس ترسیم شد.

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج این مطالعه، مدیران و برنامه ریزان کالاهای لوکس می توانند با توجه به شاخص ها، مولفه ها و ابعاد شناسایی شده زمینه را برای بهبود رفتار مصرف کنندگان فراهم آورند.

    کلید واژگان: خودناهمخوانی, رفتار مصرف کنندگان, کالاهای لوکس.
    Sepideh Najafi, Mehdi Zakipour*, Mojtaba Amirimajd
    Introduction

    Self-discrepancy and consumer behavior are factors that can affect the consumption of luxury goods. As a result, the aim of this study was to identifying affecting indicators, components and dimensions on self-discrepancy and consumers behavior of luxury goods.

    Methods

    This study in terms of purpose was applied and in terms of execution method was qualitative. The present study population was university and industry experts related to the research field, which according to the principle of theoretical saturation, 14 people of them were selected as a sample by purposive sampling method. The tool of the current research was a semi-structured interview with experts (16 questions), which whose content validity was confirmed by the opinion of experts, and its reliability was obtained by the method of the coefficient of agreement between two coders 0.82. In this study, to analyze the data was used from thematic analysis method in MAXQDA software.

    Results

    The findings showed that the self-discrepancy and consumers behavior of luxury goods had an 81 index, 29 components and 7 dimensions. In this study, the dimensions were included psychological factors (with 2 components), demographic factors (with 4 components), social factors (with 6 components), individual factors (with 6 components), interpersonal factors (with 2 components), cultural factors (with 3 component) and customer behavioral consequences (with 6 components). Finally, the pattern of affecting components and dimensions on self-discrepancy and consumers behavior of luxury goods was drawn.

    Conclusion

    Based on the results of this study, managers and planners of luxury goods can provide the basis for improving consumerd behavior according to the identified indicators, components and dimensions.

    Keywords: Self-Discrepancy, Consumers Behavior, Luxury Goods
  • سودابه امامی مهر، مجتبی امیری مجد*، محمد قمری، سعیده بزازیان

    پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی هنردرمانی و بازی درمانی شناختی -رفتاری بر اضطراب کودکان پیش دبستانی انجام شد. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی کودکان 6-5 سال که از اواسط مهر تا اواسط بهمن سال 1401 به کلینیک مشاوره ندای آرامش روان منطقه 2 شهر تهران مراجعه کردند بود؛ که 45 کودک به صورت در دسترس انتخاب و بطور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه (هر گروه 15 نفر) قرار گرفتند. سپس کودکان گروه آزمایش اول و دوم به ترتیب طی 10 و 12 جلسه تحت مداخله ی هنر درمانی و بازی درمانی شناختی- رفتاری قرار گرفتند. برای جمع آوری دادها از فرم والدین مقیاس اضطراب کودکان پیش دبستانی (PAS) (اسپنس و همکاران، 2001) استفاده شد. تحلیل داده ها با روش  تحلیل کواریانس چندمتغیری انجام شد. یافته ها نشان داد با کنترل اثر پیش آزمون بین میانگین نمرات پس آزمون در سه گروه هنر درمانی، بازی درمانی شناختی-رفتاری و گروه کنترل تفاوت معناداری وجود دارد (001/0>P)، اما بین میزان اثربخشی دو روش تفاوت معنی داری وجود ندارد (05/0P>). بطورکلی می توان نتیجه گرفت با بکارگیری هر یک از روش های مداخله هنر درمانی و بازی درمانی شناختی- رفتاری گام مهمی در کاهش پیامدهای منفی ناشی از اضطراب در کودکان برداشت.

    کلید واژگان: اضطراب, هنردرمانی, بازی درمانی شناختی-رفتاری, کودکان پیش دبستانی
    Sudabeh Emami Mehr, Mojtaba Amiri Majd*, Mohammad Ghamari, Saeedeh Bazzazian

    The present study aims to compare the effectiveness of art therapy and cognitive-behavioral play therapy on preschool children's anxiety. The design of the study was a quasi-experimental pre-test-post-test type with a control group. The statistical population of the study included all children aged 5-6 years who were referred to the Neday-e Aramesh-e Ravan Counseling Clinic in the 2nd district of Tehran from mid-October to mid-January 2022. A total of 45 children were randomly selected and placed in two experimental groups and one control group (n=15) Then, the children of the first and second experimental groups underwent art therapy and cognitive-behavioral play therapy for 10 and 12 sessions, respectively. To collect data, the parental form of the preschool anxiety scale (PAS) (Spence et al., 2001) was used. Data analysis was done by multivariate covariance analysis in SPSS-23 software. The results revealed that by controlling the effect of the pre-test, there is a significant difference between the average scores of the post-test in the three groups of art therapy, cognitive-behavioral play therapy, and the control group (P<0.001), but there is no significant difference between the effects of these two methods (P>0.05). Thus, it can be concluded that by using each of the intervention methods of art therapy and cognitive-behavioral play therapy, an important step was taken in reducing the negative consequences caused by anxiety in children.

    Keywords: anxiety, art therapy, cognitive-behavioral play therapy, preschool children's
  • مریم نظامی، مجتبی امیری مجد*، محمد قمری، مسعود اسدی
    زمینه و هدف

    ناباروری در سراسر جهان و در همه فرهنگ ها به عنوان یک تجربه استرس زا و بحرانی و تهدیدکننده برای ثبات فردی، زناشویی، خانوادگی و اجتماعی شناخته شده است و علاوه بر مشکلات جسمانی، با مجموعه ای از علایم روانی نیز همراه شده است. هدف از پژوهش مقایسه ی کیفی ازدواج پایدار رضایتمند و ازدواج های همراه با نارضایتی در زوج های نابارور بود.

    روش پژوهش:

     این پژوهش با شیوه کیفی و با استفاده از روش نظریه داده بنیاد انجام شد. با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند، مشارکت کنندگان با توجه به معیارهای ورود به پژوهش انتخاب شدند و تا رسیدن به اشباع نظری درنهایت 18 زوج نابارور دارای ازدواج رضایتمند و پایدار و 15 زوج نابارور در ازدواج همراه با نارضایتی مورد مصاحبه نیمه ساختاریافته قرار گرفتند و داده ها با استفاده از روش کلایزی تحلیل شدند.

    یافته ها

    ماحصل مرحله ی کدگذاری باز، رسیدن به 202 کد اولیه، 84 مقوله فرعی و 8 مقوله اصلی و یک مقوله ی مرکزی بود. مقوله ی مرکزی در این پژوهش ناباروری: پویشی برای تجربه ی عشق اصیل و متعهدانه در ازدواج و یا نارضایتی و فروپاشی آن است. تحلیل داده ها نشان داد که عوامل محافظت کننده و خطرساز موثر بر ازدواج پایدار رضایتمند و ازدواج های همراه با نارضایتی در سه حیطه ی عوامل درون فردی، عوامل بین فردی و زوجی و عوامل مرتبط با منظومه ی خانواده تعریف شدند.

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج این پژوهش، رسیدن به پذیرش ناباروری و تجربه ی عشق اصیل و متعهدانه در ازدواج یا نارضایتی و فروپاشی آن، در زوجین نابارور اتفاقی نیست بلکه با انتخاب و اقدام سازنده و فعالانه و یا به کارگیری راهبردهای غیر موثر ایجادشده و فرایندی است فردی، خانوادگی و تعاملی که زوجین نابارور می توانند با تلاش آگاهانه جهت رشد و تعالی ازدواج و مراقبت از آن، همراهی، اتحاد زوجی و کسب مهارت های زوجی و راهبردهای کارآمد در راستای سلامت و شادکامی اقدام کرده و درنهایت رضایت و پایداری در ازدواج را کسب نمایند و مانع ایجاد نارضایتی و فروپاشی ازدواجشان گردند.

    کلید واژگان: ازدواج, رضایت زناشویی, زوجین, ناباروری, کیفی
    Maryam Nezami, Mojtaba Amiri Majd*, Mohammad Ghamari, Masoud Asadi
    Background and Aim

    The aim of this study was to compare the quality of satisfactory stable marriage and dissatisfaction-associated marriages in infertile couples.

    Methods

    This study was conducted using a qualitative method using the grounded theory method. Using purposeful sampling method, participants were selected according to inclusion criteria and finally 18 infertile couples with satisfactory and stable marriage and 15 infertile couples in marriage with dissatisfaction were interviewed semi-structured and the data were analyzed using Colaizzi's method.

    Results

    The result of open coding was reaching 202 primary codes, 84 sub-categories and 8 main categories and one central category. The central issue in this study is infertility: a dynamic for experiencing genuine and committed love in marriage or its dissatisfaction and disintegration. Data analysis showed that protective and risk factors affecting satisfactory stable marriage and couples with dissatisfaction were defined in three areas of intrapersonal factors, interpersonal and couple factors and factors related to family system.

    Conclusion

    According to the results of this study, achieving acceptance of infertility and the experience of genuine and committed love in marriage or its dissatisfaction and collapse is not accidental in infertile couples, but by choosing constructive and active action or using ineffective strategies created and is an individual, family and interactive process that infertile couples can make with conscious efforts to grow and transcend marriage and take care of it, companionship, couple unity and acquisition. Couple skills and efficient strategies for health and happiness and finally gain satisfaction and stability in marriage and prevent dissatisfaction and breakdown of their marriage.

    Keywords: marriage, marital satisfaction, couples, infertility, quality
  • ندا ورقائی*، قربان فتحی اقدم، مجتبی امیری مجد، لقمان ابراهیمی

     همسرگزینی و پیمان زناشویی هر دو نشانه پختگی و پیشرفت شخصی هستند یکی از چالش هایی که بسیاری از زوج ها با آن روبرو هستند فریب کاری در رابطه است و بزرگ ترین عمل فریبکارانه بین زوجرویارویی باخیانت است. هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی طرح واره درمانی و درمان مبتنی بر تعهدو پذیرش بر تحریک پذیری هیجانی در زنان آسیب دیده از پیمان شکنی بود. روش این پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری زنان آسیب دیده از -پیمان شکنی مراجعه کننده به کیلینک های مشاوره تحت نظر دادگستری شهر زنجان 1400 - 1399 بود و از بین آن ها 45 نفر به صورت نمونه گیری هدفمند بر اساس ملاک های ورود انتخاب شدند وبه صورت تصادفی در دو گروه آزمایش 15 نفر (و یک گروه کنترل) 15 نفر جای گرفتند. پروتکل هشت جلسه ای طرح واره درمانی و درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش بر روی گروه آزمایش انجام گردیدهر سه گروه در مرحله پیش آزمون و پس آزمون مقیاس تحریک پذیری هیجانی بری تویت، 1987  راتکمیل کردند. یافته های حاصل از تحلیل کوواریانس نشان داد که هر دو درمان باعث کاهش معنادارمیانگین نمرات پس آزمون تحریک پذیری هیجانی درگروه آزمایش نسبت به گروه کنترل شده است.سطح معنی داری کمتر از مقدار مفروض 05 / 0 است که نشان از اثربخشی طرح واره درمانی و درمانمبتنی بر تعهد و پذیرش بر تحریک پذیری هیجانی دارد (05 / 0 > p). بر اساس یافته های پژوهش و باتوجه به کارایی و اثربخشی درمان طرح واره و درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش، این رویکرد می توانددرزمینه کاهش تحریک پذیری هیجانی در زنان آسیب دیده از پیمان شکنی موثر باشد بنابراین درکنارسایر رویکردهای درمانی موجود گزینه مناسبی، برای استفاده مشاوران و درمانگران خانواده است.

    کلید واژگان: طرح واره, درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش, تحریک پذیری هیجانی, پیمان شکنی
    Neda Varghaei, Ghorban Fathi Aghdam, Mojtaba Amiri Majd, Loghman Ebrahimi

    Choosing a spouse and marriage contract are both signs of maturity and personal development one of the challenges that many couples face is cheating in the relationship And the biggest deceitful act between a couple is dealing with infidelity. The purpose of this study was to investigate the effectiveness of Schema therapy Acceptance and Commitment therapy on the emotional irritability, family functioning in women affected by infidelity. The method of this study was quasi-experimental with pretest-posttest and control group. The statistical population included women victims of infidelity referring to counseling centers under the supervision of the judiciary in Zanjan. Thirty couples were selected via purposeful and available sampling method based on the study criteria and randomly assigned to experimental (n=15) and control groups (n=15). The eight-session Schema therapy & Acceptance and Commitment Therapy protocol was performed on the experimental group. In the pre-test and post-test stages, both groups completed the emotional irritability scale of Brithwaite, 1987 Thus, it could be concluded that Schema therapy & Acceptance and Commitment Therapy is an effective method in reducing emotional irritability, in women suffering from the trauma of infidelity and can be used by counselors and therapists in the field of family therapy. The result of One-way analysis of covariance indicated that Schema therapy & Acceptance and Commitment Therapy group counseling significantly decreased the post-test average score of emotional irritability family functioning in experimental group (0.05).

    Keywords: Schema Therapy, acceptance, commitment therapy, infidelity
  • مریم مللی، مجتبی امیری مجد*، پریسا تجلی، گیتا موللی
    هدف

    هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی نرم افزار شناختی کاپیتان لاگ و بسته توانبخشی شناختی پارس بر حافظه فعال شنیداری و دیداری دانش آموزان دبستانی دارای آسیب شنوایی با کاشت حلزون بود.

    مواد و روش ها

    برای انجام پژوهش حاضر از روش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون- پیگیری با گروه گواه آزمایش (دو گروه آزمایش: نرم افزار شناختی کاپیتان لاگ و بسته توانبخشی شناختی پارس و یک گروه کنترل) استفاده شد. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه دانش آموزان دبستانی 9-11 سال دارای آسیب شنوایی با کاشت حلزون بود که در سال 1399 به مراکز توانبخشی غیردولتی شهر تهران مراجعه نمودند. برای انتخاب آزمودنی ها از روش نمونه گیری غیرتصادفی هدفمند با جایگزینی تصادفی در گروه آزمایش و کنترل استفاده شد؛ بدین صورت که به روش نمونه گیری هدفمند 45 نفر دانش آموز دبستانی دارای کاشت حلزون در دامنه سنی 9 تا 11 سال که از معیارهای ورود برخوردار بودند انتخاب و در سه گروه (دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل) به شکل تصادفی و برابر (هر گروه 15 نفر) گمارده شدند. کودکان هر یک از گروه های آزمایش یعنی نرم ‍ افزار شناختی کاپیتان لاگ و بسته توانبخشی شناختی پارس به مدت 12 جلسه آموزشی 45-30 دقیقه‎ای، هفته ای دو جلسه در برنامه درمانی شرکت کردند. برای گردآوری داده ها از آزمون حافظه فعال وکسلر استفاده شد.

    یافته ها

    برای تحلیل داده ها از روش تحلیل واریانس مختلط با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی توکی و نرم افزار SPSS22 استفاده شد. نتایج نشان داد که آموزش نرم افزار شناختی کاپیتان لاگ بر حافظه فعال دیداری (001/0=P) دانش آموزان دبستانی دارای آسیب شنوایی با کاشت حلزون اثربخش است و این تاثیر تا مرحله پیگیری نیز پایدار بوده است (001/0=P) اما اثربخشی این بسته بر حافظه فعال شنیداری دانش آموزان معنادار نبوده است (59/0=P). همچنین اثربخشی آموزش بسته توانبخشی شناختی پارس بر حافظه فعال دیداری (024/0=P) و شنیداری (002/0=P) دانش آموزان دبستانی دارای آسیب شنوایی با کاشت حلزون معنادار بود و این تاثیر تا مرحله پیگیری نیز پایدار بوده است. نتایج آزمون تعقیبی توکی نیز نشان داد بین اثربخشی نرم افزار شناختی کاپیتان لاگ و بسته توانبخشی شناختی پارس بر حافظه فعال دیداری (225/0=P) دانش آموزان دبستانی دارای آسیب شنوایی با کاشت حلزون تفاوت معناداری وجود ندارد اما اثربخشی بسته توانبخشی شناختی پارس بر حافظه فعال شنیداری دانش آموزان به طور معناداری (046/0=P) بالاتر از نرم افزار شناختی کاپیتان لاگ بوده است.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد که بسته توانبخشی شناختی پارس بر حافظه فعال دیداری و شنیداری دانش آموزان دبستانی دارای آسیب شنوایی با کاشت حلزون تاثیر دارد اما نرم افزار شناختی کاپیتان لاگ تنها بر حافظه فعال دیداری دانش آموزان موثر بود.

    کلید واژگان: نرم افزار شناختی کاپیتان لاگ, بسته توانبخشی شناختی پارس, حافظه فعال دیداری, حافظه فعال شنیداری, کاشت حلزون
    Maryam Melali, Mojtaba Amiri Majd*, Parisa Tajali, Gita Movallali
    Purpose

    The aim of this study was to compare the effectiveness of Captain Log cognitive software and Pars cognitive rehabilitation package on the auditory and visual working memory of primary school students with hearing impairment with cochlear implantation.

    Materias and Methods

    For the present study, a quasi-experimental method with pretest- posttest- follow-up design with experimental group (two experimental groups: Captain Log cognitive software and Pars cognitive rehabilitation package and a control group) were used. The statistical population of this study includes all primary school students aged 9-11 years with hearing impairment with cochlear implantation who were referred to non-governmental rehabilitation centers in Tehran in 1399. To select the subject, the purposive non-random sampling method was used with random group control. Thus, by purposeful sampling method, 45 primary school students with cochlear implants in the age range of 9 to 11 years who met the inclusion criteria were selected and randomly and equally in three groups (two experimental groups and one control group) (15 people in each group) were assigned. Children in each of the experimental groups, namely Captain Log Cognitive Software and Pars Cognitive Rehabilitation Package, participated in a treatment program for 12 training sessions of 30-45 minutes, two sessions per week. Wechsler working Memory Test (WMS-4) was used for data collection.

    Findings

    For data analysis, the method of mixed-design analysis of variance with repeated measures and Tukey post hoc test as well as SPSS22 software was used. The results showed that Captain Log cognitive software training on effective visual memory (P = 0.001) of primary school students with hearing impairment with cochlear implantation was effective and this effect was stable until follow-up (P = 0.001) but the effectiveness of this package on students' auditory working memory was not significant (P = 0.59). Also, the effectiveness of Pars Cognitive Rehabilitation Package training on visual memory (P = 0.024) and auditory of primary school students with hearing impairment with cochlear implantation was significant and this effect was followed up to the follow-up stage. The results of the Tukey post hoc test also showed that there is no significant difference between the effectiveness of Captain Log cognitive software and Pars cognitive rehabilitation package on visual working memory (P = 0.225) of primary school students with hearing impairment with cochlear implantation. The effectiveness of Pars Cognitive Rehabilitation Package on students auditory working memory was significantly (P = 0.046) higher than Captain Log Cognitive Software.

    Conclusion

    The results revealed that Pars cognitive rehabilitation package on the auditory and visual working memory of primary school students with hearing impairment with cochlear implantation had significant effect but Captain Log cognitive software only had effect on visual working memory.

    Keywords: Captain Log Cognitive Software, Pars Cognitive Rehabilitation Package, Audio working memory, visual working memory, Cochlear Implantation
  • حسن ناصری، وحیده باباخانی*، مجتبی امیری مجد، علیرضا جعفری
    مقدمه

    با توجه به افزایش تعارضات زناشویی و آمار طلاق و پیامدهای منفی آن، مطالعه حاضر باهدف تعیین اثربخشی زوج درمانی شناختی- سیستمی گاتمن در تعارض های زناشویی متقاضیان طلاق انجام شد.

    روش کار

    روش پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل همراه با دوره پیگیری دو ماه بود. جامعه آماری پژوهش، شامل تمامی زوجین متقاضی طلاق شهر مشهد بودند که به دلیل اختلافات زناشویی در پاییز 1400 توسط دادگاه خانواده به مرکز مشاوره روان پویش ارجاع داده شده بودند. از جامعه هدف 30 نفر واجد شرایط که داوطلب مشارکت در پژوهش بودند، به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به طور تصادفی ساده با استفاده از پرتاب سکه به دو گروه آزمون (15 نفر) و گواه (15 نفر) تقسیم شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه تعارضات زناشویی ثنایی بود. گروه مداخله در هشت جلسه زوج درمانی شناختی- سیستمی گاتمن شرکت کردند، اما گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکرد و در لیست انتظار درمان قرار گرفتند. داده ها با آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و نرم افزار SPSS-16 تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که گروه های مداخله و کنترل در مولفه های تعارض های زناشویی تفاوت معنی داری داشتند؛ به عبارت دیگر زوج درمانی شناختی- سیستمی گاتمن در کاهش مولفه های تعارض های زناشویی موثر بود (0/001>p)؛ و این نتایج در دوره پیگیری نیز تداوم داشت.

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج از زوج درمانی شناختی- سیستمی گاتمن در جهت کاهش تعارض های زناشویی و بهبود روابط زوجین متقاضیان طلاق استفاده نمود.

    کلید واژگان: زوج درمانی شناختی- سیستمی گاتمن, زوج درمانی, تعارض های زناشویی
    Hassan Naseri, Vahideh Babakhani*, Mojtabba Amiri, Alireza Jafari
    Introduction

    Considering the increase of marital conflicts and the statistics of divorce and its negative consequences, the present study was conducted with the aim of determining the effectiveness of Gutman's cognitive-systemic couple therapy in the marital conflicts of divorce applicants.

    Methods

    The research method was a semi-experimental pre-test-post-test type with a control group with a follow-up period of two months. The statistical population of the research included all the couples applying for divorce in Mashhad who were referred to the Psychodynamic Counseling Center by the family court in the fall of 2020 due to marital disputes. From the target population, 30 eligible people who volunteered to participate in the research were selected by available sampling method and divided into two test groups (15 people) and control (15 people) by simple randomization using a coin toss. The research tool was Sanai Marital Conflicts Questionnaire. The intervention group participated in eight Gutman cognitive-systemic couple therapy sessions, but the control group did not receive any intervention and were placed on the waiting list for treatment. The data were analyzed with the analysis of variance test with repeated measurements and SPSS-16 software.

    Results

    The results showed that the intervention and control groups had significant differences in the components of marital conflicts. In other words, Gutman's cognitive-systemic couple therapy was effective in reducing the components of marital conflicts (p<0.001); and these results continued in the follow-up period.

    Conclusion

    Based on the results, she used Gutman's cognitive-systemic couple therapy to reduce marital conflicts and improve the relationship of couples seeking divorce.

    Keywords: Guttman Cognitive-Systemic Couple therapy, Couple therapy, Marital conflicts
  • صدیقه نجفی*، مجتبی امیری مجد

    هدف از پژوهش حاضر، پیش بینی بدرفتاری با کودک در دوره همه گیری کووید- 19 بر اساسفرسودگی و کنترل گری والد بود. جامعه پژوهش را تمامی مادران دانش آموزان پیش دبستانی شهرقزوین در سال 1401 تشکیل دادند که از این میان 90 نفر از بین چهار دبستان به روش نمونه گیریخوشه ای چند مرحله ای به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامهسنجش تعارض والد-کودک استرایوس و همکارانش) 1998 (، مقیاس فرسودگی والدینی رزکام وبود. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از ضریب PARQ همکاران) 2018 (و پرسشنامه ی کنترل والدینهمبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چند متغیره استفاده شد. یافته ها نشان داد که بین فرسودگیوالدین با انضباط قاطعانه رابطه معکوس وجود دارد و همینطور بین فرسودگی والدین با بدرفتاری روانیهمچنین پذیرش و محبت با انضباط قاطعانه رابطه .)p>0/ و فیزیکی رابطه مستقیمی وجود دارد) 05مستقیم ولی با بدرفتاری روانی و فیزیکی رابطه معکوس دارد. خصومت / پرخاشگری نیز با انضباطقاطعانه رابطه معکوس ولی با بدرفتاری روانی و فیزیکی رابطه مستقیم دارد. طرد والدین نیز بابین سایر .)p>0/ بدرفتاری روانی رابطه مستقیم و با بدرفتاری فیزیکی رابطه معکوسی دارد) 05متغیرها رابطه معناداری مشاهده نشد. یافته های این پژوهش گویای اهمیت رابطه فرسودگی و30 درصد از بدرفتاری با کودک، توسط فرسودگی و / کنترل گری والد با بدرفتاری با کودک بوده و 4کنترل گری والد قابل پیش بینی است.

    کلید واژگان: بدرفتاری با کودک, فرسودگی والد, کنترل گری والد
    Sedigheh Najafi *, Mojtaba Amiri Majd

    The aim of the current research was to predict child abuse during the covid-19 epidemic based on parental burnout and control. The research community was formed by all the mothers of preschool students in Qazvin city in 1401, of which 90 people were selected as a sample by multi-stage cluster sampling method. The tools used in this research were Strauss et al.'s (1998) parent-child conflict assessment questionnaire, Rozkam et al.'s (2018) parental burnout scale, and PARQ parental control questionnaire. Pearson's correlation coefficient and multivariate regression analysis were used to analyze the data. The findings showed that there is an inverse relationship between parental burnout and assertive discipline, and there is also a direct relationship between parental burnout and mental and physical abuse (p<0.05). Also, acceptance and affection have a direct relationship with firm discipline, but an inverse relationship with mental and physical abuse. Hostility/aggression also has an inverse relationship with firm discipline, but a direct relationship with mental and physical abuse. Parental rejection also has a direct relationship with mental abuse and an inverse relationship with physical abuse (p<0.05). No significant relationship was observed between other variables. The findings of this research show the importance of the relationship between parental fatigue and control and child abuse, and 30.4% of child abuse can be predicted by parental exhaustion and control.

    Keywords: child abuse, parental burnout, parental control
  • مریم نظامی*، مجتبی امیری مجد، محمد قمری، مسعود اسدی
    هدف

    هدف از پژوهش حاضر تدوین الگوی مفهومی ازدواج پایدار رضایتمند در زوجین متقاضی فرزند خواندگی بود.

    روش پژوهش: 

    این پژوهش با شیوه کیفی و با استفاده از روش نظریه داده بنیاد انجام شد. با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند، مشارکت کنندگان با توجه به معیارهای ورود به پژوهش انتخاب شدند و تا رسیدن به اشباع نظری در نهایت 18زوج دارای ازدواج رضایتمند و پایدار مورد مصاحبه نیمه ساختار یافته قرارگرفتند و داده ها با استفاده از روش استراوس وکوربین تحلیل شدند.

    یافته ها

    ماحصل مرحله ی کدگذاری باز، رسیدن به 112کد اولیه، 23 مقوله فرعی و 9 مقوله اصلی و یک مقوله ی مرکزی بود. مقوله ی مرکزی در این پژوهش پذیرش ناباروری: پویشی برای تجربه ی عشق اصیل و متعهدانه در ازدواج است و مقوله های سیستم زوجی کارآمد، تلاش آگاهانه جهت رشد و تعالی ازدواج و مراقبت از آن جزء شرایط علی و مقوله های ارتباط سازنده ی زوج با خانواده های اصلی و اجتماع، حمایت گری راهبردی اطرافیان شرایط مداخله گر و مقوله ساختار شخصیتی و تربیتی زوجین شرایط زمینه ایی و زوجین از راهبردهای سازنده برای حل تعارض های زوجی و خانوادگی و رویارویی مذهبی به عنوان راهبردهای سازنده استفاده کردند و پیامد نهایی رضایت از زندگی، پذیرش همراه با شفقت و تعهد نسبت به همسر بود.

    نتیجه گیری

    نتایج این پژوهش، رسیدن به پذیرش ناباروری و تجربه ی عشق اصیل و متعهدانه در ازدواج زوجین نابارور که پیامد اصلی آن رضایتمندی است اتفاقی نیست با انتخاب و اقدام سازنده و فعالانه میسر بوده و فرایندی است فردی خانوادگی و تعاملی که زوجین با تلاش آگاهانه جهت رشدو تعالی ازدواج و مراقبت از آن، همراهی، اتحاد زوجی و کسب مهارتهای زوجی و راهبرد های کارآمد در راستای سلامت و شادکامی اقدام کرده و در نهایت رضایت و پایداری در ازدوا ج را کسب می نمایند

    کلید واژگان: ازدواج پایدار, رضایتمند, زوجین نابارور, فرزند خواندگی
    Maryam Nezami *, Mojtaba Amirimajd, Mohammad Ghamari, Masoud Asadi
    Aim

    The present study was aimed to develop a conceptual model of satisfactory sustainable marriage in couples seeking adoption.

    Method

    This research has been done qualitatively using grounded theory of the foundation. Using purposive sampling method, the subjects were selected according to the inclusion criteria and until theoretical saturation, finally 18 couples with satisfied and stable marriages a semi-structured interview was conducted for them and analyzed using Strauss and Corbin continuous comparison method.

    Results

    The product of the open coding stage was reaching 112 primary codes, 23 sub-categories and 9 main categories and one central category. The central category in this study is infertility acceptance, a dynamic for the experience of genuine and committed love during marriage. Community, strategic support of those relatives the interventionist conditions and the category of personality and educational structure of couples Background and couples used constructive strategies to resolve marital and family conflicts and religious confrontation as constructive strategies and the end result of life satisfaction, acceptance with compassion and commitment to the spouse.

    Conclusion

    Based on the results of this study, infertility acceptance and the experience of genuine and committed love in infertile couples whose main outcome is satisfaction is not accidental but is possible by constructive and active choice and action and is an individual, family and interactive process that Couples consciously strive for the growth and excellence of marriage and care for it, companionship, marital union and the acquisition of marital skills and effective strategies for health and happiness, and ultimately gain satisfaction and stability in marriage.

    Keywords: Stable Marriage, Satisfaction, Infertile couple, Adoption
  • حسن ناصری، وحیده باباخانی*، مجتبی امیری مجد، علیرضا جعفری
    هدف

    پژوهش پیش رو با هدف مقایسه اثر بخشی الگوی کارکردی مک مستر و مدل شناختی- سیستمی گاتمن در تعارض های زناشویی و طلاق عاطفی متقاضیان طلاق انجام شد.

    روش پژوهش: 

    روش پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش-آزمون، پس آزمون و پیگیری بود. در این پژوهش از تعداد 85 زوج که به جهت اختلافات زناشویی و درخواست طلاق در طول سال 1399 به کلینیک مداخلات روان شناختی روان پویش مراجعه نمودند با توجه به شرایط پژوهش و با روش نمونه گیری در دسترس 21 زوج به عنوان نمونه پژوهش انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه (گروه آزمایش1، گروه آزمایش 2 و گروه گواه) قرار داده شدند. سپس گروه آزمایش اول در طول ده جلسه تحت آموزش الگوی مک مستر (اپشتاین و همکاران، 1978) و گروه آزمایش دوم نیز طی ده جلسه تحت آموزش رویکرد سیسستمی گاتمن (گاتمن، 2019) قرار گرفتند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش مقیاس طلاق عاطفی گاتمن (گاتمن، 2008) و پرسشنامه تعارضات زناشویی (ثنایی، 1375) بود که در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و آزمون پیگیری (سه ماهه) بود که بکار برده شد.

    یافته ها

    یافته های به دست آمده از آزمون تحلیل واریانس دو راهه (آمیخته) نشان داد که هر دو رویکرد درمانی بکار برده شده در پژوهش (مک مستر و گاتمن) موجب کاهش طلاق عاطفی (03/1598=F؛ 001/0>P) و نیز کاهش تعارضات زناشویی (14/207=F؛ 001/0>P) در زوجین بوده است و از طرفی در سنجش ماندگاری اثر نیز که مرحله پیگیری صورت پذیرفت هر دو رویکرد نتایج مثبت را نشان داد. در برآورد آزمون تعقیبی بونفرنی مشخص شد بین دو رویکرد تفاوت معناداری وجود دارد و این بدین معنا است که میزان اثربخشی رویکرد مک مستر در کاهش طلاق عاطفی و نیز کاهش تعارضات بین زوجین در مقایسه با رویکرد گاتمن بیشتر می باشد.

    کلید واژگان: الگوی کارکردی مک مستر, مدل شناختی, سیستمی گاتمن, طلاق عاطفی, تعارضات زناشویی
    Hasan Naseri, Vahideh Babakhani *, Mojtabi Amiri Majd, Alireza Jafari
    Aim

    The present study was conducted with the aim of comparing the effectiveness of McMaster's functional model and Gottman's cognitive-systemic model in marital conflicts and emotional divorce of divorce applicants. Research

    method

    The current research method was a semi-experimental type with a pre-test, post-test and follow-up design. In this research, from the number of 85 couples who referred to the psychodynamic psychological interventions clinic due to marital disputes and divorce requests during the year 2020, according to the conditions of the research and with the available sampling method, 21 couples were selected as the research sample. They were randomly placed in three groups (experimental group 1, experimental group 2 and control group). Then, the first experimental group was trained in the McMaster model (Epstein et al., 1978) during ten sessions, and the second experimental group was trained in Gutman's systemic approach (Gutman, 2019) during ten sessions. The tools used in this research were Gutman's Emotional Divorce Scale (Gutman, 2008) and Marital Conflicts Questionnaire (Shanaei, 1996), which was used in three stages: pre-test, post-test and follow-up test (three months).

    Results

    The findings obtained from the two-way analysis of variance test (mixed) showed that both therapeutic approaches used in the research (McMaster and Gutman) reduced emotional divorce (F=1598.03; 0.001). P>) and the reduction of marital conflicts (F=207.14; P>0.001) in couples, and on the other hand, in measuring the durability of the effect, which was followed up, both approaches showed positive results. In the estimation of Bonferroni’s post hoc test, it was found that there is a significant difference between the two approaches, and this means that the effectiveness of McMaster's approach in reducing emotional divorce as well as reducing conflicts between couples is higher compared to Guttman's approach.

    Keywords: McMaster's functional model, Cognitive model, Gutman's system, emotional divorce, Marital conflicts
  • مریم آخته، مجتبی امیری مجد*، محمد قمری، جعفر پویامنش
    زمینه و هدف

    از موضوعات مهم و از مشکلات در دوران نوجوانی، رفتارهای خودآسیب رسان است که اغلب همراه با یک نشانگر آشکار از مشکلات عاطفی است؛ بنابراین هدف پژوهش حاضر تعیین مدل روابط رفتارهای خودآسیب رسان و عملکرد خانواده باتوجه به میانجی کنترل عواطف در نوجوانان دختر 15تا18ساله شهر فومن بود.

    روش بررسی

    پژوهش حاضر، طرح تحلیلی از نوع همبستگی بود که با روش مدل سازی معادلات ساختاری انجام شد. جامعه آماری پژوهش، تمامی دانش آموزان دختر مشغول به تحصیل در دوره متوسطه دوم شهر فومن در سال تحصیلی 98-1397 بودند. تعداد 393 دختر 15تا18ساله با روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. ابزارهای استفاده شده در این پژوهش شامل پرسش نامه آسیب به خود (سانسون و همکاران، 1998) و مقیاس کنترل عواطف (ویلیامز و همکاران، 1997) و مقیاس سنجش عملکرد خانواده (اپشتاین و همکاران، 1983) بود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش مدل سازی معادلات ساختاری در نرم افزارهای SPSS نسخه 24 و AMOS نسخه 24 در سطح معناداری 0٫01 صورت گرفت.

    یافته ها

    در مسیر عملکرد خانواده به کنترل عواطف، ضریب تاثیر استاندارد کل (0٫001=p، 0٫751=β) و ضریب تاثیر استاندارد مستقیم (0٫001=p، 0٫751=β)، در مسیر عملکرد خانواده به رفتارهای خودآسیب رسان، ضریب تاثیر استاندارد کل (0٫002=p، 0٫522=β)، ضریب تاثیر استاندارد مستقیم (0٫001=p، 0٫734=β) و ضریب تاثیر غیرمستقیم (0٫010=p، 0٫212-=β) و در مسیر کنترل عواطف به رفتارهای خودآسیب رسان، ضریب تاثیر استاندارد کل (0٫013=p، 0٫283-=β) و ضریب تاثیر استاندارد مستقیم (0٫015=p، 0٫283=β) برآورد شد؛ به علاوه باتوجه به شاخص های مدل پیشنهادی پژوهش، داده های گردآوری شده برازش پذیرفتنی داشت (0٫975=CFI، 0٫971=GFI، 0٫957=AGFI، 0٫968=TLI، 0٫975=IFI، 0٫908=NFI، 0٫029=RMSEA).

    نتیجه گیری

    باتوجه به نتایج پژوهش حاضر، کنترل عواطف در رابطه بین عملکرد خانواده و رفتارهای خودآسیب رسان در نوجوانان دختر، نقش میانجی دارد.

    کلید واژگان: عملکرد خانواده, رفتارهای خودآسیب, کنترل عواطف, نوجوانان دختر
    Maryam Aakhte, Mojtaba Amirimajd *, Mohammad Ghamari, Jaffar Poyamanesh
    Background & Objectives

    Rapid emotional, physical, and social changes of adolescence are critical factors in building and establishing one’s personality. Most adolescents are challenged by family, community, and relatives. These pressures may push adolescents toward risky behaviors in the decision–making phase. One of the most critical issues in this period is self–harming behaviors. These behaviors are often associated with emotional problems. Another variable with its potential role as a mediating variable on deliberate self–harming behaviors was affective control, meaning a proper skill on how and where to recognize and express emotions properly. The present study aimed to establish a relationship model of self–harming behaviors and family functioning, considering the mediating role of affective control in 15–18 years old girls living in Fooman City, Iran.

    Methods

    The current research employed an analytical–correlational design using the structural equation modeling method. The statistical population included all female senior students (n=1340 according to the Education Department of Fooman) studying in the secondary high school of Fooman in the academic year 2018–2019. The inclusion criteria were as follows: being 15 to 18 years old, willing to participate in research, and having non–divorced parents. The estimated number of samples for the present study was 303. Considering the possible dropout, 393 subjects were selected by multi–stage clusters. The study data were collected via the Self–Harm Inventory (Sansone et al., 1998), Affective Control Scale (Williams et al., 1997), and Family Assessment Device (Epstein et al., 1983). Descriptive statistics (mean, standard deviation) and inferential statistics (structural equation modeling) were performed in SPSS version 24 and AMOS version 24 software. The significance level of the tests was considered 0.01.

    Results

    In the path from family functioning to affective control, the total standard effect coefficient (p=0.001, β=0.751) and the direct standard effect coefficient (p=0.001, β=0.751), in the path from family functioning to self–harming behaviors, the total standard effect coefficient (p=0.002, β=0.522), direct standard effect coefficient (p=0.001, β=0.734), and indirect effect coefficient (p=0.010, β=–0.212) and in the path of affective control to self–harming behaviors, the total standard effect coefficient (p=0.013, β=–0.283) and the direct standard effect coefficient (p=0.015, β=0.283) were estimated. In addition, according to the indicators of the proposed research model, the collected data had an acceptable fit (CFI=0.975, GFI=0.971, AGFI=0.957, TLI=0.968, IFI=0.975, NFI=0.908, RMSEA=0.029).

    Conclusion

    According to the study results, affective control mediates the relationship between family functioning and self–harming behaviors in adolescent girls.

    Keywords: Family functioning, Self–harming behaviors, Affective control, Adolescent girls
  • ندا ورقایی، قربان فتحی اقدم *، مجتبی امیری مجد، لقمان ابراهیمی

     هدف پژوهش حاضر میزان اثربخشی طرح واره درمانی بر تحریک پذیری هیجانی و عملکرد خانواده در زنان آسیب دیده از پیمان شکنی بود. روش این پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری زنان آسیب دیده از پیمان شکنی مراجعه کننده به کیلینک های مشاوره تحت نظر دادگستری در زنجان بود و از بین آن ها 30 نفر به صورت نمونه گیری هدفمند بر اساس ملاک های ورود انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی (15 نفر) و کنترل (15 نفر) جای گرفتند. پروتکل هشت جلسه ای طرح واره درمانی بر روی گروه آزمایش انجام گردید هر دو گروه در مرحله پیش آزمون و پس آزمون مقیاس تحریک پذیری هیجانی (بری تویت، 1987) و مقیاس عملکرد خانواده (اپشتاین و همکاران.، 1983) را تکمیل کردند. یافته های حاصل از تحلیل کوواریانس یک راهه نشان داد که طرح واره درمانی باعث کاهش معنادار میانگین نمرات پس آزمون تحریک پذیری هیجانی و عملکرد خانواده درگروه آزمایش نسبت به گروه کنترل شده است (p< 0/05). بر اساس یافته های پژوهش و با توجه به کارایی و اثربخشی طرح واره درمانی، این رویکرد می تواند درزمینه کاهش تحریک پذیری هیجانی و عملکرد خانواده در زنان آسیب دیده از پیمان شکنی مورداستفاده مشاوران و درمانگران خانواده قرار گیرد

    کلید واژگان: طرح واره درمانی, تحریک پذیری هیجانی, عملکرد خانواده, پیمان شکنی
    Neda Varghaei, Ghorban Fathi Aghdam *, Mojtaba Amirimajd, Loghman Ebrahimi

    The purpose of this study as to investigate the effectiveness of schema therapy on the emotional irritability, family functioning in women affected by infidelity. The method of this study was quasi-experimental with pretest-posttest and control group. The statistical population included women victims of infidelity referring to counseling centers Under the supervision of the judiciary in zanjan. Thirty couples were selected via purposeful and available sampling method based on the studys criteria and randomly assigned to experimental (n=15) and control groups (n=15). The eight-session schema therapy protocol was performed on the experimental group. In the pre-test and post-test stages, both groups completed the emotinal irritability scale of (Brithwaite, 1987) & family functioning scale of (Epstein et al.,1983). The result of One-way analysis of covariance in dicated that schema therapy group counseling significantly decreased the post-test average score of emotional irritability family fuctioning in experimental group. Thus, it could be concluded that schema therapy is an effective method in reducing emotinal irritability, family functioning in women suffering from the trauma of indifidelity and can be used by counselors and therapists in the field of family therapy.

    Keywords: emotinal irritability, schema therapy, affected by infideli
  • حجت الله تیمورخانی، محمد قمری*، مجتبی امیری مجد، علیرضا جعفری
    هدف

    در عصر حاضر، تعلیم و تربیت و به طورکلی تحصیل، بخش مهمی از زندگی افراد را تشکیل می دهد. علاوه براین کیفیت و کمیت تحصیل نقش مهمی در آینده افراد ایفا می کند. پژوهش حاضر با مقایسه اثربخشی مشاوره گروهی آدلری و رفتاردرمانی دیالکتیک در سرزندگی تحصیلی، کفایت اجتماعی و امید به زندگی دانش آموزان پسر ناموفق کنکور شهر زنجان به صورت عملی انجام شد.

    مواد و روش ها

    طرح پژوهش حاضرکاربردی بوده و روش آن به صورت نیمه آزمایشی می باشد. جامعه آماری این پژوهش شامل 587 نفر دانش آموزدبیرستانی پسر ناموفق در کنکور سال 1399 می باشد که تعداد 45 نفر از این دانش آموزان به صورت داوطلبانه انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه 15 نفره (یک گروه کنترل و دو گروه آزمایش) قرار گرفتند. در گروه اول مداخله بر اساس پروتکل مشاوره گروهی آدلری و در گروه دوم مداخله بر اساس پروتکل رفتاردرمانی دیالکتیکی گروهی انجام گرفت و گروه سوم به عنوان گروه شاهد هیچ مداخله ای دریافت نکرد. داده های مورد نیاز در سه بازه زمانی پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری جمع آوری گردید. ابزارهای این پژوهش در هر سه مرحله از پرسشنامه سرزندگی تحصیلی با الگوگیری از مقیاس سرزندگی تحصیلی استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر توسط نرم افزار SPSS-24  انجام گرفت.

    یافته ها

    اثرگذاری روش رفتاردرمانی دیالکتیکی بر سرزندگی تحصیلی، کفایت اجتماعی و امید به زندگی دانش آموزان بیشتر از روش مشاوره گروهی آدلری بوده است (001/0>P).

    نتیجه گیری

      بر اساس یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت که برای ایجاد مجدد سرزندگی تحصیلی، کفایت اجتماعی و امید به زندگی در دانش آموزانی دارای تجربه شکست تحصیلی هستند، می توان  از رفتاردرمانی دیالکتیکی استفاده نمود.

    کلید واژگان: مشاوره گروهی آدلری, رفتار درمانی دیالکتیک, سرزندگی تحصیلی, دانش آموزان
    Hojjatollah Teimourkhani, Mohammad Ghamari *, Mojtaba Amiri Majd, Alireza Jafari
    Purpose

    In today's era, education and education in general form an important part of people's lives. In addition, the quality and quantity of education plays an important role in the future of people. The present study was conducted by comparing the effectiveness of Adlerian group counseling and dialectical behavior therapy in academic vitality, social adequacy and life expectancy of unsuccessful male students in Zanjan. 

    Materials and Methods

    The current research design is applied and its method is semi-experimental. The statistical population of this research includes 587 male high school students who failed in the entrance exam of 2020, of which 45 were voluntarily selected and randomly divided into three groups of 15 (one control group and two experimental groups). In the first group, the intervention was based on the Adlerian group counseling protocol, and in the second group, the intervention was based on the group dialectical behavior therapy protocol, and the third group, as a control group, did not receive any intervention. The required data were collected in three periods: pre-test, post-test and follow-up. The tools of this research were used in all three stages of the academic vitality questionnaire (Dehghanizadeh and Chari, 2013) based on the academic vitality scale (Martin and Marsh, 2006). Data analysis was done using repeated measure analysis of variance by SPSS-24 software. 

    Findings

    The effect of dialectical behavior therapy method on academic vitality, social adequacy and life expectancy of students was more than Adlerian group counseling method (P<0.001). 

    Conclusion

    Based on the findings of this research, it can be concluded that dialectical behavior therapy can be used to restore academic vitality, social adequacy and life expectancy in students who have experienced academic failure.

    Keywords: Adlerian Group Counseling, Dialectical behavior therapy, Academic vitality, Students
  • حجت الله تیمورخانی، محمد قمری*، مجتبی امیری مجد، علیرضا جعفری
    زمینه و هدف

    پژوهش های مختلفی در این باره صورت گرفته است ولی پژوهش حاضر  به مقایسه دو روش مشاوره گروهی آدلری و رفتاردرمانی دیالکتیک  در سرزندگی تحصیلی دانش آموزان پسر ناموفق کنکور می پردازد که در نوع خود نادر است. پژوهش حاضر با مقایسه اثربخشی مشاوره گروهی آدلری و رفتار درمانی دیالکتیک در سرزندگی تحصیلی دانش آموزان پسر ناموفق کنکور شهر زنجان به صورت عملی انجام شد.

    روش پژوهش:

     طرح پژوهش حاضرکاربردی بوده و روش آن به صورت نیمه آزمایشی می باشد. جامعه آماری این پژوهش شامل 587 نفر دانش آموزدبیرستانی پسر ناموفق در کنکور سال 1399 می باشد.که تعداد 45 نفر از این دانش آموزان به صورت داوطلبانه انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه 15 نفره (یک گروه گواه و دو گروه آزمایش) قرار گرفتند. در گروه اول مداخله بر اساس پروتکل مشاوره گروهی آدلری علیزاده و هاشمی (1387) و در گروه دوم مداخله بر اساس پروتکل رفتاردرمانی دیالکتیکی گروهی میلر و همکاران (2007) انجام گرفت و گروه سوم به عنوان گروه شاهد هیچ مداخله ای دریافت نکرد. داده های مورد نیاز در سه بازه زمانی پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری جمع آوری گردید. ابزارهای این پژوهش در هر سه مرحله از پرسشنامه سرزندگی تحصیلی (دهقانی زاده و چاری، 1391) با الگوگیری از مقیاس سرزندگی تحصیلی (مارتین و مارش، 2006) استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر توسط نرم افزار SPSS-24  انجام گرفت.

    یافته ها

    اثرگذاری روش رفتاردرمانی دیالکتیکی بر سرزندگی تحصیلی (52/99=F، 001/0>P) دانش آموزان بیشتر از روش مشاوره گروهی آدلری بوده است.

    نتیجه گیری

    بر اساس یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت که برای ایجاد مجدد سرزندگی تحصیلی در دانش آموزانی دارای تجربه شکست تحصیلی هستند، می توان از رفتاردرمانی دیالکتیکی استفاده نمود.

    کلید واژگان: مشاوره گروهی آدلری, رفتار درمانی دیالکتیک, سرزندگی تحصیلی, دانش آموزان
    Hojjatollah Teimourkhani, Mohammad Ghamari*, Mojtaba Amiri Majd, Alireza Jafari
    Background and Aim

    Various researches have been conducted in this regard, but the present study compares two methods of Adlerian group counseling and dialectical behavior therapy in the academic life of male students who failed the entrance exam, which is rare in its kind. The present study was conducted by comparing the effectiveness of Adlerian group counseling and dialectical behavior therapy in the academic vitality of male students who failed the Zanjan entrance exam.

    Methods

    The current research design is applied and its method is semi-experimental. The statistical population of this research includes 587 male high school students who failed in the 2019 entrance exam. 45 of these students were voluntarily selected and randomly divided into three groups of 15 (one control group and two experimental groups). In the first group, the intervention was based on the Adlerian group counseling protocol of Alizadeh and Hashemi (2007), and in the second group, the intervention was based on the dialectical behavior therapy protocol of Miller et al. (2007), and the third group, as a control group, did not receive any intervention. The required data were collected in three periods: pre-test, post-test and follow-up. The tools of this research were used in all three stages of the academic vitality questionnaire (Dehghanizadeh and Chari, 2013) based on the academic vitality scale (Martin and Marsh, 2006). Data analysis was done using repeated measure analysis of variance by SPSS-24 software.

    Results

    The effect of dialectical behavior therapy method on students' academic vitality (F=99.52, P<0.001) was more than Adlerian group counseling method.

    Conclusion

    Based on the findings of this research, it can be concluded that dialectical behavior therapy can be used to restore academic vitality in students who have experienced academic failure.

    Keywords: Adlerian group counseling, dialectical behavior therapy, academic vitality, students
  • علی اکبر زارع، محمد قمری*، قربان فتحی اقدم، مجتبی امیری مجد

    مقدمه :

    نوجوانی یکی از حساس ترین مراحل رشد آدمی است و باید به مشکلات روان شناختی این گروه توجه کرد. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی روان نمایشگری و تحلیل رفتار متقابل بر خشم نوجوانان پسر انجام شد.

    مواد و روش ها

    روش پژوهش، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش را دانش آموزان پسر پایه سوم دوره اول دبیرستان های عادی دولتی شهر خرم دره در سال تحصیلی 99-1398 تشکیل دادند. تعداد 30 نفر با استفاده از نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و به صورت تصادفی در سه گروه 10 نفره قرار گرفتند. گروه های آزمایشی، درمان مختص گروه خود را در 8 جلسه 5/1 ساعته دریافت کردند. گروه کنترل درمانی دریافت نکرد. ابزار پژوهش پرسش نامه خشم کودکان و نوجوانان Nelson بود. تجزیه و تحلیل داده ها با آزمون مجذور کای، آنالیز واریانس دوطرفه با اندازه گیری های مکرر و آزمون تعقیبی Bonferroni انجام شد.

    یافته ها

    در پیش آزمون، میانگین و انحراف معیار گروه روان نمایشگری برای خشم 57/14±20/99؛ در گروه تحلیل رفتار متقابل برای خشم 36/10±70/93؛ در گروه کنترل برای خشم 28/14±90/96 بود (05/0<p). روان نمایشگری و تحلیل رفتار متقابل در مقایسه با گروه کنترل، خشم نوجوانان پسر را در پس آزمون کاهش داد (001/0>p). در مرحله پیگیری، اثر این دو درمان بر خشم ماندگار بود (001/0>p). تاثیر تحلیل رفتار متقابل بر خشم نوجوانان پسر در مرحله پس آزمون بیشتر از تاثیر روان نمایشگری بود (014/0=p).

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج حاصل از این مطالعه، روان نمایشگری و تحلیل رفتار متقابل می توانند بر کاهش پرخاشگری نوجوانان پسر موثر واقع شوند. این مداخله ها را می توان در کاهش پرخاشگری نوجوانان استفاده نمود.

    کلید واژگان: روان نمایشگری, تحلیل رفتار متقابل, خشم, نوجوانان, پسر
    AA. Zare, M. Ghamari *, Gh .Fathiaghdam, M. Amirimajd
    Introduction

    Adolescence is one of the most sensitive stages of human development, and enough attention should be paid to the psychological problems of this stage. To this end, the present study aims to compare the effectiveness of psychodrama and transactional analysis on anger in male adolescents.

    Materials and Methods

    This semi-experimental study was performed based on a pre-test, post-test, and follow-up design with a control group. The target population consisted of all third grade male students in ordinary public junior high schools in Khorramdareh in the academic year 2019-2020. In total, 30 Male students were selected using an available sampling method and randomly divided into three groups. Members of both experimental groups received their treatment in eight 90-minute sessions. The control group did not receive any treatment. The research instrument was the Nelson Children and Adolescents Anger Questionnaire. Data were analyzed using a two-way repeated measures ANOVA and the Bonferroni post-hoc test.

    Results

    In the pre-test stage, mean and standard deviation of the scores was 99.20±14.57 in the psychodrama group, 93.70±10.36 in the transactional analysis, and 96.90±14.28 in the control group. Compared to the control group, psychodrama and interaction behavior analysis reduced male adolescent anger in the post-test (p<0.001). At the follow-up stage, the effect of these two treatments on anger was lasting (p<0.001). The effect of transactional analysis on male adolescent anger in the post-test phase was greater than that of psychodrama (p=0.014).

    Conclusion

    According to the results of this study, psychodrama and transactional analysis can be effective in reducing aggression in adolescent boys. These interventions can be used to reduce adolescent aggression.

    Keywords: Psychodrama, transactional analysis, Anger, adolescents, Boy
  • مریم مللی، مجتبی امیری مجد*، پریسا تجلی، گیتا موللی

    هدف:

     پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی نرم‌افزار شناختی کاپیتان‌لاگ و بسته توانبخشی شناختی پارس بر بهبود توجه دانش‌آموزان دبستانی دارای آسیب شنوایی با کاشت حلزون بود.

    روش پژوهش

    برای انجام پژوهش حاضر از روش نیمه‌آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس‌آزمون- پیگیری با گروه گواه آزمایش (دو گروه آزمایش: نرم افزار شناختی کاپیتان‌لاگ و بسته توانبخشی شناختی پارس و یک گروه کنترل) استفاده شد. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دانش‌آموزان دبستانی 9-11 سال دارای آسیب شنوایی با کاشت حلزون بود که به مراکز توانبخشی غیردولتی شهر تهران مراجعه نمودند. برای انتخاب آزمودنی‌ها با استفاده از روش نمونه‌گیری غیرتصادفی هدفمند 45 کودک (23 دختر؛ 22 پسر) انتخاب و به شکل تصادفی و برابر در سه گروه گمارش شدند. کودکان هر یک از گروه‌های آزمایش به مدت 12 جلسه آموزشی 45-30 دقیقه‎‌ای، هفته‌ای دو جلسه در برنامه آموزشی شرکت کردند. برای گردآوری داده‌ها از آزمون هوشی وکسلر کودکان- فرم چهارم (WISC-4) و آزمون توجه انتخابی استروپ (Stroop، 1935) استفاده شد.

    نتایج :

    تحلیل واریانس مختلط با اندازه‌گیری مکرر نشان داد که آموزش نرم‌افزار شناختی کاپیتان‌لاگ (003/0=P) و بسته توانبخشی پارس (017/0=P) دانش‌آموزان دبستانی دارای آسیب شنوایی با کاشت حلزون اثربخش است و این تاثیر تا مرحله پیگیری نیز پایدار بوده است.

    نتایج

    نتایج آزمون تعقیبی توکی نشان داد بین اثربخشی نرم‌افزار شناختی کاپیتان‌لاگ و بسته توانبخشی شناختی پارس بر بهبود توجه دانش‌آموزان دبستانی دارای آسیب شنوایی با کاشت حلزون تفاوت معناداری وجود ندارد (635/0=P). استفاده از این دو نرم‌افزار به همه درمانگران کودکان با آسیب‌شنوایی با کاشت حلزون پیشنهاد می‌شود.

    کلید واژگان: نرم افزار شناختی کاپیتان لاگ, بسته توانبخشی شناختی پارس, توجه, کاشت حلزون
    Maryam Melali, Mojtaba Amirimajd *, Parisa Tajali, Gita Movallali
    Introduction

    The aim of the present study was to compare the effectiveness of Captainlog cognitive software and Pars cognitive rehabilitation package on improving the attention of hearing impaired primary school students with cochlear implants.

    Materials and Method

    A semi-experimental method with a pre-test-post-test-follow-up plan was used to conduct the present study with a control group (two experimental groups: Captainlog cognitive software and Pars cognitive rehabilitation package and a control group). The statistical population of this research included all 9-11-year-old primary school students with hearing loss with cochlear implants who referred to non-governmental rehabilitation centers in Tehran. To select the subjects, 45 children (23 girls, 22 boys) were selected using non-random sampling method and assigned randomly and equally in three groups. The children of each experimental group participated in the educational program for 12 training sessions of 30-45 minutes, two sessions a week. To collect data, the Wechsler Intelligence Test for Children - Fourth Form (WISC-4) and the Stroop Selective Attention Test (Stroop, 1935) were used. The results of mixed variance analysis with repeated measurement showed that the training of Captainlog cognitive software (P=0.003) and Pars rehabilitation package (P=0.017) for primary school students with hearing loss with cochlear implantation is effective and this effect was stable until the follow-up stage. .

    Keywords: Captain Log Cognitive Software, Pars Cognitive Rehabilitation Package, Attention, Cochlear Implantation
  • الهام مصباحی، مجتبی امیری مجد*، محمد قمری، سعیده بزازیان

    هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش دلبستگی به والدین و ادراک ترومای عشق با میانجی گری طرحواره های ناسازگارانه حوزه طرد و بریدگی بود. این پژوهش توصیفی-همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه افراد مجردی بودند که با تجربه شکست عاطفی به مراکز مشاوره دانشگاه های علوم پزشکی ایران، تهران و آزاد اسلامی رودهن در سال 1399 مراجعه کردند که به شیوه در دسترس 200 نفر به عنوان نمونه مشارکت داشتند. جمع آوری داده ها با استفاده از نسخه کوتاه پرسشنامه طرحواره یانگ (YSQ-SF) (یانگ، 1998)، پرسشنامه دلبستگی والدین و همسالان (IPPA) (آرمسدن و گرینبرگ، 1987) و پرسشنامه ضربه عشق (LTI) (راس، 1999) انجام شد. روش تحلیل این پژوهش، مدل معادلات ساختاری بود. پس از اصلاح مدل و حذف روابط غیرمعنادار، نتایج نشان داد که ارتباط با والدین بر ادراک ترومای عشق اثر منفی دارد. همچنین اعتماد به والدین و بیگانگی از والدین  بر طرحواره های حوزه طرد اثر مستقیم و معنادار دارند (05/0>P). طرحواره های حوزه طرد بر ادراک ترومای عشق اثر مثبت و معنادار دارند. همچنین نتایج نشان داد که اعتماد به والدین و بیگانگی از والدین با میانجی گری طرحواره های حوزه طرد بر ادراک ترومای عشق به ترتیب اثر منفی و مثبت معنادار دارند (05/0>P). همچنین نتایج نشان داد که مدل پژوهش از برازش مطلوب برخوردار بود. از یافته های فوق می توان نتیجه گرفت که ادراک ترومای عشق تحت تاثیر دلبستگی به والدین و طرحواره های حوزه طرد بود، بنابراین اجرای مداخلات درمانی با هدف بهبود این عوامل پیشنهاد می شود.

    کلید واژگان: طرحواره, طرد و بریدگی, سندرم ترومای عشق, دلبستگی
    Elham Mesbahi, Mojtaba Amirimajd*, Mohammad Ghamari, Saeedeh Bazazian

    The aim of this study was to investigate the role of attachment to parents and the perception of love trauma: mediated by maladaptive schemas domain of disconnection and rejection. This study was descriptive-correlation. The statistical population of this study included all single people with experience of emotional failure referred to the counseling centers of Iran University of Medical Sciences, Tehran university, and Roodehen Islamic Azad University in 2021, by convenience sampling method 200 people participated as a sample. Data collection was performed using the short version of the Young Schema Questionnaire (YSQ-SF) (Young, 1998), Inventory for Parent and Peer Attachment (IPPA) (Armsden & Greenberg, 1987), and Love Trauma Inventory (LTI) (Rosse, 1999). The method of analysis of this research was the structural equation model. After modifying the model and eliminating non-significant relationships, the results showed that communication with parents has a negative effect on love trauma. Also, trust in parents and alienation from parents have a direct and significant effect on the schemas of exclusion. Rejection schemas have a positive and significant effect on love trauma. The results also showed that trust in parents and alienation from parents through the mediation of exclusion schemas have significant negative and positive effects on love trauma, respectively (P<0.05). From the above findings, it can be concluded that love trauma was influenced by attachment to parents and maladaptive schemas domain of disconnection and rejection, so it is recommended to implement therapeutic interventions to improve these factors.

    Keywords: Schema, disconnection, rejection, love trauma syndrome, attachment
  • محمود رضا مستقیمی، منصوره شهریاری احمدی*، مجتبی امیری مجد
    مقدمه

    مشکلات سلوک زمینه ساز بزهکاری در نوجوانان است که می تواند تحت تاثیر والدگری و سطح رشد قضاوت اخلاقی آن ها باشد. مطالعه حاضر با هدف بررسی نقش والدگری مستبدانه بر مشکلات سلوک با میانجی گری رشد قضاوت اخلاقی در نوجوانان پسر مقیم کانون اصلاح و تربیت انجام شد.

    روش

    پژوهش حاضر تحلیلی-مقطعی از نوع تحلیل مسیر است. جامعه آماری پژوهش حاضر، شامل تما می نوجوانان پسر کانون های اصلاح و تربیت استان های کرمان، یزد و هرمزگان و یکی از والدین آن ها با دامنه سنی 16 تا 12 سال بودند، که تقریبا 220 نوجوان را شامل می شود که همه به روش تمام شماری در مطالعه مشارکت داشتند؛ اما 180 پرسشنامه تکمیل و وارد تحلیل شد. جمع آوری داده ها با استفاده از پرسشنامه اطلاعات جمعیت شناختی، پرسشنامه توانایی ها و مشکلات (Strengths and Difficulties Questionnaire; SDQ)، پرسشنامه سبک های فرزندپروری بامریند (Baumrind Parenting Styles Questionnaire; BPSQ) و پرسشنامه رشد اخلاقی (Moral Development Questionnaire; MDQ) انجام شد.

    نتایج

    اثرات مستقیم والدگری مستبدانه بر رشد قضاوت اخلاقی (001/=p، 0/426-=β)، والدگری مستبدانه بر مشکلات سلوک (001/=p، 0/322=β)، رشد قضاوت اخلاقی بر مشکلات سلوک (001/=p، 0/432-=β) معنادار است. همچنین اثر غیرمستقیم والدگری مستبدانه با میانجی گری رشد قضاوت اخلاقی بر مشکلات سلوک (001/=p، 0/270=β) نیز معنادار است و نقش میانجی جزیی دارد.

    نتیجه گیری

    والدگری مستبدانه یک عامل منفی بر رشد اخلاقی نوجوانان است که می تواند بر میزان مشکلات سلوک تاثیر بگذارد. پیشنهاد می شود که جهت بهبود مشکلات سلوک نوجوانان بزهکار، آموزش های فرزندپروری به والدین نوجوانان آن ها ارایه شود و برنامه های درمانی جهت بهبود رشد قضاوت اخلاقی برای نوجوانان بزهکار در مراکز بازتوانی ارایه شود.

    کلید واژگان: اختلال سلوک, والدگری, رشد اخلاقی, نوجوانان
    Mahmoud Reza Mostaghimi, Mansoureh Shahriari Ahmadi*, Mojtaba Amiri Majd
    Introduction

    Conduct problems are the cause of delinquency in adolescents that can be influenced by parenting and the level of development of their moral judgment. The aim of this study was to investigate the role of authoritarian parenting on conduct problems mediated by the development of moral judgment in male adolescents living in correction and rehabilitation center.  

    Methods

    The present study is a cross-sectional analysis of path analysis. The statistical population of the present study included all adolescent boys in correction and rehabilitation centers in Kerman, Yazd and Hormozgan provinces and one of their parents ranging in age from 16 to 12 years, which consistently includes 220 adolescents; But 180 questionnaires were completed and entered into the analysis. All of them participated in the study by census method. Data were collected using Demographic Information Questionnaire, Strengths and Difficulties Questionnaire (SDQ), Baumrind Parenting Styles Questionnaire (BPSQ) and Moral Development Questionnaire (MDQ) was performed.

    Results

    The direct effects of authoritarian parenting on the growth of moral judgment (β=-0.426; p=0.001), authoritarian parenting on conduct problems (β=0.322; p = 0.001), the growth of moral judgment is significant on conduct problems (β=-0.432; p=0.001). the indirect effect of authoritarian parenting mediated by the growth of moral judgment on conduct problems (β=0.270; p= 0.001) is significant and has a minor mediating role.

    Conclusion

    Authoritarian parenting is a negative factor on adolescents' moral development that can affect the rate of behavior problems. It is suggested that in order to improve the conduct problems of delinquent adolescents, parenting education should be provided to the parents of their adolescents and treatment programs should be provided to improve the development of moral judgment for delinquent adolescents in rehabilitation centers.

    Keywords: Conduct disorder, Parenting, Moral Development, Adolescents
  • محمودرضا مستقیمی، منصوره شهریاری احمدی*، مجتبی امیری مجد

    پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه والدگری مستبدانه و اختلال سلوک با میانجی گری عزت نفس در نوجوانان پسر مقیم کانون اصلاح و تربیت انجام شد. پژوهش حاضر توصیفی-مقطعی از نوع تحلیل مسیر است. جامعه آماری شامل تما می نوجوانان پسر کانون های اصلاح و تربیت استان های کرمان، یزد و هرمزگان و یکی از والدین آن ها در سال 1400 بودند، در این پژوهش 180 نمونه به روش در دسترس مشارکت داشتند. جمع آوری داده ها با استفاده از پرسشنامه اطلاعات جمعیت شناختی، پرسشنامه توانایی ها و مشکلات (SDQ) (گودمن، 1997)، پرسشنامه سبک های فرزندپروری بامریند (BPSQ) (بامریند، 1971) و پرسشنامه عزت نفس کوپراسمیت (CSEI) (کوپراسمیت، 1967) انجام شد. تحلیل داده ها به روش تحلیل مسیر بود. نتایج بوت استرپ نشان داد که اثرات مستقیم والدگری مستبدانه بر عزت نفس (216/0-=β)، والدگری مستبدانه بر اختلال سلوک (424/0=β)، عزت نفس بر اختلال سلوک (747/0-=β) معنادار است (05/0>P). همچنین نتایج نشان داد اثر غیرمستقیم والدگری مستبدانه با میانجی گری عزت نفس بر اختلال سلوک (161/0=β) نیز معنادار است و نقش میانجی جزیی دارد (05/0>P). نتایج دیگر نشان داد که مدل پیشنهادی از برازش مطلوب برخوردار است. والدگری مستبدانه یک عامل منفی بر عزت نفس نوجوانان است که می تواند نقش موثری بر مشکلات سلوک نوجوانان داشته باشد، بنابراین جهت پیشیگیری از مشکلات سلوک در نوجوانان می بایست به بهبود مهارت های فرزندپروری والدین توجه شود.

    کلید واژگان: والدگری مستبدانه, اختلال سلوک, عزت نفس, نوجوانان
    MahmoudReza Mostaghimi, Mansoureh Shahriari Ahmadi*, Mojtaba Amiri Majd

    The present study aimed to investigate the relationship between authoritarian parenting and conduct disorder mediated by self-esteem in male adolescents living in correction and rehabilitation centers. The present study is a cross-sectional analysis of path analysis. The present study is a cross-sectional analysis of path analysis. The statistical population of the present study included all adolescent boys in correction and rehabilitation centers in Kerman, Yazd, and Hormozgan provinces and one of their parents in 2020 years, in this study, 180 samples participated by convenience sampling. Data were collected using the Demographic Information Questionnaire, Strengths and Difficulties Questionnaire; SDQ (Goodman, 1997), Baumrind Parenting Styles Questionnaire; BPSQ (Baumrind, 1971)) and Coopersmith Self-Esteem Inventory; CSEI (Coopersmith, 1967) was performed. Data analysis was done by the path analysis method. Bootstrap results showed that the direct effects of authoritarian parenting on self-esteem (β=0.226), authoritarian parenting on conduct disorder (β=0.424), and self-esteem on conduct disorder (β=-0.747) are significant (P<0.05). The results also showed that the indirect effect of authoritarian parenting mediated by self-esteem on conduct disorder (β= 0.161) is significant and has a partial mediating role (P<0.05). Other results showed that the proposed model has a good fit. Authoritarian parenting is a negative factor on adolescents' self-esteem that can play an effective role in adolescent conduct problems, so to prevent conduct problems in adolescents, attention should be paid to improving parenting skills.

    Keywords: Authoritarian parenting, Conduct disorder, Self-esteem, Adolescents
  • جهان سادات اسدی بیجانیه، مجتبی امیری مجد*، محمد قمری، قربان فتحی اقدم
    هدف

    با توجه به افزایش جمعیت سالمندان ، مسایل سلامت و کیفیت زندگی این گروه سنی وخیم تر از هر سنی دیگر است. هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش مدل 4 عاملی ذهن آگاهی و خود دلسوزی بر رضایت از زندگی و تاب آوری زنان سالمند بود.

    روش پژوهش

    روش پژوهش، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون و گروه کنترل و پیگیری بود. جامعه آماری شامل 473 از زنان سالمندی بود که در سال 1399 در آسایشگاه های سالمندان گیلان ساکن بودند. نمونه ای با حجم 45 نفر به شیوه هدفمند و با توجه به معیار های ورود و خروج انتخاب شد و به طور تصادفی در سه گروه 15 نفری به ترتیب گروه آزمایشی ذهن آگاهی، گروه آزمایشی خود دلسوزی و گروه کنترل دسته بندی شدند. برای گروه آزمایشی اول 8 جلسه 2 ساعتی آموزش ذهن اگاهی بر اساس بسته کابات-زین و برای گروه آزمایشی دوم 8 جلسه 2 ساعتی آموزش خود دلسوزی بر اساس بسته گیلبرت، اجرا گردید(هر هفته یک جلسه) و در گروه کنترل مداخله ای انجام نشد. شرکت کنندگان در مرحله پیش آزمون و پس آزمون و پیگیری با استفاده از پرسشنامه های رضایت از زندگی دینر و همکاران، و تاب آوری کونور و دیوید سون، مورد بررسی قرار گرفتند. برای تحلیل نتایج از روش تحلیل کوواریانس استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد مدل 4 عاملی ذهن آگاهی و خود دلسوزی باعث بهبود رضایت از زندگی و تاب آوری زنان سالمند گردید (05/0 > p)، و این تاثیر در مرحله پیگیری ماندگار بود(05/0 > p).

    نتیجه گیری

    بنا براین می توان از این مداخله به عنوان بخشی از مداخلات درمانی به طور موثر در مراکز سالمندان استفاده نمود.

    کلید واژگان: ذهن آگاهی, خود دلسوزی, رضایت از زندگی, تاب آوری, سالمند
    Jahansadat Asadi Bijaniyeh, Mojtaba Amirimajd *, Mohammad Gha, Ari, Ghorban Fathiaghdam
    Aim

    Due to the increasing elderly population, issues related to the health and life quality of ageing group are worse than any other age group. The purpose of the study was survey of Effectiveness of the Four -Factor Model of Mindfulness and Self-Compassion training on Life Satisfaction and Resilience of Elderly Women.

    Materials and Methods

    method was semi-experimental with pre-test, post-test design with control and follow-up groups. The statistical population consisted of 473 elderly women who were residents in Guilan province in nursing homes in 2020. A sample of 45 individuals were selected by purposeful sampling method according to inclusion and exclusion creteria and were randomly divided into three groups, respectively Mindfulness Experimental Group (15 participants), Self-Compassion (15 participants) and Control Group (15 participants). For first experimental group, 8 sessions of Kabat – zinn's mindfulness training and for the other experimental group, 8 sessions of Gilbert's self-compassion training were performed (one session in a week and 2 Hours per-session). There was no intervention in the control group. Participants were evaluated in three groups at pre-test, post-test and follow-up stages using Diner et al's Life Satisfaction Questionnaire. And Conner & David Son's Resilience Questionnaire. uni-variate Analysis of variance was used to analyze the data.

    Results

    The results showed that the 4-factor model of mindfulness and self-compassion improved the life satisfaction and resilience of older women in the post-test (p <0.05), and this effect was permanent in the follow-up phase (p <0.05).

    Conclusion

    Therefore, this intervention can be used effectively as part of therapeutic interventions in nursing homes.

    Keywords: Mindfulness, Self - Compassion, life satisfaction, Resilience, Elderly
  • دیانا حبیبی، فریبا حافظی*، مجتبی امیری مجد، پرویز عسگری، علیرضا حیدری
    زمینه و هدف

     باتوجه به اینکه اختلال طیف اوتیسم موجب بروز مشکلات رفتاری می‌شود، ضروری به‌نظر می‌رسد که آموزش‌ها و برنامه‌های مداخلاتی مرتبط با آن به‌منظور بهبود مشکلات این افراد اجرا شود؛ ازاین‌رو پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش مدیریت رفتار به مادران بر مشکلات رفتاری درون‌نمود و برون‌نمود کودکان دارای اختلال طیف اوتیسم انجام شد.

    روش‌ بررسی:

     روش پژوهش، نیمه‌آزمایشی با طرح پیش‌آزمون و پس‌آزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی مادران دارای کودک مبتلا به اختلال اوتیسم با سطح عملکرد بالا، مراجعه‌کننده به مرکز جامع توان‌بخشی سلامت آوند شهر تهران در بهار و تابستان سال 1398 تشکیل دادند. سی نفر داوطلب واجد شرایط با روش نمونه‌گیری دردسترس وارد مطالعه شدند و به‌صورت تصادفی پانزده نفر در گروه آزمایش و پانزده نفر در گروه گواه قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش، چک‌لیست مشکلات رفتاری کودک (آخنباخ، 1991) و پرسش‌نامه سنجش دامنه اوتیسم (ایهلرز و همکاران، 1993) بود. مداخله آموزش مدیریت رفتار به‌مدت دو ماه در هشت جلسه، به‌صورت یک جلسه در هفته و هر جلسه دو ساعت روی شرکت‌کنندگان گروه آزمایش انجام شد و گروه گواه هیچ مداخله‌ای دریافت نکرد. تحلیل داده‌ها با آزمون تحلیل کوواریانس تک‌متغیری و آزمون تی مقایسه میانگین‌های دو گروه مستقل، در سطح معناداری 0٫05 به‌کمک نرم‌افزار SPSS نسخه 24 صورت گرفت.

    یافته‌ها: 

    نتایج نشان داد، پس از حذف اثر پیش‌آزمون، در میانگین نمرات پس‌آزمون رفتارهای درون‌نمود شامل اضطراب/افسردگی (0٫001>p)، گوشه‌گیری/افسردگی (0٫001>p)، شکایات جسمانی (0٫001>p) و رفتارهای برون‌نمود شامل رفتارهای قانون‌شکن (0٫001>p)، رفتارهای پرخاشگرانه (0٫001>p) و سایر مشکلات رفتاری شامل مشکلات اجتماعی (0٫001>p)، مشکلات تفکر (0٫001>p) و مشکلات توجه (0٫001>p)، تفاوت معناداری بین گروه‌ آزمایش و گروه گواه وجود داشت.

    نتیجه‌گیری: 

    براساس یافته‌های پژوهش نتیجه گرفته می‌شود، آموزش مدیریت رفتار به مادران دارای کودک مبتلا به اختلال اوتیسم با سطح عملکرد بالا قابلیت کاربرد دارد و بر بهبود مشکلات رفتارهای درون‌نمود و برون‌نمود این کودکان موثر است.

    کلید واژگان: آموزش مدیریت رفتار, مشکلات رفتاری, اختلال طیف اوتیسم
    Diana Habibi, Fariba Hafezi *, Mojtaba Amiri Majd, Parviz Asgari, Alireza Heidari
    Background & Objectives

    Autism spectrum disorder is one of the disorders related to people's brain development. At first, attention is paid to its effects on how a person communicates with society and the emergence of his/her unique and repetitive behaviors. People with autism spectrum disorder are more likely to have social problems. Children with autism spectrum disorder experience many crises that cause internalizing or externalizing behaviors. The behavior of these children is often repetitive, harmful, aggressive, and unnatural. Having a child with autism spectrum disorder is considered a challenging experience for parents and affects the foundation of the family in an all-around way. Since autism spectrum disorder causes behavioral problems, it seems necessary to implement training and intervention programs to improve people's problems. Therefore, the present study aims to determine the effectiveness of behavior management training for mothers on internalizing and externalizing behavioral problems of children with an autism spectrum disorder.

    Methods

    The research method was quasi-experimental with a pretest–posttest design with a control group. The study's statistical population comprised all mothers with a child with high–functioning autism who were referred to the comprehensive health rehabilitation center in Tehran City, Iran in the spring and summer of 2019. Thirty qualified volunteers were included in the study using the available sampling method. Then, 15 people were randomly assigned to the experimental group and 15 to the control group. The inclusion criteria were as follows: having a child with high-functioning autism diagnosed by a resident psychiatrist at Avand Health Rehabilitation Center, having minimum reading and writing literacy to complete the questionnaires, not participating in other treatment programs at the same time, and not receiving individual counselling or drug therapy. The exclusion criteria were as follows: absence of more than two sessions from the intervention and dissatisfaction with meeting participation. The research tools included Child Behavior Checklist (CBCL) (Achenbach, 1991) and Autism Spectrum Screening Questionnaire (Ehler et al. 1993). The behavior management training intervention was conducted for two months in 8 weekly sessions, each lasting 2 hours for the experimental group. To describe and analyze the data, descriptive statistics (mean and standard deviation) and inferential statistics (univariate covariance analysis and t test to compare the averages of two independent groups) were used in SPSS version 24 at a significance level of 0.05.

    Results

    The results showed that after removing the effect of the pretest, there were significant differences between the experimental and control groups regarding the average scores of internalizing behaviors, including anxiety/depression (p<0.001), withdrawal/depression (p<0.001), physical complaints (p<0.001); externalizing behaviors, including law-breaking behaviors (p<0.001), aggressive behaviors (p<0.001); and other behavioral problems, including social problems (p<0.001), thinking problems (p<0.001), and attention problems (p<0.001) in the posttest.

    Conclusion

    Based on the findings of this study, behavior management training for mothers with children with high-functioning autism can be used to improve the internalizing and externalizing problem behaviors in these children.

    Keywords: Behavior management training, Behavioral problems, Autism spectrum disorder
  • فاروق ساتوری، مجتبی امیری مجد*، پریسا تجلی، خدیجه ابوالمعالی
    زمینه و هدف

     تولد کودکی دارای ناتوانی می‌تواند فشار روانی زیادی بر افراد خانواده به‌خصوص مادر داشته باشد. مشارکت والدین در برنامه درمانی، این آشفتگی را کاهش می‌دهد؛ لذا پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی برنامه واقعیت‌درمانی بر بهزیستی روان‌شناختی و تنظیم شناختی هیجان و روابط بین‌فردی مادران کودکان با ناتوانی‌های تحولی انجام شد.

    روش‌بررسی:

     پژوهش حاضر نیمه‌آزمایشی با طرح پیش‌آزمون و پس‌آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری را همه مادران کودکان با ناتوانی‌های تحولی تشکیل دادند که در سال 1397-98 در شهر سقز زندگی کردند. از بین داوطلبان واجد شرایط تعداد سی نفر وارد مطالعه شدند و به‌صورت تصادفی در دو گروه پانزده‌نفره آزمایش و گواه قرار گرفتند. گروه آزمایش هشت جلسه دوساعته برنامه آموزشی واقعیت‌درمانی را دریافت کرد؛ اما برای گروه گواه هیچ مداخله‌ای ارایه نشد. داده‌ها با استفاده از مقیاس بهزیستی روان‌شناختی ریف (بازبینی شده ریف، 1995)، پرسش‌نامه تنظیم شناختی هیجان (گرانفسکی و کرایج، 2006) و پرسش‌نامه روابط بین‌فردی (II-32 بارخام، 1996) قبل و بعد از اجرای برنامه واقعیت‌درمانی جمع‌آوری شد. تجزیه‌و‌تحلیل داده‌های آماری به‌روش تحلیل کوواریانس تک‌متغیره و با نرم‌افزار SPSS نسخه 23 صورت گرفت. سطح معناداری آزمون‌ها 0٫05 در نظر گرفته شد.

    یافته‌ها: 

    نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد، اثر واقعیت‌درمانی در ارتقای بهزیستی روان‌شناختی (0٫012=p)، تنظیم شناختی هیجان شامل راهکارهای سازش‌یافته (0٫002=p) و راهکارهای سازش‌نیافته (0٫003=p) و روابط بین‌فردی (0٫002=p) مادران کودکان با ناتوانی‌های تحولی معنادار است.

    نتیجه‌گیری: 

    نتایج حاصل از پژوهش مشخص کرد، برنامه واقعیت‌درمانی بر بهزیستی روان‌شناختی و تنظیم شناختی هیجان و روابط بین‌فردی مادران کودکان با ناتوانی‌های تحولی موثر است؛ ازاین‌رو می‌توان از این برنامه برای توانمند‌سازی مادران کودکان با ناتوانی‌های تحولی استفاده کرد.

    کلید واژگان: ناتوانی های تحولی, بهزیستی روان شناختی, تنظیم شناختی هیجان, روابط بین فردی, واقعیت درمانی
    Farogh Satori, Mojtaba Amiri Majd *, Parisa Tajalli, Khadijeh Abolmaali
    Background & Objectives

    According to the American Psychiatric Association, developmental disabilities are a group of disabilities related to the developmental stages of childhood that occur with varying degrees of severity at birth. Given the prevalence of psychological distress among mothers with children with developmental disabilities and its negative effects on their individual and family functioning, it seems that providing psychological services in the form of treatment strategies such as reality therapy can regulate emotion, interpersonal relationships, and the psychological well–being of these mothers. Also, as the literature review showed, the effect of the mentioned intervention on the research variables in the target population, as far as the researcher examined, no direct study has been done, and a research vacuum is felt in this field. Therefore, the present study was conducted to determine the effectiveness of reality therapy programs on psychological well–being, cognitive emotion regulation, and interpersonal relationships of mothers of children with developmental disabilities.

    Methods

    The present study was a quasi–experimental study with a pretest–posttest design with a control group. The statistical population of this study included all mothers of children with developmental disabilities in Saqez City, Iran, in 2020–2019. Since at least 15 people were recommended for each group in the experimental methods, 30 mothers were selected from the eligible volunteers and randomly assigned to the experimental and control groups. Finally, the experimental group was trained in a reality therapy program, and the control group did not receive any intervention. The inclusion criteria were as follows: no history of mental illness and use of psychotropic drugs, no use of psychological interventions and other counseling, no psychotic disorders, dementia and mental retardation, alertness and ability to participate in mindfulness sessions, and ability to speak in Persian. The exclusion criteria included absence for more than two sessions in the treatment protocol and unwillingness to continue cooperating in training sessions. Finally, individuals were assured that all information was confidential and would be used for research purposes. For privacy reasons, participants' first and last names were not registered. The study data were obtained by the Ryff Scale Psychological Well–being (RSPWB, Revised Ryff, 1995), Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (Garnefski, Kraaij, 2006), and Inventory of Interpersonal Problems Questionnaire (PII–32, Barkham, 1996) before and after the reality treatment. The obtained data were analyzed with univariate analyses of covariance in SPSS23. The significance level was considered 0.005.

    Results

    The Shapiro–Wilk test was used to check the normality of the data before the analysis of covariance. The results showed that the assumption of normality was valid for psychological well–being data (p=0.922), interpersonal problems (p=0.782), and cognitive emotion regulation (p=0.686). The results of Levene's test for homogeneity of variance of psychological welfare dependent variable (p=0.909), interpersonal problems (p=0.556), and self–cognitive emotion regulation include two subgroups: adapted strategies (p=0.694) and uncompromising solutions (F=0.067, p=0.798). The results of Levene's test showed no significant difference in the variance of the groups, and therefore the assumption of the equality of variance was established. The results of the test assumed the homogeneity of the regression slope in the groups for the variables of psychological well–being (p=0.100), interpersonal problems (p=0.415), and cognitive emotion regulation (p=0.639), which shows that the default. The homogeneity of the regression slope based on the non–significance of the group*pretest interaction is confirmed. Therefore, the regression homogeneity assumption was established, and it can be ensured that the data of this study meet the assumptions underlying the analysis of variance. Also, the results of univariate analysis of covariance on the mean posttest scores of dependent variables with pretest control in the experimental and control groups showed that reality therapy training had a positive and significant effect on cognitive regulation, which increased the compromised strategies (p=0.002) and decreased the uncompromising strategies (p=0.003) in individuals. This treatment also increased psychological well–being (p=0.012) and decreased interpersonal problems in individuals (p=0.002).

    Conclusion

    In general, the results showed a significant difference between cognitive regulation of emotion, psychological well–being, and interpersonal relationships of mothers of children with developmental disabilities in the experimental and control groups. Therefore, using a reality therapy program alone or combined with other therapies can reduce psychological problems, regulate emotions, and improve mothers' relationships with children with developmental disabilities.

    Keywords: Developmental Disabilities, Psychological Well–Being, Cognitive Emotion Regulation, Interpersonal Relationships, Reality Therapy
  • مجتبی امیری مجد*، فاطمه زرآبادی پور

    هدف پژوهش پیش رو تعیین رابطه سبک زندگی و نظم جویی شناختی هیجان با شادکامی در دانشجویان دختر دانشگاه آزاد قزوین بود. روش پژوهش، توصیفی - همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش شامل همه دانشجویان دختر دانشگاه آزاد قزوین (6500نفر) در سال 1397- 1398 بود. در این پژوهش، برای انتخاب نمونه، از روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای استفاده شد و 250 نفر به عنوان نمونه انتخاب شد. ابزارهای استفاده برای گردآوری اطلاعات شامل پرسش نامه سبک زندگی کرن (1975)، پرسش نامه نظم جویی شناختی هیجان گرانفسکی و همکاران (2001) و پرسش نامه شادکامی آرگایل و کراسلند (1989) بود. داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون مورد تحلیل قرار گرفتند. براساس نتایج به دست آمده، بین سبک زندگی با شادکامی در دانشجویان دختر رابطه مستقیم وجود دارد. بین نظم جویی شناختی هیجانی با شادکامی در دانشجویان دختر رابطه مستقیم وجود دارد. همچنین، سبک زندگی و نظم جویی شناختی هیجان 47 درصد از تغییرات شادکامی را در دانشجویان دختر پیش بینی می کنند. تنظیم شناختی هیجان و سبک زندگی نقش به سزایی در پیش بینی کیفیت زندگی و شادکامی افراد دارد، بنابراین، در طراحی برنامه های مبتنی بر بهبود کیفیت زندگی و شادکامی می بایست به سبک زندگی افراد توجه ویژه ای گردد.

    کلید واژگان: سبک زندگی, نظم جویی شناختی هیجان, شادکامی, دانشجویان
    Mojtaba Amiri Majd *, Fatemeh Zarabadipour

    The aim of this study was to determine whether happiness could predict lifestyle and  cognitive emotion regulation of female students of Qazvin Azad University. The research method was descriptive-correlational. The statistical population included all female students of Qazvin Azad University (6500 people) in 1397-1397. To select the sample, multi-stage cluster sampling was used, leading to 250 people. Tools used to collect data included the Kern Lifestyle Questionnaire (1975); Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (Granfsky et al., 2001) and Argyle & Crossland (1989) Happiness Questionnaire. Data were analyzed using Pearson correlation coefficient and regression analysis. The results showed that there was a direct relationship between lifestyle and happiness in female students. A direct relationship was also seen between emotional cognitive regulation and happiness in female students. Lifestyle and cognitive emotion regulation predicted 47% of happiness changes in female students. Cognitive emotion regulation and lifestyle play important roles in predicting people's quality of life and happiness, so in designing programs based on improving quality of life and happiness, special attention should be paid to people's lifestyle.

    Keywords: Lifestyle, Cognitive emotion regulation, Happiness, University Students
  • آزیتا محمودپور، مجتبی امیری مجد*، افسانه قنبری پناه
    هدف

    پژوهش حاضر طراحی و آزمودن الگویی از استرس شغلی و تعارض کار - خانواده بر بهزیستی روان شناختی مربیان مراکز اختلال یادگیری خاص بود.

    روش

    جامعه آماری پژوهش شامل تمام مربیان مراکز اختلال یادگیری خاص تحت پوشش سازمان آموزش و پرورش اسنثنایی کشور که از آنها 1030 نفر به روش نمونه گیری غیرتصادفی و داوطلبانه انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل فرم کوتاه پرسشنامه بهزیستی روان شناختی ریف (1989)، پرسشنامه استرس شغلی اورلی و گیردانو (1980)، پرسشنامه تعارض کار- خانواده کارلسون (2000) بودند. داده ها با استفاده از روش معادلات ساختاری و نرم افزار AMOS تجزیه و تحلیل قرار شدند.

    یافته ها

    برازندگی مطلوب الگوی فرضی را با داده ها تایید کردند.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد که استرس شغلی و تعارض کار - خانواده به طور مستقیم موجب کاهش بهزیستی روان شناختی می شود. یافته های پژوهش رابطه منفی بین استرس شغلی و تعارض کار - خانواده را تایید کرد و نشان داد که متغیر تعارض کار - خانواده سهم بیشتری در بهزیستی روان شناختی داشته است.

    کلید واژگان: استرس شغلی, بهزیستی روان شناختی, تعارض کار - خانواده, مربیان مراکز اختلال یادگیری خاص
    Azita Mahmoodpour, Mojtaba Amirimajd*, Afsane Ghanaripanah
    Objective

    The purpose of this study was to design and test a model of job stress and work-family conflict on the psychological well-being of educators in special learning disability centers.

    Method

    The research population included all instructors of special learning disability centers under the auspices of Iranchr('39')s Exceptional Education Organization, of which 1030 people were selected by non-random and voluntary sampling. The research instruments included the short form of Reef Psychological Welfare Questionnaire (1989), Orly and Girdano Job Stress Questionnaire (1980), and Carlson Family-Work Conflict Questionnaire (2000). Data were analyzed using structural equation method and AMOS software.

    Results

    The findings confirmed the good fit of the hypothetical model with the data.

    Conclusion

    Job stress and work-family conflict directly reduce psychological well-being. There was a negative relationship between job stress and work-family conflict. Finally, work-family conflict variable had a greater share in psychological well-being.

    Keywords: Job stress, Psychological well-being, Work-family conflict, Teachers of specific learning disorders
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • دکتر مجتبی امیری مجد
    دکتر مجتبی امیری مجد
    دانشیار روان شناسی، واحد ابهر، دانشگاه آزاد اسلامی، ابهر، ایران
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال