به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "بازنویسی" در نشریات گروه "ادبیات و زبان ها"

تکرار جستجوی کلیدواژه «بازنویسی» در نشریات گروه «علوم انسانی»
  • مریم حیدری*
    زمینه و هدف

    آثار بازنویسی شده در اصل، متونی کهن هستند که به لحاظ زبانی و مضمونی، برای خواننده امروز مناسب سازی شده اند. شاهنامه به عنوان یکی از گرانسنگترین آثار ادبی ایران، به دفعات و به اشکال گوناگون، بازنویسی شده است. در اغلب این بازنویسیها تصویر، متن را همراهی میکند. در این مقاله ضمن معرفی سبکهای تصویرگری در بازنویسیهای شاهنامه برای کودکان و نوجوانان، انواع برهم کنش متن و تصویر در هر سبک نیز توصیف و نقد شده است.

    روش مطالعه

    این پژوهش با استناد به منابع کتابخانه ای و روش توصیفی-تحلیلی نگارش یافته است. جامعه مورد مطالعه بازنویسیهای شاخص شاهنامه است.

    یافته ها

    با اینکه انتظار میرود در تصویرگری شاهنامه، به عنوان متنی کهن، بیشتر به شیوه سنت گرا عنایت شده باشد، یافته ها نشان میدهند که سبکهای تصویرگری شاهنامه طیف گسترده ای را در برمیگیرند که شیوه های واقعگرا و سبکهای نو (شامل اکسپرسیونیسم، طنز کارتونی، سوررئالیسم، و کوبیسم) را نیز شامل میشوند.

    نتیجه گیری

    از بررسی سبک این متون بر می آید که شیوه واقعگرا و در ذیل آن کمیک استریپ به تدریج به دست فراموشی سپرده شده و در عوض، پیروی از سبکهای کارتونی و انتزاعی به نوعی سنت مبدل گشته است. این تغییر رویکرد، در وجه کلامی بازنویسیها نیز مشهود است؛ بدین ترتیب که به موازات فاصله گرفتن تصویرها از واقعیت، بازنویسیها نیز به سمت اقتباس و بازآفرینی میل کرده اند و رابطه قرینگی بین متن و تصویر، جای خود را به رابطه کاهشی، افزایشی، و تقابلی داده است.

    کلید واژگان: تصویرگری, بازنویسی, شاهنامه, کودک و نوجوان
    Maryam Heidari *
    BACKGROUND AND OBJECTIVES

    The rewritten works are basically old texts that have been adapted for today"s reader in terms of language and content. As one of the most precious literary works of Iran, Shahnameh has been rewritten many times and in various forms. In most of these rewrites, the image accompanies the text. In this article, while introducing the styles of illustration in rewritings of the Shahnameh for children and teenagers, the types of interaction between text and image in each style are also described and criticized.

    METHODOLOGY

    This research was written based on library sources and descriptive-analytical method. The studied society is the rewriting of the Shahnameh.

    FINDINGS

    Although it is expected that in the depiction of the Shahnameh, as an ancient text, more of the traditional style has been taken care of, the findings show that the styles of depicting the Shahnameh include a wide range that the actual methods and new styles (including expressionism, cartoon humor, surrealism, and cubism) are also included.

    CONCLUSION

    From the examination of these texts, it can be seen that the realistic style and under it the comic strip has been gradually forgotten and instead, following cartoon and abstract styles has become a kind of tradition. This change of approach is also evident in the verbal aspects of the rewrites; In this way, parallel to the distancing of the images from the reality, the rewritings have also tended towards adaptation and re-creation, and the relation of similarity between the text and the image has given its place to a decreasing and increasing relation.

    Keywords: Illustration, Rewriting, Shahnameh, Child, Adolescent
  • معصومه دسترنج، زهرا ریاحی زمین*
    یکی از نویسندگان پرکار در زمینه بازنویسی متون کهن ادبی، خانم مژگان شیخی است که برخی از حکایات گلستان، بوستان، کلیله ودمنه، قابوسنامه، منطق الطیر و... را برای کودکان بازنویسی کرده است. این مقاله به روش توصیفی تحلیلی و با بهره گیری از ابزار گردآوری اطلاعات کتابخآن های به بررسی ساختاری داستان های بازنوشته ی این نویسنده از شش حکایت گلستان سعدی برای کودکان و مقایسه ی آن ها با متن اصلی می پردازد. یافته های پژوهش نشان می دهد در چارچوب کلی اثر تغییر محسوسی صورت نگرفته، اما پیرنگ بازنوشته ها گسترده تر از متن اصلی شده است. توصیف عملکرد و ظاهر شخصیت ها، افزایش گفت وگوها و در نمونه هایی واگویه های درونی، از شگردهای بازنویس برای جذاب ترکردن داستان است. لحن گفت وگوها، از صورت ادبی و شاعرانه به لحنی ساده و تا حدودی متناسب با شخصیت ها تغییر کرده است. زاویه دید در تمام متن های بازنوشته، راوی دانای کل است که بازنویس در بعضی حکایت ها زاویه دید را به زاویه دید نمایشی نزدیک کرده، ولی تغییری در محتوا و درون مایه ایجاد نکرده است. شیخی در نام گذاری اشخاص ابتکاری نداشته و از اسامی عام به کاررفته در متن اصلی استفاده کرده است. زبان در متن بازنوشته، ساده و رسمی است؛ اما گاهی واژه های دشوار، جملات طولانی، حذف های نادرست و استفاده زیاد از حرف ربط «و» بین جملات، به سادگی و روانی متن آسیب رسانده است. در تمام داستآن ها به طور چشمگیری از اصطلاحات و کنایه های عامیانه، استفاده شده است که برخی برای مخاطب نامفهوم و دشوار است. با آنکه بازنویس در پرداخت اثر گاهی به موفقیت هایی دست یافته است، اما نیاز است که بازنوشته های خود را به ظرافت ها و شگردهای هنری سعدی بیشتر نزدیک کند.
    کلید واژگان: بازنویسی, داستان کودک, گلستان سعدی, عناصر داستان, مژگان شیخی
    Masoomeh Dastranj, Zahra Riahizamin *
    One of the most prolific writers in the field of rewriting ancient literary texts is Mrs. Mozhgan Sheikhi, who has rewritten a number of stories for children such as Golestan, Bostan, Kalileh and Damaneh, Qaboos Nameh,Mantiq-ut-Tayr,etc. This article examines the structure of this author's rewritten stories from Golestan Saadi's six children's stories and compares them with the original text using a descriptive-analytical method and using library information collection tools. The findings of the research show that there is no noticeable change in the general framework of the work, but the range of rewritings has become wider than the original text. Describing the performance and appearance of the characters, increasing the dialogues, and in some cases, internal expression is among the rewriting techniques to make the story more interesting. The tone of the dialogue has changed from literary and poetic to a simple tone that matches the characters to some extent. The point of view in all rewritten texts is the omniscient narrator. In some stories, rewriting brought the point of view closer to the dramatic point of view, but did not change the content and theme. Sheikhi was not innovative in naming people and used common names in the original text. The language in the transcript is simple and formal. But sometimes difficult words, long sentences, incorrect omissions, and excessive use of the conjunction "and" between sentences have harmed the simplicity and fluency of the text. In all the stories, common terms and ironies are used significantly, some of which are incomprehensible and difficult for the target audience. Although the rewriter has sometimes achieved success in rewriting the work, there is a need for his rewrites to approach Saadi's artistic subtleties and tricks..
    Keywords: Rewriting, narrator, child story, Saadi’s Golestan, elements of the story, Mozhgan Sheikhi
  • ابوالفضل حری*
    این مقاله به شیوه کیفی- تبیینی و مبتنی بر مبانی بحث «بازنویسی» در «مکتب دست کاری» نشان می دهد که چگونه و به چه ترتیب فیتزجرالد با کاربست دو رویکرد بوطیقایی و ایدئولوژیکی پیشنهادی لفویر (1992)، روایت منظوم جامی را «بازنویسی» کرده است. بوطیقا، تبعیت از قواعد عصر و ایدئولوژیک، ناظر به نقش حامیان است. یافته ها نشان می دهند تغییرات متعدد فیتزجرالد، نه فقط به دلیل تفاوت های زبانی و بوطیقایی که به دلیل تطبیق با بافت فرهنگ و ایدئولوژی زمانه خود بوده است. ازجمله مهم ترین نتایج این پژوهش، نمایش نحوه بازنمایی فرهنگ عرفان ایرانی در بازنویسی های فیتزجرالد است. او با ایجاد تغییرات در متن اصلی، تصویری متفاوت و گاه خیال انگیز از فرهنگ و ادبیات ایرانی، به ویژه ادبیات عرفانی ارائه داده است؛ تصویری که بیشتر با تصورات و انتظارات مخاطبان غربی همخوانی دارد. همچنین، فیتزجرالد این منظومه را به گونه ای بازنویسی کرده که با سرمایه فرهنگی در شبکه های فرهنگی و اجتماعی انگلستان مطابق باشد. این بازنویسی ها شامل انتخاب واژگان جدید، تغییر ساختار جمله ها و حتی حذف یا افزودن بخش هایی از متن اصلی بوده است تا اثر نهایی برای مخاطبان انگلیسی جذاب تر باشد. درنتیجه، بازنویسی های فیتزجرالد نه فقط ترجمه ای ساده نیست که فرایندی پیچیده از بازنویسی و بازنمایی فرهنگی است که در آن ایدئولوژی، بوطیقا و انتظارات اجتماعی نقش مهمی ایفا کرده اند. این یافته ها به درک بهتر از نحوه تعاملات فرهنگی میان شرق و غرب در دوران مدرن کمک می کند و نشان می دهد که ترجمه ها و بازنویسی های ادبی چگونه می توانند وسیله ای برای انتقال و تحول فرهنگی باشند.
    کلید واژگان: سلامان و ابسال, فیتزجرالد, بازنویسی, ادبیات عرفانی, بوطیقا, ایدئولوژی
    Abolfazl Horri *
    Based on qualitative-explanatory research grounded in the concept of "rewriting" within the "School of Manipulation", this article  demonstrated how Fitzgerald rewrote the poem of Jamī based on the two types of poetic and ideological rewriting. The former followed the rules of the era, while the latter referred to the role of supporters among others. The findings showed that Fitzgerald's numerous manipulations were due to not only facing linguistic and poetic differences, but also adapting to the culture and ideology of his time. The most important results included representation of Iranian cultural and literary elements, particularly those related to Sufi literature, in Fitzgerald's rewritings. He created a different and sometimes imaginary representation of Iranian culture and literature, which was more in line with Western expectations. Additionally, Fitzgerald rewrote the text to conform to the cultural capital in English networks and social circles. These adaptations included selecting new words, changing sentence structures, and even deleting or adding parts of the original text to make the final product more appealing to English readers. The overall conclusion was that Fitzgerald's rewritings of Jamī's poems were not just simple translation, but a complex process of cultural rewriting and representation that involved ideology, poetics, and social expectations. These findings helped to better understand cultural interactions between East and West in the modern era and demonstrated how literary translations and rewritings could be a means of cultural transmission and transformation.
    Keywords: Salamān, Absāl, Fitzgerald, Rewriting, Sufi Literature, Lefevere, Poetics, Ideology
  • سجاد نجفی بهزادی*، زهرا ادراکی سورشجانی

    حکایات و داستان های کهن (کلیله و دمنه) به دلیل داشتن ظرفیت های آموزشی و مضامین عالی و ناب تربیتی، منابع بسیار مناسبی برای تربیت، پرورش و شکوفا کردن استعدادهای کودکان و نوجوانان محسوب می شوند. هدف پژوهش حاضر تحلیل داستان های بازنویس شده کلیله و دمنه بر اساس انواع اقتباس است. روش تحقیق به صورت تحلیل محتواست. ضمن بررسی تعریف اقتباس و انواع، نویسندگان برای انجام یک اقتباس خلاق و مناسب راهکارها و معیارهای مختلفی را ارایه داده اند. انتخاب عنوان مناسب و خلاق، استفاده از شگردهای سپید نویسی و شکاف گویا، خلاقیت در شروع و پایان بندی داستان ها، گسترش طرح حکایت و قصه های کهن از طریق افزایش تعداد حوادث داستان، افزایش کشمکش ها و.. از مهم ترین مولفه های یک اقتباس خلاق و آزاد از متون کهن از جمله کلیله و دمنه است. نتایج پژوهش نشان داد که از میان آثار بررسی شده چهار گروه بازنویس، علیرغم آن که هر چهار گروه از معیارهای بازنویسی خلاق استفاده ی چندانی نکرده اند؛ اما داود لطف الله و مژگان شیخی، بر حسب میانگینی که به دست آمد، نسبت به دو بازنویس دیگر یعنی مهدی آذر یزدی و رضا شیرازی، بیشتر از شاخصه های اقتباس خلاق در داستان های خود استفاده نموده اند.

    کلید واژگان: متن بازنویسی, کلیله و دمنه, بازنویسی, اقتباس
    Sajad Najafibehzadi *, Zahra Edraki

    Ancient anecdotes and stories (Kelileh and Demneh) are considered to be very suitable resources for training, nurturing and flourishing the talents of children and teenagers due to their educational capacities and excellent and pure educational themes. The purpose of the current research is to analyze the rewritten stories of Kelileh and Demneh based on the types of adaptation. The research method is content analysis. While examining the definition of adaptation and its types, the authors have presented various strategies and criteria to carry out a creative and suitable adaptation. Choosing a suitable and creative title, using white writing techniques and telling gaps, creativity in the beginning and ending of stories, expanding the story and old stories through increasing the number of events in the story, increasing conflicts, etc. are important. It is the most important component of a creative and free adaptation of ancient texts, including Kelileh and Demneh. The results of the research showed that among the reviewed works of four rewriting groups, despite the fact that all four groups did not use creative rewriting criteria much; But Davoud Lotfollah and Mozhgan Sheikhi, according to the average that was obtained, compared to the other two rewriters, namely Mehdi Azar Yazdi and Reza Shirazi, have used more features of creative adaptation in their stories.

    Keywords: Text rewriting, Kelileh, Demneh, rewriting, adaptation
  • عبدالله واثق عباسی*، اکرم عارفی

    مهدی آذریزدی پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران است. از میان آثار وی مجموعه‌ی قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب مقبولیت و محبوبیت بسیاری یافته است و پرتیراژترین اثر ادبیات کودک محسوب می‌شود. در مقاله‌ی حاضر برای یافتن الگوی فهم و گرایش هرمنوتیک آذریزدی پس از بررسی 121 قصه‌ی بازنویسی‌شده و طبقه‌بندی تفاوت‌های بازنویسی با قصه‌های ماخذ، هفت دسته تغییر مشخص شد. این تغییرات هفتگانه متاثر از سه مرحله فهم آذریزدی است: 1. فهم از متون کهن؛ 2. فهم از وظیفه و رسالت خود و 3. فهم از مخاطب. بر اساس یافته‌های تحقیق، آذریزدی در هر یک از این مراحل به امکان فهم عینی متن و فهم درست و برداشت واحد از متن معتقد است. از نظر او معنا و کارکرد کلمات ثابت است و با تصریح‌ بر مفاهیم اخلاقی به مخاطبش نیز اجازه نمی‌دهد فهمی متفاوت یا مخالف با هدف قصه‌هایش داشته باشد؛ بنابراین الگوی فهم آذریزدی با هرمنوتیک سنتی و به‌طور خاص با نحله‌ی شلایر ماخر منطبق است.

    کلید واژگان: آذریزدی, بازنویسی, شلایر ماخر, هرمنوتیک سنتی
    Abdollah Vasegh Abbasi *, Akram Arefi

    Mehdi Azaryazdi is known as the father of the Persian Child Literature. Amongst his works, the "Good Stories for Good Children" book series have gained a lot of popularity and are considered as the most widely circulated work of child literature in Iran. Through the present study, in order to find the pattern of understanding (i.e. hermeneutical orientation) of Azaryazdi, a comprehensive sample of 121 rewritten stories of his collection are reviewed. Then their differences with the original (i.e. ancient) stories are classified. Hereby, seven categories of changes are identified. These seven types of changes are conclusively the outcome of author’s understanding of A) ancient texts, B) his own mission and duty, and C) the audiences (i.e. children).According to the research findings, in each of these three stages of understandings, Azaryazdi believes in A) Possibility of objective understanding, B) Complete and true understanding, and C) Just one single true interpretation of texts, contexts, or whatever which is the subject of understanding. In his view, the meaning and function of words are permanently fixed. Though, by emphasizing on moral concepts, he does not allow his audiences to have a different or opposite understanding of the purpose of his writings. Therefore, it is concluded that the pattern of his understanding is matched with the traditional hermeneutics; particularly harmonized with Schleiermacher's style.

    Keywords: Azaryazdi, Rewriting, hermeneutics, Schleiermacher
  • مریم جلالی *، مهرالسادات طباطبایی

    نظر به آثار پیشینیان و انتقال مفاهیم آن به ویژه برای کودکان و نوجوانان امری مهم است که به شیوه های گوناگون مورد توجه بوده است. یکی از شیوه های موثر برای این کار که با استفاده از آن می توان آثار کهن ادبی را که به عللی توانایی ارتباط با مخاطب را از دست داده اند، احیا کرد، اقتباس است. آثار سعدی از برجسته ترین متون ادب فارسی است که همواره مورد توجه اقتباس کنندگان بوده است. در این میان مژگان شیخی نقش بسزایی در بازنویسی آثار سعدی برای کودکان و نوجوانان دارد. او 12جلد کتاب برای کودکان و و نوجوانان از بوستان و گلستان سعدی اقتباس و بازنویسی کرده است. از آنجا که این آثار مایه های فراوان اخلاقی و تربیتی دارند، شایسته است به دقت مورد بررسی قرار گیرند تا با روشن شدن نقاط ضعف و قوت آنها، الگویی مناسبتر برای کسانی که در این حوزه کار می کنند ارائه شود. بر این اساس در مقاله حاضر سعی شده است با بررسی کتاب های اقتباس شده مژگان شیخی از بوستان و گلستان سعدی برای کودکان و نوجوانان در فاصله سال های 1381 تا 1391 شمسی، نقاط ضعف و قوت و میزان تاثیر پذیری آنها از محتوا و ساختار بوستان و گلستان با توجه به خصوصیات و روحیات کودک و نوجوان در گروه سنی ج بررسی شود و در نهایت الگویی تعیین شود که با قرار دادن آثار اقتباس شده در آن، کم و کیف آنها روشن گردد.

    کلید واژگان: ادبیات کودک و نوجوان, اقتباس, بازنویسی, باز آفرینی, سعدی, بوستان, گلستان, مژگان شیخی

    It is important to transmit the works of the past generations and convey their concepts to children and adolescents of the modern time. For this purpose, there are different methods. Adaptation is one of the effective methods through which the previous works lost their connections with the modern audience can be revived. The works of Saadi are among the most prominent ones in Persian texts that the adaptors have always considered them. Meantime, Mozhgan Sheikhi is one of those prominent figures in rewriting the works of Saadi for children and adolescents. She has rewritten twelve volumes of Saadi's Bustan and Golestan for children. Since the themes of these works are concerned with training and cultivating, it is essential to scrutinize their downsides and positive points. The deficiencies and positive points will be clarified and better patterns can be presented in this regard. In this research, the books adapted by Mozhgan Sheikhi from Bustan and Golestan of Saadi have been investigated to figure out the shortcomings and positive points from 2002 to 2012 in terms of theme and structure based on the characteristics of children and adolescents in the age group of ten to twelve. Eventually, a pattern is determined in which the adapted works can be placed in so that their downshifts and positive points will be cleared. In this article, the common points of the definitions of this term have been discussed the definition of adaptation from the lexical and terminological point of view. Then, the adaptation is divided into two types of content and structure, and each one of them is separated into parts. For the next pars, this sophisticated Persian poet has been introduced and the significance of his works has been mulled over. From 2010 to 2021, Sheikhi has rewritten ten stories of Bustan and ten stories of Golestan of Saadi. The present article is dealt with the story of ''the clumsy fox'' that has been rewritten by Sheikhi. Initially, the original text of Saadi's Bustan has been compared with the rewritten one by Sheikhi. Then, the content and the structural points of Sheikhi's work has been analyzed, And the important things in content analysis includE the selection of pre-effect, topic and content, matching the message, removing unnecessary content and increasing and processing. Regarding the principles of rewriting and the mental necessities of the age group of children from ten to twelve, the aforementioned points have been dissected. Next, the story has been analyzed in terms of structural analysis including language simplification, word difficulty, and word repetition, writing style, punctuation marks, rhetoric and grammar. For the next step, the sentences that Sheikhi has adapted from Saadi's Bustan in her story have been expressed for better understanding along with examples of the verses of the original anecdote. In the last part, the compatibility of the illustrations with the text has been investigated remarking this age group. The most important results of the data analysis of this research indicate that structure and content are inseparable and the adaptor has considered this point in her works. Although Sheikhi has done her best to preserve the compatibility of the content with the age group of ten to twelve and she has carefully used the interpretations and words and simile, the structural compatibility with this age group has been ignored. Also, she has chosen a good anecdote of the original text. As comparing oneself with other, imitating and hastily judgments are the characterization of this age group, retelling this story attracts the audience's attention. In fact, this age group may feel the animism and this group indirectly learns to try to help others despite strength and ability. Another remarkable point in choosing this story is that fox has been introduced as a kind and caring animal although the stereotype character of fox is cunning and mean. In terms of the topic and content, considering that Saadi has deliberated educational and educational aspects both in Bustan and Golestan, Sheikhi has indirectly considered the training – moral issues of the anecdote. In his Bustan, Saadi has explained one specific issue and then he has also repeated that subject in the following verses. While rewriting the Bustan, Sheikhi has reflected this issue, as well. In addition, this message that God's sustenance to his creatures is observed in both works. Notably, as this part is about generosity and kindness, Saadi has also minded the kindness of the lion. The kindness of lion to fox along with God's sustenance complete the story. Sheikhi has paid attention not to make the audience feel bored. So, she has not changed all the verses into prose. She has also added some more points to clarify the issues. The stereotype concept of lion is a cruel animal that does not care other weak ones, but lion is introduced differently in Bustan. It would be significant to consider this point in the rewritten text so as to vanish away the concept of power with violence from the audience's mind. In the structural analysis in the language simplification section, considering the special language and style of Saadi, who has used difficult words and expressions in his works, and in some cases Arabic, if the written language is complex for age group of ten and allusions and expressions and if difficult words are used a lot, the motivation of the audience to read the story is gone. Sheikhi has practiced simplicity as much as possible. In the word difficulty section, the difficulty or complexity of the word is measured consistent with the audience's age and vocabulary. In Bustan, Saadi has repeated the word sustenance three times and Sheikhi has also repeated it in three sentences. In the writing style section, Sheikhi's style of writing is studied in terms of formality or speaking, and according to her writing style, which is formal in the story, it has been mentioned in five cases that are written in a colloquial and colloquial way. From rhetorical view, irony and simile are the most used figurative elements for the age group of twelve. Using irony is suitable in the rewritten text, but it is not appropriate to use metonymy in one sentence of the aforementioned story. Furthermore, the rewriter has considered the grammatical points and punctuations to be coped with the age of the addressee. In the adaptation part, there are some verses from Saadi that the Rewriter, Sheikhi, has exactly translated and given their exact meanings. Mentioning the literature and its exact meaning by the adaptor indicates the adaptation of the rewriter. The complete text of the original text have been mentioned in the rewritten text so as to prevent plagiarism and be faithful to the original text. In the last part, all the illustrations of the text have been considered and the important points have been pointed out.

  • فاطمه ستاری، کامران پاشایی فخری، پروانه عادل زاده
    زمینه و هدف

    مثنوی مولوی از کتابهای مهمی است که بواسطه اهداف تعلیمی آن، سهم بیشتری در بازنویسی و بازآفرینی آثار ادبیات کهن برای کودکان و نوجوانان دارد. اما گاه میبینیم بازنویسیها، در زبان و محتوا در مقایسه با اصل حکایت و زبان متناسب مخاطب، از منظر سبکی دارای نقاط ضعف هستند.

    روش مطالعه

    در این مقاله با بهره گیری از روش کتابخانه ای و تحلیل مقایسه ای محتوای بازنویسیها با اصل حکایت مثنوی، مجموعه کتابهای بازنویسی‌شده در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان از منظر سبکی در سطح زبانی و محتوایی نقد و بررسی شده است. جامعه آماری تحقیق، مجموعه 12 جلدی حکایتهای مثنوی «از نیستان» برای استفاده گروه سنی «د» است که در سال 1386 به مناسبت هشتصدمین سالگرد تولد مولوی، درجهت آشنایی کودکان و نوجوانان با مولوی، برای استفاده در مراکز فرهنگی هنری کانون منتشر شده است.

    یافته ها

    انتخاب واژه های کهن بدون معنی، آوردن ابیات مثنوی بجای بخشی از روایت داستانی، ساختار دستوری کهن، واژه ها و اصطلاحات عامیانه در سطح زبانی و عدم توجه به محتوای تعلیمی آموزشی مولوی و تغییرات نابجای اصل محتوای حکایتها، از آسیبهای اصلی بازنویسی مثنوی در این کتابها است.

    نتیجه گیری

    مقایسه بازنویسیها با اصل حکایت، هدف مولوی و زبان متناسب با گروه سنی «د» نشان میدهد بازنویسیها در مواردی بدلیل عدم درک محتوایی، عدم توجه به زبان متناسب مخاطب، تغییر محتوا و عدم توجه به پیام مولوی، دارای لغزشهای زبانی و فکری هستند و از اهداف آموزش و پرورش فکری، که رسالت اصلی کانون است، دور شده اند.

    کلید واژگان: مثنوی, بازنویسی, زبان, محتوی, کودک و نوجوان, آسیب شناسی
    Fatemeh Sattari, Kamran Pashaei Fakhri, Parvaneh Adelzadeh
    BACKGROUND AND OBJECTIVES

    Mulana Masnavi is one of the important books that due to its educational goals, has a greater share in rewriting and recreating works of ancient literature for children and adolescents. But sometimes we see that rewrites, in language and content, have weaknesses in terms of style compared to the original narrative and the appropriate language of the audience.

    METHODOLOGY

    In this article, using the library method and comparative analysis of the content of the rewrites with the original story of Masnavi, the collection of rewritten books in the center of intellectual development of children and adolescents has been reviewed from a stylistic perspective in terms of language and content. . The statistical population of the research is a 12-volume collection of Masnavi anecdotes "from Neistan" for the use of age group "D" which was published in 2007 on the occasion of the eight hundredth anniversary of Rumi"s birth, for children and adolescents to get acquainted with Mulana, for use in cultural and artistic centers.

    FINDINGS

    Choosing meaningless ancient words, quoting Masnavi verses instead of a part of narrative, ancient grammatical structure, slang words and terms at the linguistic level and not paying attention to Rumi"s educational content and inappropriate changes in the original content of anecdotes, from The main disadvantages of rewriting Masnavi are in these books.

    CONCLUSION

    Comparing the transcripts with the original anecdote, Mulana purpose and language appropriate to age group "D" shows that in some cases due to lack of understanding of the content, lack of attention to the appropriate language of the audience, change of content and lack of attention to Rumi"s message, linguistic and intellectual slips And have strayed from the goals of intellectual education, which is the main mission of the center.

    Keywords: Masnavi, rewriting, language, content, Child, adolescent, pathology
  • محبوبه خراسانی*، فریبا شمسی، شهرزاد نیازی

    مرزبان نامه به عنوان یکی از ارزشمندترین آثار کلاسیک، دربردارنده حکایت ها و قصه هایی است که علاوه بر ارزش تعلیمی و اخلاقی آن، بازتاب فرهنگ و تمدن کهن ایران بزرگ ماست. نکات گرانقدر و آموزنده این کتاب می تواند فرا راه تمامی طبقات اجتماع از کودک تا پیر باشد اما نثر فنی و تا حدی مصنوع آن مانع بزرگی در رسیدن به آن مفاهیم است که باعث توجه بازنویسان به این کتاب شده است؛ در این پژوهش سه اثر بازنویسی شده از مهدی آذریزدی، مریم لطفعلی و عبدالمجید نجفی مورد بررسی قرار گرفته است و ضمن سنجش این آثار، سعی گردیده، عناصر داستانی آنها و االگوهای یک بازنویسی خلاق مورد ارزیابی قرار گیرد تا در نتیجه، االگوی مناسبی برای بازنویسی این کتاب فخیم ارایه گردد. در این آثار، گاهی بازنویسان توانسته اند، پیرنگ حکایت ها و شخصیت پردازی را تقویت نمایند ، هم چنین لحن را نیز مناسب با مخاطبان تغییردهند. در مورد زاویه دید و درون مایه - جز در مواردی نادر- تغییر خاصی به وجود نیامده است. از میان این بازنویسان، متن مریم لطفعلی با کمترین خلاقیت بیشترین شباهت را به متن اصلی دارد و متن مهدی آذریزدی و عبدالمجید نجفی به ترتیب اهمیت، در تقویت و به روز رسانی حکایت ها موفق تر بوده اند.

    کلید واژگان: مرزبان نامه, بازنویسی, عناصر داستان
    mahbobeh khorasani *, fariba shamsi, shahrzad Niazi

    Marzbannameh ,one of the most valuable works of classical texts, Includes stories and tales that in addition to its educational and moral value, the reflection of our ancient Iranian culture and civilization. The expensive and instructive tips of this book can be from the child to the ages of all classes of society but Technical prose and to a certain extent its artifacts are a major obstacle to achieving those concepts Which has drawn the attention of the replayers to this book. In this research, three rewritten works by Mehdi Azarzadi, Maryam Lotfali and Abdolmajid Najafi have been investigated and while measuring these works, we tried to evaluate their story elements and the origins of a creative rewrite As a result, it's a good idea to rewrite this awesome book. In these works sometimes the rewriters have been able to amplify narratives and personalities. They also changed the tune to the audience. There is no particular change in the angle of view and inside - except in rare cases. From these rewriters, Maryam Lotfali's text with the least creativity is most similar to the original text And the text of Mehdi Azarzadi and Abdolmajid Najafi have been more successful in updating the story in order of importance.

    Keywords: Marzbannameh, rewriting, elements of the story
  • نیکو پریمی، مرتضی زارع برمی*، رضا قنبری عبدالملکی

    پژوهش حاضر به‌منظور یافتن نشانه‌ای از ایده‌های بومی فن ترجمه، «مقامات حمیدی» اثر قاضی حمیدالدین بلخی را مطالعه و بررسی کرده است. بدیهی است که تاریخ مطالعات ترجمه به سه دوره پیشازبانی (لفظ به لفظ)، زبانی (زبان‌شناختی) و پسازبانی (فرهنگی) تقسیم‌شده است. باتوجه‌به آخرین دوره، امروزه این تصور وجود دارد که فرهنگ‌ها بر اساس نیازهایشان ترجمه می‌کنند. نظر به این‌که یافته‌های پژوهش حاضر، وجود این اندیشه را در دیباچه مقامات حمیدی ردیابی کرده است، باید به این نکته مهم توجه کرد که قاضی حمیدالدین قرن‌ها قبل‌تر از صاحب‌نظران کنونی، به مسایل فرازبانی و فرهنگی در امر ترجمه اشاره کرده و ایده مترجم مولف را به صحنه مطالعات ترجمه آورده است. موضوع این پژوهش از حیث روش، ماهیتا کتابخانه‌ای، و شیوه انجام آن، توصیفی-تحلیلی است. یافته‌ها بیانگر آن است که حمیدی ایده عبور از ترجمه‌های وفادار به زبان مبدا را باهدف جلب رضایت کاربران زبان مقصد و نیز تقویت زبان و ادبیات جامعه هدف، در دیباچه مقامات خود مطرح کرده است تا زمینه حرکت به سمت بازنویسی و بازآفرینی متون مبدا به زبان مقصد فراهم آید. وی برای عملی ساختن این ایده، به بازآفرینی مقامات همدانی و حریری در زبان فارسی پرداخته است.

    کلید واژگان: مطالعات ترجمه, ادبیات تطبیقی, بازنویسی, مقامات عربی, مقامات حمیدی
    Nikou Parimi, Morteza Zare Beromi *, Reza Ghanbari Abdolmaleki

    The present study investigated the book Maqamat-e Hamidi by Hamid al-Din Balkhi in order to find the possible signs of the native ideas of the translation technique. The history of translation studies is divided into three periods: pre-linguistic (literal), linguistic (linguistic), and post-linguistic (cultural). Given the recent period (linguistic or cultural), it is now thought that cultures translate according to their needs. Given that the findings of the present study trace the existence of this idea in the preface of Maqamat-e Hamidi, it should be noted that Hamid al-Din Balkhi referred to multilingual and cultural issues in translation centuries before current scholars. In the post-linguistic stage, cultural expectation determines which text to be translated, why, and how and these elements moved the translation activity from lexical, meta-lexical, and textual levels to rewriting and recreating the translator’s ideas. In order to implement the idea of a translator-author, Hamidi, based on the principles of comparative literature, rewrote and recreated the Maqamat of Hamedani and Hariri’s ideas in Persian based on the principles of comparative literature. The present study is descriptive-analytical in terms of the method and nature, respectively. The results of the study showed that Hamidi in the introduction of his Maqamat has proposed the idea of discarding faithful translations in order to satisfy the users of the target language and to strengthen the language and literature of the target community. In this way, he paved the ground to rewrite and reproduce the source texts in the target language. It should be noted that the introduction of Maqamat-e Hamidi is based on the fundamental idea that the components of a literary polysystem are in constant competition for a dominant position in language and literature. Therefore, this system is always witnessing constant challenges and tensions between the center and its peripheral environment. In other words, literary genres that are located in the periphery of this literary polysystem are constantly trying to reach a dominant position in the center of the polysystem and other literary genres that are in the center of this system (in the face of rival species) are trying to establish their dominance. On this basis, so-called less valid genres such as translated literature can be considered effective factors in the dynamics of the literary system. Translated literature can help to invent new literary techniques in the target community and this is one of the main reasons for recreating Maqamat in Persian. Finally, it is necessary to ask a key question and answer it: What were the decisions made by Hamidi in rewriting and recreating Arabic Maqamat in Persian? His decisions and actions can be classified into the following categories: 1) Innovation in choosing the title of Maqamat; 2) innovation at the beginning and end of Maqamat; 3) innovation in the illustration of the narrator and the hero of Maqamat; 4) innovation in the journey of the hero of Maqamat; 5) innovation in the structure of Maqamat with extensive use of debates and arguments; and 6) innovation in the content of Maqamat.

    Keywords: Translation Studies, Comparative Literature, Rewriting, Arabic maqamat, Maqamat-e Hamidi
  • مرجان ریحانیان مشهدی، بهاره محمدزاده

    ادبیات کهن ایران منبع پایان ناپذیری برای تولید محصولات فرهنگی متنوع برای همه گروه های سنی است و چگونگی روایت نویسندگان از این منبع ماندگار بسیار حایز اهمیت است. تعلیم و تربیت همواره یکی از نخستین دغدغه های زندگی بشر بوده و به‌تدریج با پیدایش و تکامل ادبیات و تقسیم آن به انواع مختلف بسیاری از ادیبان بر آن شدند تا با درآمیختن ادب و آموزه های پرورشی راه را برای تعلیم و تربیت هموار کنند و بدین ترتیب ادب تعلیمی شکل گرفت. ادبیات تعلیمی ادبیاتی است که خوشبختی انسان را در گرو بهبود رفتار اخلاقی او می داند. از آنجا که ایران مهد ادبیات تعلیمی است، بسیاری از نویسندگان از گذشته تا به اکنون متون کهن را مبنا و معیار کار خود قرار داده اند تا براساس ذوق ادبی، ذهنیات و تخیل خود آن را دوباره آفریده و یا با باز نوشتن آن اثر کهن به زبان امروزی و مناسب سازی آن به‌لحاظ فرم و محتوا اقتباسی از متون تعلیمی کهن را برای مخاطب خود به ارمغان آورند. قابوس نامه و سیاست نامه ازجمله کتب برجسته و حایز اهمیت متون تعلیمی و اندرزی است که بارها بازنویسی و بعضا بازآفرینی شده است. در مقاله حاضر آمار بازآفرینی و بازنویسی این دو اثر کهن در ادبیات داستانی کودک‌ونوجوان طی دهه ‌های شصت تا نود رصد شده و یکنواختی بازتولید و اثرگذاری آن مورد بررسی قرار گرفته است. 

    کلید واژگان: ادب تعلیمی, بازآفرینی, بازنویسی, قابوس نامه, سیاست نامه
    Marjan Reyhanian Mashhadi, Bahareh Mohammadzadeh

    Ancient Iranian literature, is an inexhaustible source for creation of diverse cultural products for all age groups, but the way that authors narrate this enduring source is very important. Education has always been one of the primary concerns of human beings and basically it is the mission of the prophets and their role in the human life is achieving to this goal. Gradually with the emergence and evolution of literature and its division into different types, many scholars decided to combine literature and didaction in order to pave the way for achieving this, and thus didactic literature was formed. Didactic literature believes that human felicity lies in improving morality and focusing on cultivation of the spiritual powers and moral education of man. The content of this literature is moral, social or scientific educations and is aimed on education. Whereas Iran is the cradle of dedactic literature, and Children's literature follows this approach, many writers from the past to the present and based on their literary taste, mentality and imagination have used ancient texts as the basis and standard of their work. They re-created it or rewrote that ancient work in modern and appropriate language for the age of their audiences, Children and adolescents. while retaining the linguistic characteristics and tone of the original work, a new recreation of the texts will be offered to their audiences. Qaboos nameh and Siasat nameh are of the prominent and important books containing dedactic and advisory books, which were recreated and rewrote several times. Present article is going to observe the statistics of the recreation and rewriting of these two books during the sixties to nineties, then examining the uniformity and impact of the recreations.

    Keywords: didactic literature, re-creation, rewriting, Qaboos nameh, Siasat nameh
  • فرهاد ساسانی*، عطیه جوادی راد

    متن های کلاسیک ادبی دارای اهمیت فرهنگی خاصی هستند، با وجودی که گویشوران فارسی زبان هنوز می توانند این متن های کهن را پس از صدها سال بخوانند و بفهمند (و این ویژگی خاص زبان فارسی است)، ولی این امر، به دلیل تغییرات واژگانی و تا حدی نحوی، برای نسل جوان و نوآموزان به سختی امکان پذیر است. از این رو، بسیاری از این متن ها برای کودکان و گاه بزرگ سالان ساده سازی شده است. در این پژوهش، کوشش شده است با بررسی داستان «موش آهن خور» از کلیله و دمنه با نمونه های ساده شده آن مقایسه شود تا ضمن بررسی چگونگی تغییرات متن ادبی در روند ساده سازی ها، روش های ساده سازی استخراج شود و در نهایت، الگویی کلی برای روند ساده سازی متن های کهن و کلاسیک ارایه شود. در نتیجه، چگونگی ساده سازی و شناسایی ابزارهای واژگانی دستوری مسئله ای این پژوهش بوده است. دلیل انتخاب کلیله و دمنه از یک سو این است که از نثرهای فنی و مصنوع فارسی به شمار می آید و از سوی دیگر، بارها ساده نویسی شده است. در این بررسی، تغییرها در چهار سطح صرفی، نحوی، واژگانی و متنی طبقه بندی شده است. با توجه به بررسی انجام گرفته، سه نوع رویکرد به سازوکار ساده سازی متن های ادبی کهن فارسی مشاهده می شود: 1. گرایش به وفاداری هم به محتوا و هم در صورت متن اصلی، 2. گرایش به وفاداری به محتوا و دست کاری در صورت متن اصلی و 3. گرایش به دست کاری هم در محتوا و هم در صورت متن اصلی. بنابراین، صورت همیشه دستکاری شده است. همچنین، دستکاری ها را می توان در چهار سطح واژگانی، صرفی، نحوی و متنی دسته بندی کرد.

    کلید واژگان: ساده سازی, بازنویسی, متن اصلی, متن ساده شده, کلیله و دمنه
    Farhad Sasani*, Atieh Javadi Rad

    Classic literary texts are of special cultural importance. Although Persian speakers still can read and understand these old texts after hundreds of years, for the younger generation and recent Persian learner is hardly possible due to lexical and slightly syntactic changes. Therefore, many of these texts have been simplified for children and even adults. This research tries to compare some stories of Kelile and Demne with their simplified versions to examine the changes of the literary text through the process of simplification, and at the same time, to extract patterns of simplification. The reason for picking up Kelile and Demne is that on the one hand, it is one of the technical and ornate literary texts in Persian, and on the other hand, it is recurrently simplified. In this research, changes have been classified in four levels of morphology, syntax, lexicon and text. As result, three different approaches to the mechanism of simplification of old literary texts of Persian were observed: The tendency to keep both the content and the form of the original text The tendency to keep the content unchanged, but manipulate the form of the original text The tendency to manipulate both the content and the form of the original text Thus, the form has been always under change. The maipulations can be grouped into four levels of lexical, morphological, syntactic and textual changes.

    Keywords: Simplification, Rewriting, Original text, Simplified text, Kelile, Demne
  • حسین ناظری، معصومه نصیری*، سید جواد مرتضایی

    ابراهیم امین الشواربی مصری، نخستین مترجم عربی است که به گستره ترجمه غزلیات حافظ گام نهاد و با «اغانی شیراز، غزلیات حافظ الشیرازی»  بلندآوازه گردید. این اثر منثور که در ترجمه برخی غزلیات همچون غزل دهم، سرایشی منظوم نیز به همراه دارد، متاثر از محدودیت هایی است که  آندره لفور ترجمه پژوه در نگره بازنویسی خود مطرح می کند. وی در این نگره، ترجمه را نوعی بازنویسی می داند که محدودیت های برون سیستمی و درون سیستمی؛ ایدیولوژی و سبک ادبی در آن موثر است. این پژوهش با رویکرد توصیفی- تحلیلی می کوشد ترجمه عربی منظوم و منثور شواربی از غزل دهم حافظ را در سایه محدودیت های مورد نظر لفور بررسی نماید. برآیند پایانی این پژوهش، از یک سو نمایش تاثیر محدودیت ایدیولوژی لفور در ترجمه شواربی است آن هم با نگرش عارفانه وی در بازنویسی این غزل و معادل سازی نمادهای خانقاهی؛ «پیر»، «میخانه»، «خرابات» و «خانه خمار» و از سویی دیگر، بیانگر محدودیت سبک ادبی است که شواربی را به بازنویسی مفهومی و دست کاری شده در آوا، موسیقی و صنایع ادبی می کشاند. نمودهای نگره لفور را می توان در بازنویسی شواربی به شکل ترجمه جداگانه منظوم و منثور، افزایش و کاهش برخی واژگان، وارونه سازی در کاربرد ساختارها، شکل و جنس ضمایر و وارونه سازی در تخلص یا حذف آن دید. شواربی در بازنویسی خود هم متاثر از محدودیت های یادشده است و هم با گزینش استراتژی هایی ویژه، عاملی کنترل گر جلوه می نماید.

    کلید واژگان: بازنویسی, آندره لفور, ترجمه عربی, ابراهیم امین الشواربی, غزل دهم حافظ شیرازی
    Hosein nazeri, Masoome nasiri*, Seyyed Javad Mortazaie

    Ibrãhym al Shüarãby was the first Arabic translator to translate Hãfiz's lyrics and he became well known with the song of Shiraz and the lyrics of Hãfiz Shirãzy. This prose work, which also includes a poetic composition in the translation of some lyrics, such as the 10th lyric, is influenced by the limitations that translator André Lefevere says in her rewriting view. In this view, he considers translation as a kind of rewriting in which extra-systemic and intra-systemic limitations, ideology and poetics are effective. With a descriptive-analytical approach, this research tries to study the Arabic translation of the poem and prose of Shüarãby from the 10th lyric of Hãfiz due to Lefevere's intended limitations. The final result of this research, on the one hand, shows the effect of Lefevere's ideological limitation in Shüarãby's translation, with his mystical attitude in rewriting this lyric and equating monastic symbols, “pyr”,“miykhãnih”,“kharãbãt”, ”khãniyh khammãr” and on the other hand, he expresses poetic limitation which leads Shüarãby to conceptually rewriting and manipulate sound, music, and the literary tools. The manifestations of Lefevere's view can be seen in Shüarãby 's rewriting in the form of separate translations of poems and prose, increasing and decreasing some words, inverting the use of structures, the shape and material of pronouns, and inverting the pseudonym or omitting it. Shüarãby is both affected by the mentioned limitations and by choosing special strategies in his rewriting, he appears as a controlling factor.

    Keywords: Rewriting, André Lefevere, Arabic Translation, Ibrãhym al Shüarãby, 10th Lyric ofHãfiz Shirãzy
  • فرزانه معینی*

    کلیله ودمنه از متون ارزشمند گذشته است و هر کوششی برای نشان دادن ظرفیت های نهفته ی آن می تواند نسل امروز را با ارزش های گوناگون این متن آشنا کند. در این پژوهش، به کلیله ودمنه از چشم اندازی تازه نگریسته می شود تا بخشی از ظرفیت های بازنویسی آن بازنموده شود. باتوجه به اینکه تمرکززدایی سازه ای مهم در تبیین هدف و روش ادبیات کودک است و بازنویسی سهم بسزایی در آفرینش و گسترش ادبیات کودک دارد، هدف این پژوهش، بازشناسی شگردهای تمرکززدایی در کلیله ودمنه و ارایه ی پیشنهادهایی برای استفاده از ظرفیت تمرکززدایانه ی این اثر در بازنویسی است. یافته های این پژوهش کیفی که با روش تحلیل محتوا به دست آمد، نشان می دهداز بیست ویک شگرد تمرکززدایی که تاکنون در افسانه ها یافت شده است، یازده شگرد در کلیله ودمنه نیز وجود دارد که عبارت اند از: خودنمایی یا خودفاش سازی، مداخله ی راوی، قصه به قصه، جابه جایی قهرمان، مناظره، غافل گیری، اغراق، سپیدنویسی، دگردیسی، وارونه سازی و صحنه های هم زمان. کارکرد بعضی از آن ها در این اثر نیز مانند کارکردشان در افسانه ها است و کارکرد بعضی، متفاوت است. شش شگرد تازه نیز در کلیله ودمنه یافت شد که می توان آن ها را به شگردهای تمرکززدایی پیشین افزود: آگاهی از پایان، آشنایی زدایی درون متنی، تغییر راوی (اگر با تغییر زاویه ی دید همراه باشد)، شخصیت پردازی آمیغی، قصه به قصه و شعر و آیه و حدیث در نثر. بازنویسی داستان ها و حکایت های کلیله ودمنه در ساختاری داستان در داستان که از اصلی ترین ویژگی های این اثر است، می تواند شگردهای پرتکرار تمرکززدایی متن اصلی را در آثار بازنوشته حفظ کند.بازنویسان می توانند شگردهای دیگر را نیز با ذوق و ابتکار در اثر خود به کار گیرند.

    کلید واژگان: بازنویسی, تمرکززدایی, لذت آفرینی, کلیله ودمنه
    Farzane Moeini *

    Kalile va Damne is one of the valuable texts of the past and any attempt at displaying its hodden capacities can make the young generation more acquainted with the various values of this text. In this study, Kalile va Damne is approached through a new perspective so that its capacities for being re-written be partly represented and a method be suggested for selecting old texts, methods based on theories in young-adult literature and able to make their works more comprehensible and enjoyable for its readership. The purpose of this study is to realize the capacities of Kalile va Damne for being rewritten and recreated.this study has also aimed at examining decentration as an aesthetic factor by recognizing the techniques of decentration in the tales of Kalile va Damne and their effect on children’s self-fulfillment. The findings of this study show that out if the 21 techniques of decentration that Khosronejad and Moradpour have found in tales, eleven are found in Kalile va Damne. The function of some of them in this oeuvre is similar to their function in tales, and that of some others is new and different, in which case it develops that technique. The decntration techniques in common between tales and Kale va Damne include: exhibitionism, narrator’s intervention, tale in tale, displacement of the protagonist, debate, surprise, exaggeration, white-writing, metamorphosis, inversion, and simultaneous scenes. Six new techniques were found in Kalile va Damne, that can be added to the previous ones: awareness of the ending ,Inner textual, changing the narrator (if accompanied by changing the point of view),Compound characterization, tale-to-tale, and poem, verse, Hadiths in prose text.

    Keywords: rewriting, decentration, pleasureing, Kalile va Damne
  • جبار نصیری*، محسن محمدی فشارکی

    بازنویسی و بازآفرینی یکی از روش های انتقال متون کهن ادب فارسی به خوانندگان امروزی است. گرشاسب نامه ی اسدی طوسی یکی از متون پهلوانی برجسته در حوزه ادب فارسی است که در سال های اخیر برپایه آن بازنویسی و بازآفرینی های منثوری شکل گرفته است. در این نوشتار، در دو بخش جداگانه تحت عناوین بازنویسی و بازآفرینی، به سنجش محتوایی آثار بازتولیدشده با گرشاسب نامه پرداخته می شود تا ضمن بیان شیوه کار، میزان پایبندی و دخل وتصرف هرکدام از نویسندگان نسبت به منابع اصلی از نظر کمی و کیفی نشان داده شود. براساس نتایج به دست آمده، نویسندگان امروزی با استفاده از دو منبع اوستا و متون پهلوی، و گرشاسب نامه با دو شیوه افزایش شخصیت و کنش های داستانی و ترکیب رویدادهای منابع مختلف به بازآفرینی و بازنویسی ماجراهای این شخصیت اساطیری و پهلوانی اقدام کرده اند.

    کلید واژگان: گرشاسب, بازنویسی, بازآفرینی, کودک, داستان
    Jabbar Nasiri*, Mohsen Mohammadi

    Rewriting and recreating are among the methods employed to make classic Persian literature accessible to contemporary readers. Garshasb Asadi Toosichr('39')s letter is one of the prominent literary texts in the field of Persian literature that has been rewritten and recreated in recent years. In the current study, the content of reproduced works was analyzed against Garshabname under two separate sections of rewriting and recreating, to assess manipulation both qualitatively and quantitatively. The results showed that the authors of these stories used the script of Avesta and other Pahlavi scripts along with Garshasbname and by adding to the number of characters and conflicts and combining the events from different sources, have rewritten and recreated stories based on Garshasb’s character.

    Keywords: Garshasb, rewriting, re-creation, children, story
  • کتایون شهپرراد *، آذین حسین زاده

    بازنویسی را گاهی باید مترادف سترگی و بی‌زمانی ادبیات باستان تلقی کرد و گاهی نیز پوششی نمادین، با هدف بیان دغدغه-های تاریخی یا شخصی. از این روست که بازنویسی اسطوره‌ها توجه بسیاری از نویسندگان را به‌خود جلب کرده‌است. از این شمار، می-توان به اسطوره اورفه اشاره کرد که از عهد باستان تا به‌امروز، بازگوی ناممکن‌بودگی عشق است و بی‌ثمری تلاش برای دگرگونی سرنوشت. در نیمه نخست قرن بیستم، کوکتو و آنوی از اورفه در تدوین دو نمایشنامه سود جستند؛ کوکتو با هدف رهایی و به‌درجستن از اندوهی ژرف و با تکیه بر دیدگاهی فلسفی و عرفانی، آنوی با هدف پررنگ جلوه دادن بدبینی حاکم بر اروپای درگیر در جنگ جهانی دوم. در این بین، اگر این دو بافت کلی داستان را آنگونه که در شکل نخستینش بود وحفظ کردند، در مقابل، براهنی با فراخواندن این اسطوره و ارایه برداشتی منقطع از سرنوشت او، تنها برخی از شاکله‌ها را برمی‌گزیند و، در کتاب پنجم رمان آزاده خانم و نویسنده اش، ماجرای اورفه را دستاویزی قرار می‌دهد برای غنابخشیدن و قوام دادن به روایتی تخیلی از زندگی خویش. بدینسان، نگاه مشرق‌زمینی این نویسنده به بازتاب اندیشه چندفرهنگی او و تفاوتش با دیدگاه نویسندگان غربی بدل می‌شود.

    کلید واژگان: اورفه, کوکتو, آنوی, براهنی, بازنویسی
    Katayoun Shahpar-rad*, Azine Hossein-zadeh

    Tantôt hommage à la grandeur et à l’intemporalité de la littérature antique, tantôt revêtement symbolique de l’expression des problèmes d’ordre historique ou personnel, la réécriture et la reprise des mythes ont, de tout temps, séduit de nombreux auteurs à travers le monde entier. Mythe de l’amour impossible et de la lutte contre le destin, l’histoire d’Orphée a fait l’objet de multiples réadaptations, depuis l’Antiquité jusqu’à nos jours. En France, dans la première moitié du XXème siècle, Cocteau et Anouilh ont repris ce mythe dans deux pièces de théâtre, le premier pour exorciser un mal être profond suivant un point de vue philosophico-mystique et le second pour mettre en relief le pessimisme dominant durant les années de la seconde guerre mondiale. Or, si ces deux auteurs ont préservé la trame générale de l’histoire, l’auteur iranien Réza Barahéni convoque quant à lui l’histoire d’Orphée et en donne une version fragmentée, n’utilisant que certains éléments du mythe, dans le Livre V de Shéhérazade et son romancier (2ème éd.) ou l’Aushwitz privé du docteur Charifi et ce, pour étoffer et enrichir un épisode autofictionnel.

    Keywords: Orphée, Cocteau, Anouilh, Barahéni, Réécriture
  • زری قهرمانی ارسی، کوروش عاکف

    هدف از پژوهش حاضر بررسی کردن استراتژی هایی با مترجمان فارسی برای کودکان و نوجوانان است که پرداختن به موارد خاص فرهنگی را انتخاب کرده اند. بعلاوه این مطالعه عوامل فرهنگی را که منجر به استفاده از استراتژی های خاص در انتقال موارد فرهنگی از فرهنگ یک زبان به زبان دیگر می شود را مورد بررسی قرار داده است. قسمت های تجزیه و تحلیل شده از کتاب داستان های خوب شب برای دختران جسور است که النا فاویلی و فرانچسکا کاوالو در سال 2016 نوشته اند و ترجمه سه کتاب را مترجمان معاصر مورد بررسی قرار دادند. این پژوهش توصیفی تطبیقی براساس مشخصه های ترجمه ادبیات کودک و نوجوان و اجزا انطباقی بافت فرهنگی انجام شده که کلینگ برگ (1986) آن را ارایه کرده است. توجه اصلی این پژوهش پرداختن به مشکلاتی است که در فرآیند ترجمه موارد فرهنگی به وجود می آید که البته کلینگ برگ آن را طبقه بندی کرده است: موارد واژگانی در جملات متن مقصد که متفاوت با متن مبدا به نظر می رسد. نتایج حاکی از آن است که با در نظر گرفتن استراتژی های کلینگ برگ مترجمان می توانند از آن ها برای پالایش متن هایی استفاده کنند که در موارد ارتباط فرهنگی متقابل در فرهنگ خواننده مقصد (کودکان فارسی زبان) مورد قبول نیست و بیشتر تبادل فرهنگی متقابل در دو کتاب داستان از سه کتاب ترجمه شده است. براساس نتایج به دست آمده (تعداد تکرارها و درصدها) محقق به این نتیجه رسیده است که بازنویسی، جایگزینی و حذف پراستفاده ترین استراتژی ها توسط مترجمان بوده است. در آخر این نتیجه به دست آمده است که هر سه مترجم کتاب مذکور باید به عملکرد ارتباط فرهنگی متقابل توجه خاص داشته باشند و همچنین باید به هر دو زبان و هر دو فرهنگ آشنایی کامل داشته باشند تا بتوانند انتقال کامل در زمینه فرهنگی خود را به دست آورند تا موضوعات بین المللی آن ها فرصت را برای کودک و نوجوان در یادگیری چیزهای جدید درباره فرهنگ جدید فراهم کند.

    کلید واژگان: ادبیات کودک و نوجوان, موارد خاص فرهنگی, بازنویسی, جایگزینی, حذف
    Zari Ghahremani Arasi, Kourosh Akef

     The purpose of present study was exploring the strategies with Persian translators of children’s literature have adopted in dealing with culture specific items. Moreover, this study investigated the cultural factors which have led to applying specific strategies in transferring cultural items from one language culture to another. The parts being analyzed were extracted from a book entitled to Good Night Stories for Rebel Girls which is written in 2016 by Elena Favilli and Francesca Cavallo and its three translated books by three contemporary translators. The comparative descriptive study was done based on characteristics of children’s literature translation and cultural context adaptation components which are proposed by Klingberg (1986).  The main attention was paid on the problems which happen in the process of translating of culture items categorized by Klingberg: lexical items within the sentences of the target text that sounded different in the text with source text. The result showed that by regarding to Klingberg’s strategies, translators can use these strategies to purify the text some of which are not accepted in terms of cross cultural communication in the target reader culture (i.e. Persian children); and most cross cultural exchanges were translated in two stories out of the three.  Based on obtained results (frequencies and percentages) the researcher concluded that rewording, substitution, and deletion were known to be the most frequently used strategies by translators. At last, it was concluded that three translators of the mentioned book should attend to cross cultural communication activity and they must acquaint themselves with two cultures and two languages to achieve their meanings in their own cultural background and because of international subjects they should provide the child with opportunity to get new things about new cultures.

    Keywords: Children’s Literature, Culture Specific Items, Rewording, Substitution, Deletion
  • ابراهیم ظاهری عبده وند*

    هدف این پژوهش، مقایسه ی قصه ی خیر و شر در هفت پیکر نظامی، با روایت بازنویسی شده ی آن در فرهنگ بختیاری از نظر روایتمندی است تا نشان داده شود با توجه به دیدگاه نیکولایوا درباره ی روایتمندی داستان های کودکان، روایت بازنویسی شده چه ویژگی هایی یافته و همچنین نوع نگرش به کودک و انتظارها از وی در فرهنگ بختیاری، چه تاثیری بر بازنویسی داشته است. براساس این، عناصر داستانی در این دو قصه مانند شروع، تعلیق، گره افکنی، پایان، شخصیت، زاویه ی دید، زمان و مکان بررسی شد. نتایج پژوهش، نشان می دهد بسیاری از عناصر داستان، تغییر داده شده است تا روایت بازنویسی شده، با فهم مخاطب کودک متناسب شود. همچنین نوع نگرش به کودکان در فرهنگ بختیاری، باعث تغییرهایی در قصه ی بازنویسی شده گردیده است. پذیرش از سوی خانواده و شیوه ی اعتماد به دیگران، ازجمله ارزش ها و هنجارهایی هستند که در فرهنگ بختیاری، کودکان باید بیاموزند و در قصه ی بازنویسی شده نیز بر آن ها تاکید شده است. نگرش منفی به خشونت، باعث شده است تا داستان پایان خوشی داشته باشد. نامناسب دانستن موضوع عشق برای کودکان، موجب شده تا این صحنه در قصه ی بازنویسی شده بسیار خلاصه روایت شود. اهمیت دادن به تجربه ی زیستی کودکان و اصل همذات پنداری، سبب شده است تا زمان و مکان داستان، به منطقه ی عشایری بختیاری تغییر داده و در سن و نقش شخصیت ها تغییرهایی ایجاد شود. با توجه به این مسئله که در فرهنگ بختیاری، کودکان باید در حل مشکلات زندگی نقش آفرین باشند، در روایت بختیاری، برخلاف نگرش جبرگرایانه در روایت نظامی، شخصیت ها نقش فعال تری یافته اند. 

    کلید واژگان: بازنویسی, فرهنگ بختیاری, قصه خیر و شر, کودک, نظامی
    Ebrahim Zaheri Abdevand *

    The purpose of this research is to compare the story of good and evil in the military seventh with the narration of its rewriting in Bakhtiari culture, to show that the type of attitude towards the child and his expectations in this culture had an effect on the rewrite. Accordingly, the narrative elements in these two stories, such as start, suspension, knitting, ending, personality, angle of view, time and place were investigated. The results of the research show that, according to Bakhtiari culture and attitude towards children, changes It was created in rehearsal tale. Family acceptance and trust in others, including values ​​and hurricanes that have to be learned in the Bakhtiari culture, children, and emphasized in the rewritten story. The negative attitude to violence has made the story a happy ending. Inappropriate knowledge of the theme of love for children has led to a very brief account of this scene in the rewritten story. The importance of the children's biological experience and the principle of conceptualization has changed the time and place of the story into the Bakhtiari nomadic zone, and changes have been made in the age and role of the characters, or the attention given to the issue that, in the Bakhtiari culture, children should In solving life problems, characters play an active role in Bakhtiari's narrative, contrary to the deterministic attitude in military narrative.

    Keywords: Rewriting, good, evil, Bakhtiari culture, child, military
  • نیلوفر سادات عبدالهی *

    برای اینکه داستان های کهن ادبی برای مخاطب امروزی جذاب و قابل درک باشند، باید به زبانی ساده و روان نقل گردند. فرآیند نقل این روایات به زبان امروز باید با رعایت اصولی صورت می گیرد که دو محور اصلی دارند: نخست، حفظ ساختار داستان و سبک صاحب اثر، سپس همخوانی با زبان و درک مخاطبان. در همین باره بازنویسی و بازگردان داستان های شاهنامه به نثر، علاوه بر در نظر داشتن سطح مخاطب، به شناختی از سبک و بیان فردوسی نیاز دارد. از سویی به خلاصه و ساده سازی داستان ها باید توجه داشت. هر یک از بازنوشت های شاهنامه، درجاتی از تلخیص و حذف مطالب داستانی یا جلوه های هنری دارند. ولی حذف برخی بخش ها به ساخت اصلی داستان آسیب می زند و هنر فردوسی در سرایش داستان ها را نیز برای مخاطب آشکار نمی کند. برای حفظ این نکات و انتقال هرچه کامل تر داستان به مخاطبان می توان از روش های مختلفی بهره برد. نظر به پیوند سرنویس های شاهنامه با ساختار داستان، پیشنهاد ما در این مقاله بهره گرفتن از نسخه های شاهنامه با محوریت سرنویس های آنهاست. به عنوان مصداقی قابل توجه، به نسخه فلورانس که قدیم ترین نسخه در دسترس از شاهنامه است پرداخته ایم و ضمن نقد برخی مشکلات در بازنویسی این اثر، راهکارهایی برای بازنویسی دقیق تر ارایه داده ایم.

    کلید واژگان: بازنویسی, شاهنامه, سرنویس, نسخه فلورانس, ساختار داستان

    Ancient literary stories must be told in a simple and fluent language in order to be compelling and comprehensible to today's audience. The process of narrating these tales in contemporary language should be in accordance with the principles that have two main axes: First, maintaining the structure of the story and the style of the author, and second, its conforming to the audience’s language and understanding. In this regard, rewriting and returning the stories of Shahnameh to prose, in addition to paying attention to the level of the audience, also requires knowledge about Ferdowsi's style and expression. On the other hand, attention should be paid to summarizing and simplifying stories. Each of the Shahnameh's rewrites has some degrees of summarizing and omitting story or artistic effects. But the omission of some sections damages the original structure of the story, does not reveal Ferdowsi's art in composing stories for the audience. There are several ways to convey these points and the story to the audience as completely as possible. Considering the linkage of the Shahnameh headers with the structure of the story, our suggestion in this article is to use this manuscripts of the Shahnameh based on their headings. As a notable example, we have used the Florence version, which is the oldest available version of the Shahnameh and while reviewing some of the problems in rewriting this work, we have provided solutions for more accurate rewriting.

    Keywords: rewriting, Shahnameh, header, Florence version, story structure
  • سید اسماعیل حسینی اجداد نیاکی*، شهرام دلشاد
    جولان آزاد زبان مترجم و به کارگیری مولفه های بازنویسی یکی از مهم ترین علل پیدایش رویکرد ترجمه تالیفی در ادبیات فارسی و عربی کلاسیک است. مترجمان در این شیوه به مانند شیوه آزاد و ارتباطی از ترجمه برابر، معادل و طوطی وار که اغلب گنگ و نامفهوم است، اجتناب می کنند. شیوه بازنویسی در ترجمه کهن فارسی از عربی به دلیل عدم رعایت قوانین و معیارهای علمی ترجمه و مقاصد آرمان گرایانه به طرز وسیعی به کار گرفته شد و مترجم بدون رعایت امانت داری با تکیه بر مقوله بازنویسی و سازوکارهای آن به تغییرات متعددی در متن ترجمه در قیاس با متن اصلی می پرداخت. پژوهش حاضر در تلاش است مفهوم و جلوه های بازنویسی را در چهار اپیزود از تاریخ بلعمی (نحوه کشته شدن سیاوش، بنای شارستان کاووس، به آسمان رفتن کاووس، ترک فرمانروایی توسط کیخسرو) با توجه به مبحث بازنویسی «آندره لفور» مورد بررسی قرار دهد تا به جلوه ها و کارکردهای شیوه بازنویسی در ترجمه بلعمی دست یابد. نتیجه نشان می دهد یکی از علل ماندگاری ترجمه بلعمی که به اسم مترجم شناخته می شود نه نویسنده به خاطر وجود جلوه های متواتر مفهوم بازنویسی است و مترجم با شیوه هایی نظیر اقتباس، تعدیلات ساختاری، حذف و فشرده سازی و گاهی اطناب اثری متفاوت از طبری خلق کرده است.
    کلید واژگان: بازنویسی, مطالعات ترجمه, ترجمه طبری, ترجمه بلعمی, آندره لفور
    Seyed Esmaeel Hosseini Ajdad Niaki *, Shahram Delshad
    The free flaunt of translator’s language and applying rewriting elements is one of the most important reasons for the emergence of  authorship translation approach in Persian literature and classic Arabic. In this approach, just like free and communicative method, translators avoid equal, equivalent, and parrot-like translation which is mostly inexpressive and incomprehensible. Rewriting approach was widely used in old Persian translation from Arabic because of not regarding rules and scientific standards of translation and idealistic goals. And relaying on rewriting issue and its mechanisms the translator would deal with lots of changes in translated texts compared to the originial without considering custody. The present research tries to study the concept and rewriting aspects in four episodes of Bal’ami’s history (the killing of Siavash, the making of Kavous’s Palace, Kavous’s ascending to heaven, abandoning sovereignity by Kay Khosrow) considering André Lefevere’s rewriting discussion in order to achieve aspects and functions of rewriting approach in Bal’ami’s translation. The results indicate one of the reasons of Bal’ami’s translation durability, which is known as the translator not the writer, is due to the successive aspects of rewriting concept. And the translator has created a rather different work than Tabari’s by using techniques uncluding adaptation, structural adjustments, delete and compression, and sometimes verbiage.
    Keywords: Rewriting, Translation Studies, Tabari Translation, Bal’ami Translation, André Lefevere
  • فرزانه معینی، سعید حسام پور*
    در میان آثار کهن ادب فارسی، کلیله ودمنه یکی از متن هایی است که توجه بسیاری از بازنویسان را برانگیخته و حکایت های فراوانی از آن بازنویسی شده است. برای یافتن دلیل این توجه و پی بردن به اینکه آیا این اثر برای کودکان مناسب است، می توان از نظریه خواننده نهفته بهره برد. شناسایی خواننده نهفته در متنی کهن، یکی از معیارهای بررسی ظرفیت بازنویسی آن متن است و بازنویسان را برای انتخاب متن مناسب کودکان یاری می کند. در این مقاله،خواننده نهفته در کلیله ودمنه با استفاده از دیدگاه چمبرز شناسایی و تحلیل شده است. نگاهی فراگیر به موضوع خواننده نهفته با تکیه بر چگونگی ارتباط عناصر چهارگانه نشان می دهد سه عنصر سبک و زاویه دید و طرفداری در کلیله ودمنه، برجسته تر و در مقایسه با شکاف های گویا کامل تر است. پیرنگ ساده و خطی با توالی زمانی، جنبه های فانتزی گونه و شیوه ترکیبی روایت از ویژگی های سبکی مناسب این اثر برای بازنویسی است. نقش تعیین کننده گفت وگو با کاستن از غلبه صدای راوی، زاویه دید را برای خواننده کودک مناسب می کند. طرفداری از کودک در کلیله ودمنه با تکیه بر سهمی که در فرایند خوانش به او تعلق می یابد، با وجود شخصیت های حیوانی و شکاف های گویا و پایان خوش صورت می گیرد. شکاف های گویا و جاهای خالی نیز به گونه ای است که مخاطب امروزی هم با آن وارد تعامل می شود. در یک باهم نگری، هدف نگارش این متن این نبوده است که کودکان آن را بخوانند؛ اما توانمندی هایی در آن است که گویی مخاطبان پنهان آن دوگانه است: از یک سو بزرگ سالان در جایگاه مخاطبان اصلی و ازسوی دیگر کودکان در جایگاه مخاطبانی پنهان تر. با شناسایی ظرفیت های این متن برای کودکان، بهتر می توان به نویسندگان برای بازنویسی آن کمک کرد. میزان و چگونگی حضور عناصر چهارگانه خواننده نهفته در کلیله ودمنه به یک اندازه نیست و در مقایسه با داستان های معاصر کودک متفاوت است؛ اما نشانه هایی از توجه نویسنده به ذوق و درک و نیازهای مخاطب کم سال نیز در آن وجود دارد.
    کلید واژگان: خواننده نهفته, کلیله ودمنه, بازنویسی, ایدن چمبرز
    Farzane Moeini, Saeid Hessampour *
    In the corpus of Persian Classical literature, Kalīla wa Dimna is one of the texts which have drawn a vast amount of interest on re-writers’ side and many of its tales have been re-written. The reason for this appeal, as well as an answer to the question whether or not this text is a proper fit for children can be sought with resort to the theory of ‘implied reader’. Recognizing the implied reader of a classical text can serve as a criterion for re-writing that text and aid re-writers to pick the proper text to re-write for children. This article figures out the implied reader in Kalīla wa Dimna using Aidan Chambers’s theory along with an analytical-descriptive method. A comprehensive look at the implied reader in Kalīla wa Dimna with an emphasis on the relationship between the four elements of this theory proves that the three elements of ‘style’, (with regard to new questions posed about it), ‘partiality’ (considering the absence of the child character) and ‘point of view’ (with an emphasis on the decisive role of ‘dialogue’) in Kalīla wa Dimna are more salient and more fulfilled compared to ‘empty space’. An all-encompassing view could tell that although the amount and the quality of the presence of the four elements of the implied reader are not equal and similar, but differ from modern children’s fictions, still there are signs of the writer’s attention to the taste, comprehension, and needs of the low-aged reader that provide the text with qualifications for being rewritten. Mindful of the elements that show the implied reader of a text is a child, they can maintain and enhance these elements to make their rewritings more successful. Keywords: Implied Reader; Kalīla wa Dimna; Re-writing; Aidan Chambers
    Keywords: Implied Reader, Kalīla wa Dimna, Re-writing, Aidan Chambers
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال