به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

میر سعید یکانی نژاد

  • عباس بشیرزاده، محمد عرب، حجت رحمانی، داود ادهم، میرسعید یکانی نژاد
    زمینه و هدف

     ایمنی بیمار یکی از ارکان اصلی مراقبت‫های سلامت و به معنی پرهیز از واردشدن هرگونه صدمه و جراحت به بیمار در حین ارایه مراقبت‫های سلامتی است. این مطالعه با هدف بررسی وضعیت ایمنی بیماران از دیدگاه کارکنان درمانی در بیمارستان های شهر اردبیل انجام گرفت.

    روش کار

     این مطالعه، کمی و از حیث هدف کاربردی و از نظر گردآوری اطلاعات توصیفی- تحلیلی- مقطعی بود که در بیمارستان‫های دولتی، خصوصی و تامین اجتماعی شهر اردبیل در سال 1400 انجام گردید. جامعه آماری این پژوهش 189 نفر از کارکنان درمانی بیمارستان‫های دولتی، خصوصی و تامین اجتماعی شهر اردبیل در گروه‫های پرستاری، اتاق عمل، هوشبری و پزشکان بودند که از روش نمونه گیری تصادفی ساده استفاده شد. جمع آوری داده ها با مراجعه به بیمارستان‫ها، جهت تکمیل پرسشنامه های استاندارد صورت گرفت. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار آماری SPSS استفاده گردید.

    یافته ها

     نتایج پژوهش نشان دادند وضعیت ایمنی بیماران در بیمارستان های شهر اردبیل با میانگین 7/88 مطلوب بود. بیمارستان تامین اجتماعی با نمره میانگین 92/95 دارای بالاترین نمره ایمنی بیمار و بیمارستان های دولتی با نمره میانگین 93/87 و بیمارستان های خصوصی با نمره میانگین 39/85 در رتبه های بعدی بودند. وضعیت ایمنی بیماران با سطح تحصیلات کارکنان ارتباط آماری معکوس داشته و با وضعیت استخدامی، پست سازمانی و نوع مالکیت بیمارستان ارتباط آماری معناداری نداشت.

    نتیجه گیری

     در مجموع وضعیت ایمنی بیماران در بیمارستان های شهر اردبیل، بر اساس نه بعد ایمنی بیمار، در سطح مطلوب ارزیابی شد و اجرای استانداردهای ایمنی بیمار در بیمارستان‫های دولتی، خصوصی و تامین اجتماعی، بدرستی صورت گرفته بود؛ اما اجرای هرچه بهتر استانداردهای ایمنی بیمار در رابطه با ابعاد آموزش پرستار به بیمار، شناسایی هویت بیمار و کنترل عفونت توصیه می گردد.

    کلید واژگان: ایمنی بیمار, بیمارستان, ارزیابی
    A. Bashirzadeh, M .Arab, H. Rahmani, D .Adham, M.S .Yekaninejad
    Background & objectives

    Patient safety is one of the main pillars of health care and, in other words, avoiding any injury to the patient while providing health care. The study aimed to examine patients' safety from the perspective of medical staff in Ardabil city hospitals.

    Methods

    In this quantitative and applied study, descriptive-analytical data were collected cross-sectionally in public, private, and social security hospitals in Ardabil city in 1400. The study population included 189 medical staff of these hospitals in the medical, nursing, operating room, and anesthesiology groups, who were selected by simple random sampling. Data collection was done by visiting hospitals and completing standard questionnaires. SPSS statistical software was used for data analysis.

    Results

    The research showed that patients' safety status in hospitals of Ardabil city was favorable, with an average of 88.7. Social Security Hospital, with an average score of 95.92, had the highest patient safety score, and public hospitals, with an average score of 87.93, and private hospitals, with an average score of 39.85, were in the next rank. The safety status of patients was inversely related to the level of education of employees and was not significantly related to employment status, organizational post, and type of hospital ownership.

    Conclusion

    Overall, the safety status of patients in Ardabil city hospitals was assessed at the desired level based on nine patient safety dimensions. Furthermore, implementing patient safety standards in public, private, and social security hospitals has been done correctly. However, it is recommended to implement patient safety standards as best as possible concerning nurse-to-patient education, patient identification, and infection control.

    Keywords: Safety Patients, Hospitals, Assessment
  • حسین حسنی، مریم عرب مورچگانی، نرگس پارسایی، مهشید رضایی، خدیجه میرزایی*، حسین ایمانی، میرسعید یکانی نژاد
    زمینه و هدف

    امروزه استفاده از شاخص های مختلف تغذیه ای جهت بررسی ارتباط وضعیت رژیمی با بیماری های مختلف مورد توجه می باشد. طی مطالعات گذشته دیده شده است که شاخص و بار انسولینی با برخی بیماری های مزمن ارتباط دارد؛ با وجود این تاکنون هیچ مطالعه ای به بررسی ارتباط بین شاخص های موردنظر با میزان متابولیسم در حالت استراحت (RMR: Resting Metabolic Rate) نپرداخته است. بنابراین، مطالعه حاضر با هدف تعیین ارتباط بین شاخص و بار انسولینی رژیم غذایی با میزان متابولیسم در RMR در زنان دارای اضافه وزن و چاقی صورت گرفته است.

    روش بررسی

    در این مطالعه ی مقطعی، 280 نفر از زنان بزرگسال (50-18 سال) دارای اضافه وزن و چاقی که به مراکز بهداشتی و درمانی تهران مراجعه نموده اند، انتخاب شدند. ویژگی های جمعیت شناختی این افراد علاوه بر نمایه های تن سنجی آن ها از جمله وزن، قد و دور کمر، نسبت دور کمر به دور باسن، نمایه توده بدنی، و درصد چربی بدن، توده بدون چربی ارزیابی شده اند. علاوه بر این، دریافت های غذایی یک سال گذشته آن ها با پرسش نامه ی نیمه کمی حاوی 147 آیتم بسامد خوراک گردآوری شد. سپس با استفاده از مقادیر شاخص انسولینی مواد غذایی مختلف و فرمول استاندارد، شاخص و بار انسولینی رژیم غذایی آن ها محاسبه گردید.

    یافته ها:

     میانگین سنی شرکت کنندگان در این مطالعه 8/38±36/49 سال بود. تمام آنالیزهای آماری برای سن، انرژی، فعالیت بدنی و توده ی بدنی تعدیل شدند. همچنین انرژی برای سن تعدیل گردید. در زمینه ی شاخص انسولینی رژیم غذایی، اگرچه ارتباط معکوس معناداری میان این شاخص و میزان متابولیسم در حالت استراحت در مدل خام (0/04=p) مشاهده گردید، اما بعد از تعدیل مخدوش کننده ها تعدیل شده سن در مدل یک (0/44=p) و سن، انرژی و فعالیت بدنی در مدل دو (0/72=p) این اثر معنادار دیگر مشاهده نشد. علاوه بر این شاخص انسولین رژیم غذایی فاقد ارتباط معنادار با میزان (0/63=p) RMR/kg و (0/73=p) RMR/FFM بود.

    نتیجه گیری: 

    بر اساس نتایج به دست آمده از این مطالعه ی مقطعی، به نظر می رسد که شاخص انسولینی و بار انسولینی رژیم غذایی با میزان متابولیسم استراحت ارتباط ندارد؛ با وجود این به دلیل محدودیت های این مطالعه نیاز به مطالعات بیشتر جهت تایید یا رد این نتایج و همچنین تعیین نقش شاخص های انسولینی رژیم غذایی بر سلامت افراد، مخصوصا با طراحی آینده نگر موردنیاز می باشد.

    کلید واژگان: شاخص های تن سنجی, شاخص انسولینی, بار انسولینی, متابولیسم استراحت, چاقی
    Hossein Hassani, Maryam Arab-Moorchegani, Narges Parsaie, Mahshid Rezaei, Khadijeh Mirzaei*, Hossein Imani, MirSaeed Yekaninejad
    Background and Aim

    Currently, utilizing different nutritional indicators to investigate the association between diet and various diseases is considered in previous studies, which is related with some chronic diseases. However, no studies have studied the connection between the indicators with the rate of metabolism at rest (RMR). Therefore, the present study aimed to determine the relationship between dietary index and insulin load with resting metabolic rate (RMR) in overweight and obese women

    Materials and Methods

    A total of 280 healthy overweight and obese women (aged 18-50 years) who were referred to community health centers of Tehran University of medical sciences were included. In this study anthropometrics measurements such as weight, height, waist circumference, waist to hip ratio, body mass index, fat percentage, and fat-free mass were evaluated for every participant. Data on dietary intakes were collected using 147 semi-quantitative food frequency questionnaire (FFQ). DII and DIL were calculated using food insulin index values published earlier. To assess the RMR, indirect calorimetry was used. 

    Results

    Mean age of study participants was 36.4±8.38 years. Although a significant association was seen between DII and RMR in a crude model (P=0.04); adjusting for different confounders made this significant relationship between DII and RMR insignificant. In addition, the dietary insulin index had no significant relationship with the amount of RMR/kg (p=0.63) and RMR/FFM (p=0.73).

    Conclusions

    Based on the results of this cross-sectional study, it seems that the insulin index and insulin load of the diet are not associated to the rate of resting metabolism. However, due to the limitations of this study, findings can only confirm or reject the hypothesis under further studies. It is also necessary to determine the role of dietary insulin indicators on human health, especially with a Study Prospective Design

    Keywords: Anthropometrics Measurements, Dietary Insulin Index, Dietary Insulin Load, Resting Metabolic Rate, Obesity
  • حجت رحمانی، مرضیه رجائیان*، ابراهیم جعفری پویان، میرسعید یکانی نژاد
    زمینه و هدف

    نیروی انسانی تعیین کننده کیفیت عملکرد سازمان های بهداشتی درمانی و از مهم ترین مزیت های رقابتی آن ها به شمار می آید و وجود تعهد در آن ها برای انجام وظایفشان بسیار حایز اهمیت است؛ بنابراین شناخت عواملی که بر تعهد سازمانی تاثیرگذار می باشند ضروری است. این مطالعه با هدف تحلیل همبستگی بین روابط شفافیت، اعتماد و تعهد سازمانی از دیدگاه کارکنان انجام شد.

    مواد و روش ها:

     این مطالعه توصیفی- تحلیلی در میان 640 نفر از کارکنان بیمارستان های دانشگاه علوم پزشکی تهران با پرسشنامه شفافیت و اعتماد سازمانی راولینز (2008) و تعهد سازمانی آلن و می یر (1997) به انجام رسید. داده ها با کمک نرم افزار SPSS نسخه 26 و AMOS تجزیه وتحلیل شدند.

    نتایج

    ابعاد شفافیت سازمانی (شفافیت کلی، مشارکت، اطلاعات بنیادین و پاسخگویی) بر ابعاد تعهد سازمانی (تعهد عاطفی، عقلایی و هنجاری) دارای اثر غیرمستقیم و مثبت و بعد اختفا و پنهان کاری بر ابعاد تعهد سازمانی دارای اثر غیرمستقیم و منفی بود. اثر غیرمستقیم ابعاد شفافیت بر ابعاد تعهد سازمانی معنی دار بود که این امر بیانگر نقش واسطه ای اعتماد سازمانی در میان شفافیت و تعهد سازمانی است.

    نتیجه گیری: 

    مدیران می توانند با ایجاد نگرش و درک صحیح از شفافیت، آگاهی از اولویت ها، اطلاعات قابل انتشار بیمارستان ها را شناسایی کرده و زمینه را برای اقدامات شفافیت ساز فراهم آورند. افزایش شفافیت سازمانی روحیه همکاری را گسترش داده و منجر به ارتقاء اعتماد کارکنان و در نهایت افزایش تعهد سازمانی آن ها می گردد.

    کلید واژگان: بیمارستان, شفافیت سازمانی, اعتماد سازمانی, تعهد سازمانی
    Hojjat Rahmani, Marzieh Rajaeian*, Ebrahim Jaafaripooyan, Mirsaeed Yekaninejad
    Background

    Human resources determine the quality of performance of health care organizations and are one of their most important competitive advantages. Also, committing is very important to perform their duties. Therefore, it is necessary to recognize the factors that affect organizational commitment. This study aimed to investigate how organizational transparency could affect organizational trust and commitment from the perspective of hospital staff.

    Materials & Methods

    The present study is an applied descriptive-analytical study conducted on 640 staff members in teaching hospitals affiliated to Tehran University of Medical Sciences. The instruments used were: Organizational Transparency and Trust developed by Rawlins (2008) and  Organizational Commitment developed by Meyer and Allen (1997). Data were analyzed using SPSS software version 26 and AMOS.

    Results

    Organizational transparency dimensions (overall transparency, participation, substantial information, and accountability) had a positive indirect effect on organizational commitment dimensions (affective, continuance, and normative commitment). Additionally, secrecy has a negative indirect effect on organizational commitment dimensions. The relationship between organizational transparency and commitment was also statistically significant, which indicates that organizational trust mediated the relationship between organizational transparency and commitment.

    Conclusion

    Managers might be able to improve transparency and staff participation in decision-making by taking cognizance of the priorities and information that can be disseminated by hospitals. In fact, increasing organizational transparency expands cooperation and leads to enhancing staff’s organizational trust, and ultimately increases their organizational commitment.

    Keywords: Hospital, Organizational Transparency, Organizational Trust, Organizational Commitment
  • زهرا توکلی، بهرام محبی، رویا صادقی*، آذر طل، میرسعید یکانی نژاد، مسعود علی مردی
    زمینه وهدف

    فعالیت بدنی و تغذیه، مباحث مهمی درسلامت نوجوانان می باشند. هدف این مطالعه تعیین عوامل پیشگویی کننده آگاهی و رفتارهای تغذیه ای و فعالیت بدنی در دانش آموزان دختر پنجم ابتدایی بود.

    روش کار

    این مطالعه از نوع مقطعی، توصیفی-تحلیلی، روی480 دانش آموز دختر پنجم ابتدایی در شهرستان قدس، در سال 1399-1400 به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انجام شد. اطلاعات با استفاده از پرسشنامه محقق ساخته، دو قسمتی سوالات زمینه ای وسوالات آگاهی و رفتار تغذیه ای و فعالیت بدنی، به صورت مجازی از طریق پیام رسان شاد جمع آوری شد. از نسبت و شاخص روایی محتوا برای روایی و از شاخص همبستگی درون خوشه ای برای پایایی پرسشنامه استفاده شد. در تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون های آماری توصیفی، ضریب همبستگی پیرسون، و تحلیل رگرسیون چندگانه با استفاده از نرم افزار27  SPSS انجام شد.

    نتایج

    نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه حاکی از تاثیر متغیر های آگاهی تغذیه ای بر رفتار تغذیه ای(001/0>p، 159/0= β) و آگاهی فعالیت بدنی بر رفتار تغذیه ای بود(008/0=p، 120/0=β) در صورتی که متغیر آگاهی فعالیت بدنی بر رفتار فعالیت بدنی موثر نبود و همچنین متغیر آگاهی تغذیه ای نیز بر رفتار فعالیت بدنی تاثیری نداشت.

    نتیجه گیری

    افزایش آگاهی در زمینه تغذیه و فعالیت بدنی، رفتار تغذیه ای دانش آموزان را بهبود می دهد ولی این افزایش آگاهی روی رفتار فعالیت بدنی تاثیری ندارد، به نظر می رسد سبک زندگی بی تحرک و وجود پاندمی COVID-19 به میزان چشمگیری باعث کاهش فعالیت بدنی شده است. با افزایش آگاهی، تا حدودی می توان رفتار تغذیه ای و فعالیت بدنی را بهبود بخشید.

    کلید واژگان: آگاهی تغذیه ‍ای, آگاهی فعالیت بدنی, رفتار تغذیه ای, رفتار فعالیت بدنی, دانش آموزان, پیشگویی کننده
    Zahra Tavakoli, Bahram Mohebbi, Roya Sadeghi*, Azar Tol, Mirsaeed Yekaninejad, Masoud Alimardi
    Background and Aim

    Physical activity and nutrition are important topics in adolescent health. This study aimed to determine the predictors of nutritional knowledge, behaviors, and physical activity in fifth-grade elementary school female students

    Materials and Methods

    This cross-sectional descriptive-analytical study was performed on 480 female students in the fifth grade of the elementary school in Gods city in 2020-2021 by cluster random sampling. Data were collected using a researcher-made questionnaire two-part questionnaire of contextual questions and questions about knowledge, nutritional and physical activity, virtual in the Shad messenger. The content validity ratio and content validity index was used to determine validity, and the intra-cluster correlation index to determine the reliability, of the questionnaire. In data analysis, descriptive statistical tests, Pearson         
    correlation coefficient, and multiple regression analysis were performed using SPSS 27.

    Results

    The results of multiple regression analysis showed the effect of nutritional knowledge variables on nutritional behavior (p <0.001, β = 0.159) and physical activity knowledge on nutritional behavior (p = 0.008, β = 0.120) if the Physical activity knowledge variable was not effective on physical activity behavior and also nutritional knowledge variable had no effect on physical activity behavior.

    Conclusion

    Increasing knowledge of nutrition and physical activity improves students' nutritional behavior, but this increase in knowledge does not affect physical activity behavior. The sedentary lifestyle and the presence of the Covid-19 pandemic appear to have significantly reduced physical activity. By increasing knowledge, nutritional behavior and physical activity can be improved to some extent

    Keywords: Nutritional Knowledge, Knowledge of Physical Activity, Nutritional Behavior, Physical Activity Behavior, Students, Predictor
  • بنفشه تفقدی، بهرام محبی، رویا صادقی*، آذر طل، میرسعید یکانی نژاد
    زمینه و هدف

    بیماری های قلبی و عروقی شایع ترین علت مرگ ومیر در بیشتر کشورهای جهان و پرفشاری خون مهمترین علت از کارافتادگی به شمار می رود. مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیرمداخله ی آموزشی بر اساس مدل فرانظری بر میزان آگاهی تغذیه ای، ادراک بیماری، پیگیری رژیم غذایی و فشار خون، در زنان میانسال مبتلا به پرفشاری خون مبتنی بر کاربرد مدل فرانظری طراحی و اجرا شد.

    روش کار

    مطالعه حاضر یک پژوهش نیمه تجربی با جامعه آماری زنان میانسال (59-30) سال مبتلا به پرفشاری خون مراجعه کننده به مراکز و پایگاه های بهداشتی درمانی تحت پوشش منطقه 21 تهران در سال 1400-1399بود. تعداد 164 نفر (82نفر گروه کنترل و 82 نفر گروه مداخله) با تخصیص تصادفی به روش بلوک های چهار تایی تصادفی شده در دو گروه مداخله و کنترل قرار گرفتند. پرسشنامه چند وجهی برای هر دو گروه کنترل و مداخله تکمیل و فشار خون افراد اندازه گیری گردید. سپس مداخله آموزشی به مدت یک ماه در قالب محتوای مجازی به صورت تشکیل گروه واتس اپ و طراحی و تدوین 56 عدد پادکست و کلیپ آموزشی با حداکثر زمان چهار دقیقه مبتنی بر سازه های مدل فرانظری بر روی گروه مداخله اجرا و بعد از گذشت زمان یک و سپس شش ماه بعد از مداخله پرسش نامه برای ارزیابی مجدد به هر دو گروه داده شد و مجددا فشار خون افراد کنترل شد. برای تجزیه تحلیل داده ها از آمار توصیفی با استفاده از نرم افزار SPSS25 استفاده شد.

    نتایج

    قبل از مداخله در این مطالعه میانگین و انحراف معیار، فشارخون سیستولیک و دیاستولیک به ترتیب 49/0±35/1و41/0±84/1 میلیمتر جیوه بود. قبل از مداخله آموزشی دو گروه از نظر متغیر های زمینه ای و سازه های آگاهی تغذیه ای، ادراک بیماری، پیگیری رژیم غذایی، فشار خون سیستولیک و دیاستولیک، شاخص توده بدنی (BMI) و همچنین سازه های مدل فرانظری تفاوت معناداری نداشتند. یک ماه پس از مداخله در سازه های آگاهی تغذیه ای، ادراک بیماری، سازه خودکفایتی مدل فرانظری و فشار خون سیستولیک اختلاف معنا دار در بین دو گروه مشاهده و کنترل مشاهده گردید (001/0>p) و سپس بعد از 6 ماه درسازه های آگاهی تغذیه ای، ادراک بیماری (007/0>p)، پیگیری رژیم غذایی (001/0>p) و سازه های مراحل تغییر (001/0>p) و خودکفایتی (001/0=p) مدل فرانظری اختلاف معنادار مشاهده شد.

    نتیجه گیری

    نتایج مطالعه نشان داد که مداخله آموزشی توانست باعث افزایش آگاهی تغذیه ای، ادراک بیماری، افزایش حس خود کارآمدی و خودکفایتی افراد شده، همچنین پیگیری رژیم غذایی را در آنها تدام ببخشد.

    کلید واژگان: ادراک بیماری, مدل فرانظری, پرفشاری خون, زنان میانسال
    Banafsheh Taqfaghodi, Bahram Mohebbi, Roya Sadeghi*, Azar Tol, Mir Saeed Yakanejad
    Background and Aim

    Cardiovascular diseases are the most common cause of death in most countries of the world, hypertension being the most important cause of disability. The aim of this study conducted in 2020-2021 was to determine the effect of educational intervention on the nutritional knowledge, illness perception and dietary adherence in hypertensive middle aged women based on the transtheoretical model (TTM).

    Materials and Methods

    This was a quasi-experimental study on middle-aged women (30-59 years old) suffering from hypertension referred to the  health centers and health bases in the 21st district of Tehran in 2020-2021. A total of 164 subjects were randomly assigned to the intervention (n=82) or control (n=82) group by randomized quadruple blocks. A multifaceted questionnaire was completed for both the control and intervention groups and their blood pressure measured. This was followed by  a one-month virtual education for the intervention group in the form of a WhatsApp group and designing and developing fifty-six podcasts and educational clips with a maximum duration of four minutes based on the transtheoretical model constructs. After a lapse of one and six months both groups completed the questionnaire again and their blood pressure was measured. Descriptive statistics and general linear model were used for data analysis using the SPSS version 25 (p<0.05).

    Results

    Before the intervention the mean age of the subjects was 50.16 years and their systolic and diastolic blood pressures were 1.35 and 1.84 mmHg, respectively, and there were no statistically significantly differences between the two groups as regards contextual variables, constructs of nutritional awareness, disease perception, diet adherence, systolic and diastolic blood pressures and body mass index (as an ananthropometric index) and transtheoretical model constructs. Data one month after the intervention revealed significant differences (p<0/001) between the two groups (p <0/001) as regards the constructs of nutritional awareness, disease perception, self-sufficiency construct of the transtheoretical model and systolic blood pressure. Six months after the intervention significant differences were observed between the two groups as regatds  nutritional awareness constructs, disease perception (p<0.007), diet adherence (p<0.001), stages of change constructs (p<0.001) and self-sufficiency (p<0.001) of the transtheoretical model.

    Conclusion

    The results of this study show that educational intervention based on the transtheoretical model in middle-aged women with hypertension can increase their nutritional knowledge, illness perception, self-sufficiency, self-adequacy and diet adherence.

    Keywords: Illness Perception, Transtheoretical Model, Hypertension, Middle-Aged Women
  • الهام شکیبازاده، فهیمه طاهرخانی، میر سعید یکانی نژاد، داود شجاعی زاده، مریم تاجور*
    زمینه و هدف

    در سال های اخیر، رفتار نامحترمانه مادری به عنوان یک مشکل قابل توجه در جهان مطرح شده است. این مطالعه با هدف تعیین شیوع رفتارهای نامحترمانه با مادران در لیبر و زایمان و تعیین عوامل مرتبط با آن طراحی و اجرا شده است.

    روش بررسی

    این یک مطالعه مقطعی در سال 1398 در مورد 357 نفر از مادرانی که در بیمارستان های دانشگاه علوم پزشکی تهران زایمان طبیعی داشتند، انجام گرفته است. ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه ای حاوی ویژگی های فردی مادران و همچنین پرسشنامه اندازه گیری شیوع حیطه های مختلف سوء رفتار بود که به روش مصاحبه با مادران تکمیل شد. تحلیل داده ها با استفاده از آزمون های توصیفی و آزمون کای دو و رگرسیون لجستیک چندگانه در نرم افزار SPSS نسخه 24 انجام گرفت.

    یافته ها

    همه مادران شرکت کننده در این مطالعه حداقل یک نوع سوء رفتار را تجربه کرده بودند که بیش ترین آن در حیطه «عدم اجازه برای تحرک، مایعات و داشتن همراه» (7/99%) و کم ترین آن در حیطه «انگ زدن و تبعیض» (5/4%) بود. تحلیل آماری رابطه معناداری بین افزایش سن، اقلیت قومیتی، زایمان بار اول، وضعیت اقتصادی بالاتر، زمان زایمان (شب، روز) و داشتن سابقه بیماری با تجربه بیش تری از انواع حیطه های مختلف سوء رفتار را نشان داد.

    نتیجه گیری

    این مطالعه موید شیوع نسبتا بالای رفتارهای نامحترمانه با مادران در بیمارستان ها، براساس استانداردهای جهانی است که توجه جدی و سریع مسوولان را می طلبد، تا با انجام مداخلاتی در جهت رفع یا کاهش این نوع رفتارها اقدام کنند.

    کلید واژگان: محترمانه, مراقبت مادری, بخش زایمان, بیمارستان ها
    Elham Shakibazadeh, Fahimeh Taherkhani, Mir Saeid Yekaninejad, Davod Shojaeizadeh, Maryam Tajvar*
    Background & Aim

    In recent years, women's experience of disrespect and misconduct during childbirth has been raised as a significant problem around the world. This study aimed to determine the prevalence of disrespectful maternity care and its associated factors.

    Methods & Materials

    This is a cross-sectional study conducted in 2019 on 357 mothers who gave birth at hospitals affiliated to TUMS. The data collection tool included socio-demographic characteristics form, and the disrespectful maternity care questionnaire, measuring various domains of abuse. The questionnaire was completed by interviewing mothers. Data was analyzed using descriptive tests, Chi-square test and multivariate logistic regression through the SPSS software version 24.

    Results

    All participants reported at least one form of disrespect, of which “not allowing for mobility, fluid and companion” was the most prevalent (99.7%) and “stigma and discrimination” was the least prevalent (4.5%). Statistical analysis showed a significant relationship between older age, ethnic minority, primiparity, higher socioeconomic status, delivery time (night, day) and a history of illness with more experience of different forms of disrespect.

    Conclusion

    This study confirmed a relatively high prevalence of disrespectful maternity care in hospitals based on international standards, which requires serious and prompt attention of top-level managers to take action to eliminate or limit this type of behavior.

    Keywords: respectful, maternity care, maternity ward, hospitals
  • سارا شهبازی، مریم تاجور، زینب خالدیان، میرسعید یکانی نژاد، حسین درگاهی*
    زمینه و هدف

    رتبه ایران در سال 2020، از نظر شاخص شادکامی در بین 153 کشور 118 و از لحاظ شاخص نابرابری جنسیتی دربین 189 کشور 113 گزارش شده است که نشان دهنده جایگاه نگران کننده کشور در این شاخصها است. مطالعه حاضر با هدف بررسی رابطه ی بین نابرابری جنسیتی و شادکامی در استان های ایران انجام شد.

    روش کار

    این مطالعه کمی از نوع اکولوژیک و بر اساس تحلیل داده های ثانویه در سطح 31 استان کشور انجام گرفت. داده ها شامل شاخص شادکامی، به عنوان متغیر وابسته، و نابرابری جنسیتی، به عنوان متغیر مستقل اصلی، از مطالعات انجام شده قبلی اخذ شده است. داده های سایر متغیرهای زمینه ای مستخرج از مطالعات ملی و سالنامه آماری کشور بود. آنالیز داده ها با استفاده از آمار توصیفی، ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون خطی چندگانه انجام شد.

    نتایج

    بین نابرابری جنسیتی و شادکامی در سطح استانهای کشور رابطه آماری معنی داری مشاهده نشد. همچنین، از بین متغیرهای زمینه ای، هیچ کدام با شادکامی رابطه آماری معنی داری نشان ندادند اما میانگین سنی جمعیت با نابرابری جنسیتی رابطه معکوس معنی داری داشت (05/0>p)، بدین صورت که با افزایش میانگین سنی در جمعیت، نابرابری کمتری میان جامعه مشاهده شد.

    نتیجه گیری

    علیرغم فقدان ارتباط آماری معنی دار بین نابرابری جنسیتی و شادکامی در سطح استان، که می تواند به دلیل محدودیت حجم نمونه آماری (31 استان) و یا تاثیر بافتارهای فرهنگی بر میزان یا شیوه پاسخگویی باشد، پیشنهاد می شود این مطالعه با نمونه بزرگتر مثلا در سطح شهرستان تکرار گردد. همچنین این یافته، بدلیل بحث سقسطه اکولوژیکی، نمی تواند لزوما در سطح فردی نیز نتیجه یکسانی داشته باشد. از این رو آزمون فرضیه این مطالعه مجددا در سطح فردی در مطالعات بعدی پیشنهاد می شود.

    کلید واژگان: مطالعه اکولوژیکی, نابرابری جنسیتی, شادکامی
    Sara Shahbazi, Maryam Tajvar, Zeinab Khaledian, MirSaeed Yekaninejad, Hossein Dargahi*
    Background and Aim

    In 2020 the rank of Iran in happiness index and gender inequality were reported to be rather low, they being, among 153 countries, 118 and 113, respectively. This study aimed to investigate the relationship between gender inequality and happiness in Iranchr('39')s provinces.

    Materials and Methods

    This ecological study was conducted based on secondary analysis of data on happiness index, as the dependent variable, and gender inequality, as the main independent variable, in 31 Iranian provinces, the statistical population being people over 10 years old. The sources of data on other background variables were previous national studies and the national statistical yearbook. Analysis of the data was done using descriptive statistics, Pearson correlation coefficient and multiple linear regression.

    Results

    No significant relationship was found between gender inequality and happiness (p<0.05) in the provinces. Neither was found any relationship between the background variables and happiness. However, the mean age of the population and gender inequality were inversely associated (p<0.05), meaning that with an increase in the mean age gender inequality would decrease.

    Conclusion

    The fact that no statistically significant association was found between the various variables and happiness in Iran’s provinces could be due to the small sample size.We would recommend to investigate further this topic at the individual level and with a larger sample size.

    Keywords: Ecological Study, Gender Inequality, Happiness
  • سعیده پاکدل ورجوی، آذر طل، رویا صادقی*، میرسعید یکانی نژاد، بهرام محبی
    زمینه و هدف

    آموزش به بیمار جزء اساسی در کنترل دیابت است و استفاده از نظریه ها یا مدل های آموزشی جهت افزایش دانش سلامت در بیماران مبتلا به دیابت ضروری است. پژوهش حاضر با هدف تعیین تاثیر مداخله آموزشی بر بهبود عادات تغذیه ای بیماران مبتلا به دیابت نوع دو در شهرستان مراغه با استفاده از مدل فرانظری در سال طراحی و اجرا شد.

    روش کار

    مطالعه حاضر یک مداخله تصادفی شده با گروه کنترل بود که در  سال 97-96 روی 136 مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی شهرستان مراغه با تخصیص تصادفی به دو گروه مداخله و کنترل (هر گروه 68 نفر) انجام شد. ابزار گرد آوری اطلاعات، پرسشنامه سه قسمتی مشخصات دموگرافیک و پرسشنامه مرتبط با تعیین عادات روزمره تغذیه ای بیماران مبتنی بر مدل فرانظری  بود.  برنامه آموزشی به مدت 4 جلسه آموزشی (60- 45 دقیقه ای) و هفته ای یکبار برگزار گردید. داده های گردآوری شده با استفاده از نرم افزار16  SPSS در سطح معنی داری کمتر از 05/0 با استفاده از آزمون های توصیفی و استنباطی نظیر ANCOVA مورد تجزیه و تحلیل و مقایسه قرار گرفت.

    نتایج

    قبل از مداخله، دو گروه مقایسه و کنترل از نظر متغیرهای دموگرافیک وعادات تغذیه ای، سازه های مدل فرانظری و HbA1c تفاوت معنی داری نداشتند (05/0<p). پس از مداخله آموزشی میانگین نمرات سوالات مرتبط با  بر مدل فرانظری وHbA1c  از نظر آماری معنی دار بود (01/0<P).

    نتیجه گیری

    نتایج مطالعه مبین آن بود که کاربرد مدل فرانظری  بر بهبود عادات تغذیه ای افراد دیابتی موثر است.

    کلید واژگان: دیابت نوع 2, مدل فرانظری, عادات تغذیه ای
    Saeedeh Pakdel Varjoei, Azar Tol, Roya Sadeghi*, MirSaeed Yekaninejad, Bahram Mohebbi
    Background and Aim

    Patient education is an essential component of diabetes control, and increasing the health knowledge of diabetic patients based on suitable educational theories is crucial. This study aimed to determine the effect of educational intervention using the Transtheoretical Model (TTM) on improving the nutritional habits among patients with type-2 diabetes mellitus in Maragheh city, Iran during 2017-2018.

    Materials and Methods

    This study was a randomized controlled trial conducted on 136 diabetic patients under coverage of Maragheh health centers, Maragheh city, Iran, randomly divided into two groups of intervention and control (68 participants in each group). The data collection tool was a three-part questionnaire with questions/items related to demographic characteristics and nutritional habits, as well as constructs of TTM and HbA1c based on the TTM. The educational program included four weekly sessions of 45-60 minutes each. The data were analyzed using the SPSS16 software, the statistical tests being descriptive and inferential tests such as ANCOVA; the significance level was set as a p-value < 0.05.

    Results

    Before the intervention, the comparison and control groups did not differ significantly as regards demographic variables, HbA1c, TTM constructs and nutritional habits (p<0.05). After the educational intervention, the mean scores of nutritional habits, constructs of TTM and HbA1c were statistically significant in patients with type 2 diabetes (p <0.01).

    Conclusion

    The study results reveal that the application of transtheorical model can improve the nutritional habits of diabetic patients.

    Keywords: Type-2 Diabetes, Transtheorical Model, Nutritional Habits
  • شیما مرادنژاد، علی منتظری، رویا صادقی*، آذر طل، میر سعید یکانی نژاد، بهرام محبی
    زمینه و هدف

    پوکی استخوان (Osteoporosis) یک بیماری خاموش و پیش رونده است که با افزایش سن موجب ناتوانی و معلولیت در افراد، به خصوص در زنان می شود و تبعات جبران ناپذیری در زندگی آنان ایجاد می کند. مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیر مداخله آموزشی مبتنی بر مدل بزنف بر رفتارهای ارتقا دهنده سلامت جهت پیش گیری از استیوپروز در زنان تحت پوشش مراکز بهداشتی درمانی شبکه بهداشت جنوب تهران انجام یافته است.

    روش بررسی

    مطالعه حاضر یک پژوهش نیمه تجربی با دو گروه مداخله و کنترل از نوع قبل و بعد است که در مورد 162 نفر (81 نفر گروه مداخله و 81 نفر گروه کنترل) از زنان سنین 30 تا 49 سال مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی جنوب تهران در سال 1397 انجام یافت. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه اطلاعات زمینه ای و فردی، پرسشنامه محقق ساخته براساس سازه های مدل بزنف و پرسشنامه استاندارد رفتارهای ارتقا دهنده سلامت HPLP II بود. قبل از اجرای مداخله آموزشی و شش ماه پس از اجرای آن، پرسشنامه ها برای هر دو گروه مداخله و کنترل تکمیل شد. تجزیه و تحلیل داده ها در نرم افزار SPSS نسخه 21 با استفاده از آزمون های آماری کای دو، تی تست، و تی زوجی در سطح معناداری از 05/0p< انجام گرفت.

    یافته ها

    میانگین سنی زنان در این مطالعه 47/5±79/37 سال بود. قبل از مداخله آموزشی دو گروه از نظر متغیرهای زمینه ای و فردی و سازه های مدل بزنف تفاوت معناداری نداشتند (05/0<p). پس از مداخله آموزشی میانگین نمره سازه های مدل بزنف و ابعاد رفتارهای ارتقا دهنده سلامت در گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل افزایش معنادار نشان داد (001/0>p).

    نتیجه گیری

    نتایج مطالعه نشان دهنده تاثیر مثبت مداخله آموزشی مبتنی بر مدل بزنف بر رفتارهای ارتقا دهنده سلامت به منظور پیش گیری از استیوپروز در زنان بود. به کارگیری این مدل به عنوان یک الگوی موفق در مداخلات آموزشی در پیش گیری از استیوپروز در زنان توصیه می شود.

    کلید واژگان: مداخله آموزشی, رفتار سالم, استئوپروز
    Shima Moradnejad, Ali Montazeri, Roya Sadeghi*, Azar Tol, Mir Saeed Yekaninejad, Bahram Mohebbi
    Background & Aim

    Osteoporosis is a silent and progressive disease that causes disability in people particularly women, with age and has irreversible consequences in their lives. This study aimed to determine the effect of an educational intervention program based on BASNEF model on prevention of osteoporosis among women referred to health centers in the south of Tehran.

    Methods & Materials

    This is a quasi-experimental study with two groups of intervention and control, performed on 162 women (81 in the intervention group and 81 in the control group) aged 30-49 years, referred to health centers in the south of Tehran in 2018. The data collection tool included demographic information, a researcher-made questionnaire based on BASNEF model constructs and another part of the questionnaire was Health Promotion Standards Questionnaire (HPLP II). Questionnaires were completed for both the intervention and control groups before and six months after the intervention. Data were analyzed by the SPSS software using chi-square, t-test, and paired t-test at a significance level of 0.05.

    Results

    The mean of women’s age in this study was 37.79±5.47 years old. There was no significant difference in demographic variables and BASNEF model constructs before the intervention (P>0.05). After the intervention, the mean score of BASNEF model constructs and the dimensions of health promoting behaviors significantly increased in the intervention group (P<0.001).

    Conclusion

    The study results revealed a positive effect of the BASNEF model-based educational program on health promoting behaviors regarding osteoporosis prevention among women. It is suggested to use this model as a successful model in educational interventions to prevent osteoporosis in women.

    Keywords: educational intervention, health behavior, osteoporosis
  • هوشنگ صابری *، رستگار رحمانی تنها، نازی درخشان راد، میر سعید یکانی نژاد، عبدالرضا شیخ رضایی
    زمینه و هدف

    شیوع ترومبوز وریدهای عمقی (DVT) و آمبولی ریه (PE) در بیمارانی که تحت عمل جراحی مغز و اعصاب قرار می گیرند تا حدود 25% گزارش شده است. مرگ و میر این عارضه بین 9% تا 50% ناشی از آمبولی ریه گزارش گردیده است. حتی با استفاده از ابزارهای فشار پنوماتیک، شیوع ترومبوز وریدهای عمقی تا حدود 32% در این بیماران گزارش شده، بنابراین درمان پیشگیری با استفاده از هپارین از اهمیت خاصی برخوردار است. کاربرد هپارین با وزن مولکولی پایین (LMWH)، شیوع ترومبوز وریدهای عمقی را به میزان 50-40% در بیماران جراحی مغز و اعصاب کاهش می دهد. جراح مغز و اعصاب بایستی توازنی ما بین ریسک ترومبوآمبولی وریدی (VTE) و افزایش ریسک خونریزی ناشی از درمان پروفیلاکتیک با هپارین برای ترومبوز وریدهای عمقی و آمبولی ریه برقرار کند. این مطالعه با هدف ارایه توصیه های بالینی در زمینه پیشگیری از ترومبوآمبولی وریدی در بیماران جراحی اعصاب طراحی شده است.

    مواد و روش ها

    در این پژوهش سعی می کنیم منابع در دسترس معتبر در مورد میزان شیوع و فاکتورهای خطر وقوع ترومبوآمبولی وریدی در بیماران جراحی اعصاب را بررسی کرده و توصیه ها و دستورالعمل های روزآمد جهت پیشگیری مکانیکی (کاربرد فشرده سازی پنوماتیک متناوب و جوراب کشی ضد آمبولی) و دارویی (کاربرد هپارین استاندارد یا شکسته نشده (UFH) با دوز کم یا هپارین با وزن مولکولی پایین) از ترومبوآمبولی وریدی را در این گروه از بیماران ارایه نماییم.

    یافته ها

    درصد موافقت اعضای پانل (شامل 6 عضو متخصص جراحی مغز و اعصاب) با امتیازات هر یک از عوامل خطر وقوع ترومبوآمبولی وریدی حین و پس از عمل جراحی کرانیال و ستون فقرات محاسبه گردید. عوامل خطری که موافقت بیش از 50% اعضای پانل را کسب کردند، انتخاب شده و عواملی که دارای درصد موافقت مساوی یا کمتر از 50% بودند، حذف گردیدند و در نهایت نتایج در فرم های ارزیابی و امتیازدهی عوامل خطر ترومبوآمبولی وریدی درج گردید. اندازه گیری میزان موافقت(ضریب کاپا) بین 6 نفر از ارزیابی کنندگان فاکتورهای خطر وقوع ترومبوآمبولی وریدی حین و پس از عمل جراحی کرانیال و ستون فقرات محاسبه گردید.

    نتیجه گیری

    در تمام بیماران جراحی مغز و اعصاب، پیشگیری مکانیکی باید در زمان بستری آغاز شود و تا 30 روز در صورت عدم تحرک یا تا زمانی که فرد تحرک پیدا کند و راه برود، ادامه یابد. همچنین پروفیلاکسی دارویی نیز باعث افزایش کارآیی پیشگیری مکانیکی شده و باید کاربرد آن در بیماران در معرض خطر بالا، برای ترومبوآمبولی وریدی در نظر گرفته شود.

    کلید واژگان: ترومبوآمبولی وریدی, ترومبوز ورید عمقی, پیشگیری, راهنمای بالینی, جراحی مغز و اعصاب
    Saberi H*, Rahmani Tanha R, Derakhshanrad N, Yekaninejad M. S, Sheikhrezaei A. R
    Introduction & Objective

    The prevalence of deep vein thrombosis (DVT) and pulmonary embolism (PE) in patients undergoing neurosurgery is reported to be up to 25%. Mortality from this complication has been reported between 9% and 50% due to PE. Even with the use of pneumatic pressure devices, the prevalence of DVT is reported to be up to about 32% in these patients, so prophylactic treatment with heparin is of particular importance. Application of low molecular weight heparin (LMWH) reduces the prevalence of DVT by 40-50% in neurosurgery patients. Our neurosurgeon must strike a balance between the risk of venous thromboembolism (VTE) and the increased risk of bleeding from heparin prophylaxis for DVT and pulmonary embolism. The aim of this study was to provide clinical recommendation for prevention of VTE in neurosurgical cases.

    Materials & Methods

    Here we try to review the available scientific sources on the prevalence and risk factors for VTE in neurosurgery patients and up-to-date recommendations and guidelines for mechanical (Intermittent pneumatic compresion and anti-embolic stocking) and pharmacological  (low-dose unfractionated heparin or LMWH) prophylaxis of VTE in patients with neurosurgery.

    Results

    Strength of panel opinion (including 6 neurosurgeons) assessed by the weights of each risk factor for thromboembolism during and after cranial and spinal surgery was calculated. The risk factors with less than 50% of the panel opinion were excluded. At last the results were inserted within evaluation forms for each risk factor. Measuring level of agreement (kappa coefficient) between 6 persons of expert panel for evaluating risk factors during and after cranial and spine surgery was calculated.

    Conclusions

    In all neurosurgery patients, mechanical prophylaxis should begin at the time of admission and continue for up to 30 days if immobilized, or until the person is mobilized. Drug prophylaxis also increases the effectiveness of mechanical prevention and should be considered in patients at high risk for VTE.

    Keywords: Venous Thromboembolism, Deep vein Thrombosis, Prevention, Guideline, Neurosurgery
  • عماد کوهستانی، منصوره یراقی*، میرسعید یکانی نژاد، اشرف آل یاسین
    زمینه و هدف

    سلامت مادران باردار، یکی از مهمترین شاخص های بهداشتی هر کشور است. ارایه خدمات بهداشتی در حد مطلوب و ارتقا کیفیت خدمات در درمانگاه مامایی، نیازمند شناخت صحیح وضعیت موجود و بررسی مشکلات آن است. هدف از مطالعه کنونی ارزیابی میزان رضایتمندی مادران باردار از دریافت خدمات درمانگاه مامایی جهت بهبود کیفیت آن می باشد.

    روش بررسی

    پژوهش کنونی یک مطالعه مقطعی است که بر روی 364 مادر باردار مراجعه کننده به درمانگاه مامایی بیمارستان آموزشی پژوهشی دکتر شریعتی شهر تهران در مرداد و شهریور 1397 انجام شده است. ابزار گردآوری داده ها، پرسشنامه ای است که توسط نویسندگان طراحی شده است. پایایی و روایی سوالات پرسشنامه با شاخص های CVI و CVR مورد ارزیابی قرار گرفت و جهت آنالیز داده ها از Chi-square test و Logistic Regression چند متغیره استفاده گردید.

    یافته ها: 

    در مطالعه کنونی، میانگین± انحراف معیار سنی بیماران مراجعه کننده 96/4±97/30 بود که سن حداقل 19 سال تا حداکثر 47 سال و بیشتر مراجعین سنی بین 20 تا 30 سال داشتند (8/53%). از مادران باردار مراجعه کننده به درمانگاه، 2/70% از دریافت خدمات رضایت داشتند و 8/29% رضایت نداشتند. این میزان رضایتمندی ارتباط معناداری با چندمین بارداری (009/0=P) و سن مادران (001/0<p) داشت که با افزایش نوبت بارداری و سن، میزان رضایتمندی کاهش یافت. همچنین در این پژوهش کمترین رضایتمندی مربوط به شلوغی و اتلاف وقت و عدم دسترسی به جای پارک بود.

    نتیجه گیری:

     میزان رضایتمندی کلی مادران باردار مراجعه کننده به درمانگاه در سطح بسیار خوب قرار دارد.

    کلید واژگان: زنان باردار, مراقبت های دوران بارداری, رضایتمندی
    Emad Kouhestani, Mansoureh Yaraghi*, Mirsaeed Yekaninejad, Ashraf Alyasin
    Background

    The health of pregnant mothers is one of the most important health indicators of each country. The midwifery clinic is one of the first places in which pregnant mothers become familiar with at the time they arrive. Providing health services at a desirable level and improving the quality of services in the midwifery clinic require an accurate understanding of the situation and its complications. This study aimed to assess how well pregnant mothers were satisfied with the midwifery services that they have received at midwifery to improve their quality.

    Methods

    This cross-sectional study was performed on 364 pregnant women who were referred to the midwifery clinic of Shariati Hospital in Tehran in August and September in 2018. Data were collected using a validated, pre-designed questionnaire and were analyzed using chi-square and multivariate logistic regression.

    Results

    Among the pregnant women referred to the clinic, 70.2% were satisfied with the care services received and 29.8% of them were not satisfied. This satisfaction level had a significant relationship with pregnancy (P=0.009) and motherschr('39') age (P<0.001) while decreased by the increment in the number of pregnancies and age. Also, in this study, the least satisfaction was related to the crowds and waste of time and lack of access to the parking spot (P<0.001). In this research, the least satisfaction was due to crowding and waste of time, which can be addressed by improvement in the health services in the residential areas, appropriate referrals, informing about the expected time of arrival, and providing information on the alternative of the new hospitals in areas around the city with less traffic congestion and better parking sites.

    Conclusion

     The results of our study showed the detailed patient satisfaction factors of an educational medical hospital. In overall the satisfaction.

    Keywords: pregnant women, prenatal care, satisfaction
  • معین هادیان*، مریم تاجور، میرسعید یکانی نژاد، محمد عرب
    مقدمه و اهداف

    هدف اصلی این مطالعه، بررسی توان پیش بینی کنندگی شاخص توسعه انسانی تعدیل یافته براساس نابرابری(IHDI)  در مقایسه با شاخص توسعه انسانی (HDI)، در خصوص سهم مرگ های ناشی از بیماری های غیرواگیر(NCD)  در بین تمامی مرگ ها، در جهان و ایران است.

    روش کار

    داده های این مطالعه اکولوژیک، از گزارش های برنامه توسعه انسانی سازمان ملل متحد و سازمان جهانی بهداشت استخراج شده و مربوط به سال 2015 هستند. برای بررسی هم بستگی بین HDI و IHDI با سهم مرگ های ناشی از NCDها، از آزمون هم بستگی پیرسون و برای تعیین تاثیر آن ها بر متغیر وابسته، از مدل های رگرسیون خطی استفاده شد.

    یافته ها

    در سطح معناداری 01/0P<، متغیر وابسته، هم بستگی مثبت و بسیار قوی ای با هر یک از شاخص های 892/0=HDI  و 899/0=IHDI  نشان دادند. رگرسیون خطی ساده نشان داد که HDI به تنهایی، متغیر وابسته را به خوبی پیش بینی می کند (794/0Adj. R2= و 001/0P<)، اما در مدل رگرسیونی خطی چند متغیره، هنگامی که IHDI به همراه HDI وارد مدل شدند، IHDI توانست متغیر وابسته را به خوبی پیش بینی نماید (809/0Adj. R2= و 001/0=P)، درحالی که رابطه HDI و متغیر وابسته دیگر معنی دار نبود.

    نتیجه گیری

    با وجودی که HDI، پیش گویی کننده مهمی از وضعیت NCDها است، اما در حضور IHDI تاثیر خود را از دست می دهد. بنابراین IHDI که تاثیر نابرابری ها بر توسعه انسانی را در دل خود دارد، علاوه بر HDI، می تواند اطلاعات دهنده بسیار خوبی در خصوص وضعیت مرگ های ناشی از NCDها باشد.

    کلید واژگان: شاخص توسعه انسانی, شاخص توسعه انسانی تعدیل یافته براساس نابرابری, بیماری های غیرواگیر, مطالعه اکولوژیک, ایران و جهان
    M Hadian*, M Tajvar, MS Yekani Nejad, M Arab
    Background and Objectives

    The main purpose of this study was to compare the predictive power of the Inequality-adjusted Human Development Index (IHDI) with the Human Development Index (HDI) with regard to the share of deaths caused by Non-Communicable Diseases (NCD) among all deaths in the world and Iran.  

    Methods

    The data required for this cross-sectional ecological study were extracted from the reports of the United Nations Human Development Program and the WHO in 2015. Pearson correlation test was used to investigate the correlation of HDI and IHDI with the share of deaths caused by NCDs and linear regressions models were used to determine the associations of IHDI and HDI with the dependent variable.

    Results

    At a significant level of P<0.01, the dependent variable showed a strong positive correlation with HDI (0.892) and IHDI (0.899). Simple linear regression showed that HDI alone predicted the dependent variable well (Adj.R2=0.794, P<0.001).However, according to the multivariate linear regression model, when IHDI and HDI were included in the model, IHDI was able to predict the dependent variable well (Adj.R2=0.809, P=0.001), while the relationship between HDI and the dependent variable was no longer significant.

    Conclusion

    Although HDI alone is an important predictor of NCD status, it loses its influence in the presence of IHDI. Therefore, in addition to HDI, IHDI that illustrates the impact of inequality on human development can provide more information on the status of deaths caused by NCDs.

    Keywords: Human development index, Inequality-adjusted human development index, Non-communicable diseases, Ecological study, Iran, world
  • فائزه سیاه وش، سکینه شب بیدار*، میر سعید یکانی نژاد
    مقدمه
    یکی از بحران ها و معضلات اساسی در کلان شهر تهران، قرار گرفتن در معرض ذرات معلق آلاینده هوا است. مطالعات مختلف تاثیر ذرات معلق آلاینده هوا را به صورت افزایش مشکلات قلبی- عروقی و تنش اکسیداتیو نشان داده اند، لذا هدف از این مطالعه بررسی ارتباط ذرات معلق کمتر از 5/2 و 10 میکرون و ظرفیت تام آنتی اکسیدان رژیم غذایی با قند خون ناشتا، چربی های سرم و فشارخون در سالخوردگان ساکن شهر تهران بوده است.
    روش بررسی
    در مطالعه حاضر 226 نفر سالخورده در سال 1394 مورد بررسی قرار گرفتند. اطلاعات جمعیت شناختی و پرسشنامه بسامد خوراک از افراد واجد شرایط جمع آوری شد. ظرفیت تام آنتی اکسیدانی رژیم غذایی محاسبه شد و آزمایش های بیوشیمیایی شامل قند خون ناشتا و چربی های سرم انجام گرفت. غلظت ذرات معلق از سازمان های مربوطه در استان تهران دریافت شد. از آزمون آماری آنالیز واریانس جهت تجزیه و تحلیل آماری استفاده شد.
    یافته ها
    بین میانگین فشارخون سیستولیک دو گروه از افرادی که در سهک اول و دوم 2/5PM (p=0/044) و 10PM (p=0/026) قرار داشتند، تفاوت معناداری وجود داشت. بین افرادی که در سهک اول و دوم همچنین سهک دوم و سوم 10PM قرار داشتند نیز اختلاف معناداری با فشارخون دیاستولیک مشاهده شد (p=0/002)؛ اما ارتباط معناداری بین ذرات معلق و دریافت آنتی اکسیدان های رژیم غذایی با سایر زیست نشانگرهای متابولیک مشاهده نشد.
    بحث و نتیجه گیری
    تحقیق حاضر نشان داد که مواجهه سالمندان با ذرات معلق کمتر از 5/2 میکرون سبب افزایش فشارخون آنان خواهد شد.
    کلید واژگان: ذرات معلق, آنتی اکسیدان ها, فشار خون
    Faezeh Siahvash, Sakineh Shabbidar*, Mirsaeed Yekaninejad
    Background
    Exposure to particulate air pollutants is one of the major problems and crises in Tehran metropolis, Iran. Various studies have shown the effect of particulate matter of air contaminants as an increase in cardiovascular and oxidative stress. So, the purpose of this study was to examine the relationship of <2.5 micrometers and <10 micrometers microns particulate matter (PM2.5 and PM10) and total dietary antioxidant intake with fasting blood glucose (FBS), serum lipids, and hypertension in the elderly living in Tehran.
    Materials and methods
    This study was performed on 226 elderly people in 2015. Demographic data and frequency of food questionnaires were collected from qualified individuals. Total dietary antioxidant intake was calculated and biochemical tests (FBS and serum lipid measurement) were performed. Concentrations of air Particulate Matter were obtained from relevant organizations in Tehran province. Statistical analysis was performed by ANOVA test.
    Results
    There was a significant difference in the mean systolic blood pressure between first and second tertile of PM2.5 (p=0.044) and PM10 (p=0.026). There was also a significant difference in diastolic blood pressure between the first and second tertile and also between the second and third tertile of PM10 (p=0.002). However, there was no significant relationship between particulate matter and dietary antioxidants with other metabolic biomarkers.
    Conclusion
    The present study showed that exposure of elderly citizens with particulate matters less than 2.5 micrometers in diameter would increase their blood pressure.
    Keywords: Particulate Matter, Antioxidants, Blood Pressure
  • پویان امینی شکیب، فرشته بقایی نایینی، صدیقه رهروتابان، سارا مرتاض هجری، نصرت الله عشقیار، فاطمه حمیدزاده، نازنین مهدوی*، میرسعید یکانی نژاد
    مقدمه

    امروزه یکی از مهم ترین چالش های آموزش آسیب شناسی دهان، فک و صورت، چگونگی آموزش آن به دانشجویان دوره دکتری عمومی است. این مطالعه به منظور نیل به هدف کاربردی آموزش آسیب شناسی به دانشجویان دکتری عمومی دندانپزشکی، به کمک بازنگری اجرا و ارزشیابی برنامه آموزشی واحد درسی آسیب شناسی عملی 2 انجام شد.

    روش ها

     در این مطالعه اقدام پژوهی آموزشی، ابتدا دیدگاه های دانشجویان دانشکده دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران که طی 2 سال گذشته واحد آسیب شناسی عملی 2 را گذرانده بودند به کمک پرسشنامه جمع آوری شد. سپس با استفاده از دیدگاه اعضای گروه و نظرات دانشجویان و بررسی متون و تجربیات سایر دانشگاه های جهان، اصلاحاتی در برنامه آموزشی واحد درسی مذکور اعمال گردید. پس از اعمال تغییرات با همان پرسشنامه دیدگاه های دانشجویان در خصوص نحوه برگزاری کلاس عملی جمع آوری گردید. برای نظرخواهی از پرسشنامه ای خود-ایفا که در مطالعه شکیب و همکاران مورد استفاده قرار گرفته بود، استفاده شد. داده های کمی حاصل از پرسشنامه قبل و بعد با استفاده از نرم افزار PASW-18 با استفاده از آمار توصیفی و t-test Independent انجام شد.

    نتایج

    تعداد 92 نفر پیش از اعمال تغییرات و 62 نفر پس از اعمال تغییرات پرسشنامه را تکمیل نمودند. در مقایسه ارزیابی دانشجویان از آموزش ارائه شده قبل و بعد از اعمال تغییرات، افزایش معناداری در ارزیابی دانشجویان در برخی موارد مشاهده گردید. به عنوان مثال ارزیابی کلی آنها از کیفیت آموزشی افزایش معناداری را نشان داد (008/0p=). همچنین میانگین نمرات دانشجویان در امتحان پایان ترم پس از اعمال تغییرات افزایش مختصری نشان داد، هرچند که این افزایش به لحاظ آماری معنادار نبود (431/0p=).

    نتیجه گیری

     اعمال تغییرات فوق سبب افزایش رضایت کلی دانشجویان از کیفیت آموزش واحد درسی آسیب شناسی عملی 2 گردید. هرچند میانگین نمرات کسب شده آخر ترم دانشجویان، افزایش معناداری نشان نداد.

    کلید واژگان: بازنگری, ارزشیابی برنامه, آسیب شناسی دهان, فک و صورت عملی
    Pouyan Aminishakib, Fereshteh Baghai Naini, Sedigheh Rahrotaban, Sara Mortaz Hejri, Nosratollah Eshghyar, Fatemeh Hamidzadeh, Nazanin *, Mir Saeed Yekaninejad
    Introduction

    Today, one of the most important challenges in teaching oral and maxillofacial pathology is how to teach it to dental students. The purpose of this study was to review the implementation and evaluation of the Practical Pathology Curriculum in order to achieve the goals of applied pathology education for dental students.

    Methods

    First, a need assessment was conducted so that the view of students in the faculty of Tehran University of Medical Sciences who had completed the practical oral and maxillofacial pathology unit 2 during the last 2 years were collected using a questionnaire. Then, using the view of faculty members and considering the student opinions and reviewing the texts and similar experiences in other universities in the world, amendments were made to the course mentioned above. After the implementation of the modifications, we gathered the student’s view using the same questionnaire.

    Results

    In the need assessment phase, 92 students (controls) and after the implementation of the modification, 62 students (cases) completed the questionnaire. A significant improvement in the assessment of students in some items such as their overall assessment of educational quality (p = 0. 008) and the mean score of the questionnaire (p = 0. 00) was observed. Regarding the students grades in the final exam, after the implementation of the modifications, a slight improvement was observed although this was not statistically significant (p = 0. 431).

    Conclusion

    The above mentioned modifications results an improvement in the overall satisfaction of students with the teaching quality of practical pathology course, although the average score of the final exam did not show a significant increase.

    Keywords: course evaluation, implementation, reassessment, practical oral, maxillofacial pathology course
  • امیراحمد شجاعی*، میرسعید یکانی نژاد، سیما امینی

    اعتماد مهم ترین عنصر برقراری روابط بین فردی است و به خصوص در ارتباط پزشک و بیمار نقشی کلیدی و محوری پیدا می کند . برای شناخت و اندازه گیری اعتماد، لازم است عوامل موثر بر آن را که در جوامع گوناگون متفاوت هستند بشناسیم و معیار واحدی برای سنجش آن ها فراهم آوریم؛ یعنی به ابزاری نیازمندیم که بتواند این عوامل مختلف را در بستر فرهنگ و شرایط جامعه بسنجد؛ بنابراین، هدف از این مطالعه، تعیین عواملی است که بر اعتماد عمومی مردم به پزشکان موثرند و می توانند گویه های لازم را برای ساخت ابزاری مناسب جهت اندازه گیری اعتماد عمومی مردم نسبت به پزشکان در ایران فراهم کنند. در گام اول طی مطالعه ای کتابخانه ای عوامل شناخته شده ای که بر اعتماد بیماران به پزشکان تاثیر می گذارند بررسی شدند؛ سپس با استفاده از اطلاعات کسب شده در طی مصاحبه ها و جلسات بحث متعدد، نوزده عامل موثر بر اعتماد عمومی مردم به پزشکان تهیه شد و بیست متخصص اخلاق، این عوامل را از نظر شفافیت و مرتبط بودن و اهمیت ارزیابی کردند ,شاخص های نسبت روایی محتوا (CVR) و ایندکس روایی محتوا (CVI) استفاده شد. میزان عددی CVR برای هر نوزده مولفه بیش از 42/0 بود؛ لذا روایی محتوای ابزار در سطح P<0.05 معنادار بود. مقدار عددی CVI، 944/0 به دست آمد که نشان می دهد روایی محتوای مقیاس تایید شده است. عوامل اثرگذار بر «اعتماد عمومی مردم به پزشکان» در ایران، شامل نوزده عامل استخراج شده طی این تحقیق است و می توانند به عنوان گویه های ابزار سنجش اعتماد عمومی مردم به پزشکان در ایران به کار گرفته شوند.

    کلید واژگان: اخلاق پزشکی, اعتماد, رابطه ی پزشک و بیمار, عوامل موثر بر اعتماد
    Amir Ahmad Shojaee*, Mirsaeed Yekaninejad, Sima Amini

    The most important factor in interpersonal relationships is trust. Trust in the physician-patient relationship is key and essential. Understanding the factors that affect trust is a prerequisite for trust. These factors vary in different societies. So we need to identify these factors and provide a single criterion for measuring them. Therefore, because we need a tool to measure these different factors in the context of culture and society, the purpose of this study is to determine the factors that influence public confidence in physicians to provide the necessary evidence for making appropriate instruments in Iran. The first step was to investigate the factors affecting patients' confidence in physicians during a library study. Then, during interviews and numerous discussion sessions, nineteen factors influencing public confidence in physicians were provided. Then, to determine the content validity, twenty experts evaluated the transparency, relevance and importance of the factors. Content validity ratio (CVR) and content validity index (CVI) were measured. CVR value for each of nineteen factors was 0.42, therefore content validity of the tool was significant with P.value 0.05. CVI value was 0.944 and content validity of the tool was confirmed. Factors affecting public confidence in physicians in Iran include 19 factors extracted during this study and can be used as factors for assessment of public confidence in physicians. Factors affecting public confidence in physicians in Iran include 19 factors extracted during this study.

    Keywords: Medical ethics, Trust, Physician-Patient relationship, Factors affecting trust
  • نیلوفر رسایی، سیده فروغ سجادی، عطیه میرزابابایی *، سارا پویان، الهه رشیدبیگی، میر سعید یکانی نژاد، حسین ایمانی، خدیجه میرزایی
    مقدمه
    چگالی انرژی غذایی بر حسب محتوای انرژی غذا (کیلوکالری) تقسیم بر وزن غذا (گرم) تعریف شده است که تاثیر مهمی در تنظیم انرژی مصرفی، کاهش وزن، چاقی شکمی و دور کمر دارد؛ اما ارتباط آن با نمایه آدیپوسیتی، میزان متابولیسم استراحت و ضریب تنفس، کمتر مورد مطالعه قرار گرفته است. نمایه آدیپوسیتی از دور باسن و قد مشتق می شود که می تواند ابزار مناسبی برای اندازه گیری چربی بدن باشد. هدف اصلی این مطالعه، بررسی ارتباط چگالی رژیم غذایی با نمایه آدیپوسیت، میزان متابولیسم استراحت، ضریب تنفس و شاخص های ترکیب بدن در زنان چاق و دارای اضافه وزن بود.
    مواد و روش ها
    این مطالعه بر روی 301 خانم دارای اضافه وزن و چاق انجام شد. در این مطالعه ی مقطعی میزان متابولیسم استراحت و ضریب تنفس با استفاده از کالری سنجی غیرمستقیم و ترکیب بدنی افراد با دستگاه آنالیز ترکیب بدنی بررسی شد. دریافت غذایی معمول افراد با پرسش نامه تکرر مصرف مواد غذایی پایا و روا و چگالی انرژی غذایی با تقسیم انرژی دریافتی هر فرد بر وزن کل غذای خورده شده به دست آمد.
    یافته ها
    ارتباط معنا داری بین چگالی انرژی غذایی با سن، میزان تولید دی اکسیدکربن، میزان متابولیسم استراحت، میزان متابولیسم استراحت در هر کیلوگرم وزن و ضریب تنفس وجود دارد (0/05>P). پس از تعدیل داده ها برای سن، توده ی بدون چربی و فعالیت بدنی، ارتباط بین چگالی انرژی غذایی با میزان متابولیسم استراحت در هر کیلوگرم وزن بدن و ضریب تنفس هم چنان معنا دار بود (0/0001>P). ارتباط بین چگالی انرژی غذایی و نمایه آدیپوسیتی معنادار نبود (0/55=P).
    نتیجه گیری
    براساس یافته های این پژوهش یک واحد افزایش در چگالی انرژی رژیم غذایی سبب می شود که میزان متابولیسم استراحت در هر کیلوگرم وزن بدن 0/89 واحد و ضریب تنفس 0/18 واحد افزایش یابد؛ از طرفی نمایه آدیپوسیتی با چگالی انرژی غذایی ارتباط معناداری ندارد.
    کلید واژگان: چگالی انرژی رژیم غذایی, نمایه آدیپوسیتی, میزان متابولیسم استراحت, ضریب تنفس, اضافه وزن, چاقی
    N Rasaei, F Sajjadi Seyedeh, A Mirzababaei, S Pooyan, E Rashidbeygi, S Yekaninejad, H Imani, Kh Mirzaei
    Introduction
    Dietary Energy Density (DED), defined as the energy content of foods (kJ or kcal) per unit weight of foods (g) has an important effect on the regulation of energy intake and some health-related factors, including adiposity index(AI), weight reduction and weight maintenance; however its function on the regulation of resting metabolic rate (RMR) is less understood. Therefore, the aim of this study was to investigate the association of DED with AI, RMR, respiratory quotient (RQ) and anthropometric indices in overweight and obese women.
    Materials and Methods
    A total of 301 overweight and obese women were included in this comparative, cross-sectional study. Body composition was measured using the body composition analyzer. RMR was measured by means of indirect calorimetry. Usual food intakes of subjects over the past year were evaluated through the use of a semi-quantitative food frequency questionnaire.
    Results
    There was a significant difference between DED and age, CO2 production, RMR, RMR per kg of weight and the RQ (P<0.05). After adjusting the data for age, lean mass and physical activity, the relationship between DED and RMR per kilogram of body weight and RQ was still meaningful (P<0.0001). There was no significant relationship between DED and AI (P=0.55).
    Conclusion
    Based on the findings of this research, one unit increase in DED causes a 0.89 unit increase in the RMR per kilogram and 0.18 unit increase in RQ, whereas no relationship was observed between AI and DED.
    Keywords: Dietary energy density, Adiposity index, Resting metabolic rate, Respiratory quotient, Overweight, Obesity
  • محمد اقبالی، شکوه ورعی*، مهدی حسینی، میر سعید یکانی نژاد، فرهاد شاهی
    سابقه و هدف
    شیمی درمانی یکی از گزینه های اصلی درمان در بیماران مبتلا به سرطان می باشد. تهوع و استفراغ نیز شایع ترین عارضه جانبی داروهای شیمی درمانی می باشد. این مطالعه با هدف تعیین تاثیر رایحه درمانی با اسانس نعناع بر تهوع و استفراغ فاز حاد (24 ساعت اول) ناشی از شیمی درمانی در بیماران مبتلا به سرطان پستان انجام گرفت.
    مواد و روش ها
    این مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی شده بر روی 100 زن مبتلا به سرطان پستان که به صورت سرپایی جهت شیمی درمانی برای اولین دوره به مراکز شیمی درمانی بیمارستان امام خمینی (ره) مراجعه کردند، انجام شد. بیماران به صورت تصادفی بلوکی به دو گروه مداخله و کنترل تقسیم شدند. در گروه مداخله، از رایحه نعناع و درگروه کنترل، از نرمال سالین استفاده شد. دفعات و شدت تهوع و استفراغ فاز حاد در شب اول پس از شیمی درمانی به وسیله پرسشنامه استاندارد رودز (Rhoses) با میانگین نمره 32-0 جمع آوری و مقایسه شد.
    یافته ها
    دو گروه از نظر فاکتورهای سن، مدت ابتلا به سرطان، سابقه مصرف الکل و سابقه تهوع و استفراغ تفاوت آماری نداشتند. میانگین نمره تهوع در گروه رایحه درمانی1/02±1/1 و در گروه کنترل 1/39±1/82 بود (0/014>p). میانگین نمره استفراغ در گروه مداخله 0/66±0/34 و در گروه کنترل 0/97±0/66بود (0/032>P).
    نتیجه گیری
    نتایج مطالعه نشان داد که استفاده از رایحه درمانی با اسانس نعناع در کنار مصرف داروهای روتین ضد تهوع و استفراغ منجر به کاهش عارضه تهوع و استفراغ فاز حاد ناشی از شیمی درمانی می شود.
    کلید واژگان: رایحه درمانی, تهوع و استفراغ, سرطان پستان, نعناع
    Mohammad Eghbali, Shokoh Varaei *, Mahdi Hosseini, Mir Saeed Yekaninejad, Farhad Shahi
    BACKGROUND AND OBJECTIVE
    Chemotherapy is one of the main treatment options for cancer patients. Nausea and vomiting are also the most common side effects of chemotherapy drugs. The aim of this study was to determine the effect of aromatherapy with peppermint essential oil on nausea and vomiting in the acute phase of chemotherapy (the first 24 hours) in patients with breast cancer.
    METHODS
    This randomized clinical trial was conducted on 100 women with breast cancer who were referred to the chemotherapy centers of Imam Khomeini Hospital on an outpatient basis for the first course. Patients were randomly divided into intervention and control groups. Peppermint essential oil was used in the intervention group, while normal saline was used in the control group. Frequency and severity of acute nausea and vomiting in the first night after chemotherapy were recorded and compared using Rhodes standard questionnaire with a mean score of 0 – 32. FINDINGS: The two groups were not statistically different in terms of age, duration of cancer, history of alcohol abuse and history of nausea and vomiting. The mean score of nausea in the aromatherapy group was 1.1±1.02 and in the in the control group was 1.82±1.39 (p<0.014). The mean score of vomiting in the intervention group was 0.34±0.66 and in the control group was 0.66±0.97 (p<0.032).
    CONCLUSION
    The results of this study showed that the use of aromatherapy with peppermint essential oil, along with the use of routine anti-nausea / vomiting drugs, can reduce nausea and vomiting in the acute phase of chemotherapy
    Keywords: Aromatherapy, Nausea, Vomiting, Breast Cancer, Peppermint
  • آذر طل، بهرام محبی، رویا صادقی*، میرسعید یکانی نژاد، مریم صبوری
    زمینه و هدف
    رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت یکی از معیارهای عمده تعیین کننده سلامت بشری و راهی به منظور رسیدن به کیفیت زندگی بهتر است. سلامت زنان تضمین کننده سلامت کودکان و خانواده می باشد. پژوهش حاضر با هدف تعیین عوامل موثر بر رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت و شادکامی در زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی جنوب شهر تهران طراحی و انجام شد.
    روش کار
    این مطالعه توصیفی تحلیلی با مشارکت 461 نفر از زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی جنوب شهر تهران در سال 1396 انجام شد. نمونه گیری به روش خوشه ایو چند مرحله ای انجام شد. متناسب با حجم مراجعان هر مرکز، وزن برای آن در نظر گرفته و پس از انتخاب مراکز به روش سیستماتیک از میان مراجعان هر مرکز در طول یک هفته و در مجموع در طول یک ماه نمونه ها جمع آوری شد. ابزار جمع آوری اطلاعات شامل پرسشنامه اطلاعات جمعیت شناختی و مرتبط با سلامت آن ها، پرسشنامه رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت و پرسشنامه شادکامی آکسفورد بود که به روش خود ایفا تکمیل گردید. برای تحلیل داده ها از شاخص های توصیفی و آزمون های استنباطی و رگرسیون خطی چند متغیره استفاده شد. سطح معنی داری برای این مطالعه 05/0>p در نظر گرفته شد.
    یافته ها
    اکثریت افراد شرکت کننده (55%) 257 نفر درگروه سنی بین 40-25سال قرار داشتند. میانگین و انحراف معیار همه ابعاد رفتارهای ارتقاء دهنده سلامتی با افزایش سن، کاهش می یافت. متغیرهای وضعیت اقتصادی، تحصیلات، بعد خانوار و وضعیت تاهل با متغیر شادکامی ارتباط معنی داری نشان دادند. زنانی که وضعیت اقتصادی خود را «کاملا کفاف زندگی را می دهد» توصیف نمودند، نمره بهتری از رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت را نسبت به سایر گروه ها کسب نمودند (14/19± 97/46). کمترین میانگین و انحراف معیار شادکامی مربوط به زنان بازنشسته (65/ 19±55/23) بود.
    نتیجه گیری
    با توجه به نتایج بدست آمده از مطالعه، متغیرهای سن، وضعیت اقتصادی، تحصیلات و برخی عوامل جمعیت شناختی به طور قابل ملاحظه ای با رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت و میزان شادکامی زنان ارتباط داشت. همچنین، میانگین پایین نمره شادکامی با میانگین پایین ابعاد رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت رابطه مستقیم نشان داد. پیشنهاد می شود برنامه ریزان و سیاستگزاران حوزه سلامت برای ارتقاء میزان شادکامی زنان از طریق بهبود رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت اقدام نمایند.
    کلید واژگان: رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت, شادکامی, مراقبت سلامت, زنان
    Azar Tol Dr, Bahram Mohebbi Dr, Mirsaeed Yekaninejad Dr, Maryam Sabouri
    Background
    Health promoting behaviors are one of the main determinants of human being health as a way to achieve better quality of life. This study aimed to determine effective factors on health promoting behaviors and happiness among women referred to health centers of south of Tehran.
    Methods
    This descriptive-analytical study conducted with 461 women referred to health centers of south of Tehran using multi stage and cluster sampling method in 2016. In order to data gathering, a self-administered questionnaire consisted of demographics, health promoting behaviors and Oxford happiness scales were used. Descriptive and inferential tests and multivariate variance analysis (MANOVA) were performed to data analysis. The significant level was set less than 0.05.
    Results
    The majority of participants 257(55%) was in the aged between 25-40 years old. The mean and SD of all dimensions of health promoting behaviors decreased with increasing age. Out of all demographics, economic status, level of education, family size and marital status had significant relation with happiness. Women with high economic level achieved better health promoting behaviors’ score (49.96±19.14). The less mean and SD of happiness was related to retired women.
    Conclusion
    Based on study results, age, Economic level, level of education had significant association with health promoting behaviors and happiness. Low level of happiness was related to low value of Health Promoting behaviors domains. It is a necessity to pay more attention to improve health promoting behavior to gain high level of happiness.
    Keywords: Health Promoting behaviors, Happiness, Health care, Women
  • شکوه ورعی، بهاره غفورزاده تومتری، محمد کمالی نژاد، میر سعید یکانی نژاد، فریبا سادات کاظمی، ابراهیم خادم *
    زمینه و هدف
    شایع ترین عارضه تعبیه کاتترهای وریدی محیطی، فلبیت است. لذا هدف از مطالعه حاضر پیش گیری از ایجاد فلبیت ناشی از کاتتر وریدی محیطی با استفاده ضماد هواچوبه می باشد.
    روش بررسی
    این مطالعه یک کارآزمایی بالینی دو سوکور است که در مورد 120 بیمار بستری در بخش داخلی قلب و CCU بیمارستان دکتر شریعتی تهران در سال 1395 انجام گرفته است. نمونه گیری به صورت در دسترس انجام و نمونه ها به صورت تخصیص تصادفی بلوکی چهارتایی در دو گروه آزمون و شاهد قرار گرفتند. پس از تعبیه کاتتر وریدی محیطی به روش استریل، در محلی از اندام فوقانی که هیچ علامتی از فلبیت نداشت، در گروه آزمون، ضماد هواچوبه و در گروه شاهد، ضماد دارونما برروی پوست محل تعبیه آنژیوکت به ابعاد 3*3 سانتی متر قرار گرفت و با پوشش استریل پوشانده شد. هر 12 ساعت پوشش استریل برداشته شده و پس از بررسی محل مجددا ضماد گذاشته می شد. داده ها در نرم افزار SPSS با استفاده آمار توصیفی و استنباطی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    دو گروه از نظر سن و جنس همگن بودند، اما از لحاظ روزهای بستری تفاوت داشتند. در حالی که در شروع مطالعه هیچ کدام از نمونه ها فلبیت نداشتند، در ساعت 12 تفاوت بروز فلبیت در دو گروه معنادار شد (گروه شاهد 0% و آزمون 37/42%). با تعدیل اثر روزهای بستری تفاوت دو گروه در ساعت 12 همچنان معنادار بود (001/0p<).
    نتیجه گیری
    با توجه به تاثیر ضماد هواچوبه بر پیش گیری از فلبیت پیشنهاد می شود، از این ضماد در هنگام تعبیه کاتتر وریدی محیطی استفاده شود.
    کلید واژگان: فلبیت, ضماد هواچوبه, ضماد دارونما, پیش گیری, مراقبت پرستاری
    Shokoh Varaei, Bahareh Ghafourzadeh Toomatari, Mohammad Kamalinejad, Mir Saeed Yekaninejad, Fariba Sadat Kazemi, Ebrahim Khadem*
    Background and Aim
    The most common complication of peripheral intravenous catheter use is phlebitis. This study aimed to determine the effect of Arnebia Euchroma on the prevention of peripheral intravenous catheter-related phlebitis.
    Methods & Materials: A double-blind randomized clinical trial done on 120 patients hospitalized in CCU and heart wards of Shariaty hospital in Tehran in 2017. The convenience samples were allocated into the two groups of control and intervention. After the insertion of an IV catheter (by sterile technique, in the site of upper limb without any signs of phlebitis), Arnebia Euchroma poultice for the intervention group and placebo poultice for the control group, was applied to the skin in the distal portion of IV catheter at 3×3 cm from the catheter insertion site. Then, this site was covered by sterile dressing. The patient was monitored every 12 hours by removing the dressing, and the poultice was applied again. Data were analyzed by descriptive and inferential statistics using the SPSS software.
    Results
    The two groups were homogeneous in terms of age and sex, but were different in the number of hospitalization days. While no phlebitis was observed in the baseline, there was a significant difference between the two groups (42.37% for intervention group vs 0% for control group) at the hour of 12. By adjusting the effect of hospitalization days, the difference was still significant (P
    Conclusion
    Arnebia Euchroma poultice was effective in the prevention of phlebitis. Thus, this poultice can be used when inserting a peripheral intravenous catheter.
    Keywords: phlebitis, Arnebia Euchroma poultice, placebo, prevention, nursing care
  • جمال رحمانی، حامد کرد ورکانه، میرسعید یکانی نژاد، احمدرضا درستی مطلق *
    زمینه و هدف
    امروزه، ملاک های پذیرش اجتماعی و موفقیت تغییر کرده که بر سلامت روان شناختی ازجمله عزت نفس افراد نیز تاثیر گذار است. از طرفی در دهه های اخیر، چاقی و اضافه وزن رو به افزایش بوده که می تواند تاثیرات زیادی بر وقوع بیماری های جسمی و روان شناختی داشته باشد. این مطالعه با هدف بررسی رابطه چاقی، دور کمر و چربی بدن با عزت نفس در مردان جوان انجام شد.
    روش بررسی
    در این مطالعه مقطعی – تحلیلی، 246 مرد جوان ایرانی با توجه به معیارهای ورود به مطالعه، به صورت خوشه ایانتخاب شدند. شاخص های دموگرافیک به وسیله پرسشنامه، اندازه گیری های تن سنجی (مطابق استاندارهای معرفی شده) و عزت نفس به وسیله پرسشنامه معتبر روزنبرگ با ضریب کرونباخ 84/0 ارزیابی گردید. داده ها با استفاده از آزمون واریانس یک طرفه، کای دو و Multivariable Logistic Regression در سطح معنی داری 05/0 تحلیل شدند.
    یافته ها
    در این مطالعه، 47% افراد عزت نفس متوسط داشتند. در مدل تعدیل شده، ارتباط بین دور کمر و عزت نفس، معکوس بود. همچنین میزان نسبت شانس بروز عزت نفس پایین در گروه های شاخص توده بدنی پس از تعدیل مخدوش گرهای شناخته شده، معنی دار بود و افراد با شاخص توده بدنی بالاتر، شانس بیشتری داشتند.
    نتیجه گیری
    به طورکلی با توجه به نتایج این مطالعه، محیط دور کمر و شاخص توده بدنی، رابطه معکوسی با عزت نفس افراد دارد؛ بنابراین، مطالعات آینده نگر می تواند بیشتر به شناخت روابط فیزیولوژیک و روان شناختی این پدیده کمک کند.
    کلید واژگان: عزت نفس, چاقی, محیط دور کمر, سلامت روان
    Jamal Rahmani, Hamed Kord Varkaneh, Mirsaeed Yekaninejad, Ahmad Dorost Motlagh *
    Background And Objectives
    Today, the criteria of social acceptance and success, have changed, which affect psychological health, including self-esteem. On the other hand, obesity and overweight have increased in recent decades, which have many effects on the incidence of physical and psychological diseases. This study was carried out with the aim of investigating the relationship between obesity, waist circumference, and body fat with self-esteem in young men.
    Methods
    In this analytical cross-sectional study, 246 young men were randomly selected according to the inclusion criteria of the study. Demographic indicators were evaluated by a questionnaire, anthropometric measurements by introduced standards, and self-esteem by validated Rosenberg’s questionnaire with Cronbach's coefficient of 0.84. Data were analyzed by one-way analysis of variance, Chi-Square and multivariable logistic regression at a significance level of 0.05.
    Results
    In this study, 47% of the subjects had moderate self-esteem. In the modified model, the relationship between waist circumference and self-esteem was inverse. The rate of low self-esteem in body mass index groups was significant after adjustment of known confounding factors, and subjects with higher body mass index were more at risk.
    Conclusion
    Overall, according to the results of this study, the waist circumference, and body mass index have an inverse relationship with self-esteem. Therefore, prospective studies can further help to understand the physiological and psychological relationships of this phenomenon.
    Keywords: Self Concept, Obesity, Waist Circumference, Mental health
  • اسماعیل کاظمی، غلامرضا گرمارودی*، الهام شکیبازاده، میرسعید یکانی نژاد
    زمینه و هدف
    سلامت روان نقش برجسته ای دررشد وتکامل اجتماعی و روانی دوره های مختلف زندگی به ویژه دوره ی نوجوانی ایفا می کند. پرداختن به امر سلامت روان نوجوانان از اولویت های بهداشتی و پزشکی پیشگیری در جهان محسوب می شود. هدف از اجرای پژوهش، بررسی وضعیت سلامت روان پسران نوجوان و تعیین نقش عوامل زمینه ای و مهارتهای زندگی در پیش بینی سلامت روان دانش آموزان در سال 1395 و ارایه مدل مناسب بود.
    روش کار
    این مطالعه از نوع مقطعی- تحلیلی بود که بر روی 550 نفر از دانش آموزان پسر دوره دوم متوسطه شهرری انجام گرفت. نمونه ها با روش تصادفی خوشه ایوارد مطالعه شدند. از پرسشنامه های معتبر و استاندارد سلامت عمومی GHQ-28 و مهارت های زندگی استفاده و اطلاعات جمع آوری شده توسط نرم افزار SPSS 22 و با استفاده از آزمون همبستگی، مجذور کای و رگرسیون لجستیک، مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت.
    نتایج
    یافته های این مطالعه نشان داد 9/46% از دانش آموزان مشکوک به اختلال روان و 1/53% آنان بدون اختلال هستند و بیشترین اختلال در عملکرد اجتماعی 56% بود. از نظر نمره کلی مهارت های زندگی، 3/35% مهارت کم، 5/32% دارای مهارت متوسط و 2/32%، دارای مهارت زیاد بودند. بین متغیرهای خودآگاهی، تصمیم گیری و سن با سلامت روان و ابعاد چهارگانه آن، ارتباط معنی دار آماری دیده شد.
    نتیجه گیری
    نتایج، نشانگر شیوع نسبتا متوسط اختلالات روان در میان دانش آموزان بود و نقش آموزش مهارت های زندگی را در تامین سلامت روان نوجوانان و جوانان را نمایان و برجسته ساخت.
    کلید واژگان: سلامت روان, مهارتهای زندگی, نوجوان
    Esmaeil Kazemi, Gholam Reza Garmaroudi *, Elham Shakibazadeh, Saeid Yekaninejad
    Background And Aim
    Mental health plays a vital role in psycho-social development of an individual in various periods of life, particularly during adolescence. Addressing the mental health problems of adolescents is considered as a global health promotion and disease prevention priority. The aim of this study was to assess the mental health status of adolescent boys and determine the role of contextual factors and life skills in predicting mental health of the students in 2016 and present n appropriate model.
    Materials And Methods
    This was a cross-sectional study conducted on 550 secondary male school tudents, selected by cluster random sampling, in Ray County, Iran. Data were collected using a standard valid General Health Questionnaires (GHQ-28) and a life skills questionnaire and analyzed using the SPSS software 22.0, the statistical tests being Chi-square and logistic regression.
    Results
    Analysis of the data showed that 46.9% of the students were suspected of having mental health problems, the rest (53.1%) having no disorder. The most common disorder (56%) was in the social functioning. As regards life skills, the proportions of the students with a low, moderate and high life skills were 35.3%, 32.5% and 32.2%, respectively. Statistically significant correlations were found between mental health and its four dimensions on the one hand and the independent variables, namely, self-awareness, decision-making and age on the other.
    Conclusion
    The findings indicate a fairly moderate prevalence of mental disorders among the students and demonstrate the role of life skills training in promotimg mental health in adolescents and the youth.
    Keywords: Mental Health, Life Skills, Adolescents
  • بیرام بی بی بیات، بهرام محبی، آذر طل، رویا صادقی*، میر سعید یکانی نژاد
    زمینه و هدف
    کیفیت زندگی به عنوان شاخصی تاثیرگذار در سلامت عمومی و همچنین بهداشت روان در نظر گرفته می شود. با افزایش طول عمر افراد، اهمیت رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت با در نظر گرفتن حفظ عملکرد افراد و بالا رفتن کیفیت زندگی آنان، به طور مستمر بیشتر نمایان می گردد. هدف از این مطالعه تعیین پیشگویی کننده های کیفیت زندگی در رابطین سلامت مراکز بهداشتی درمانی جنوب تهران بود.
    روش کار
    این مطالعه به صورت مقطعی-تحلیلی بر روی 200 نفر از رابطین سلامت مراکز بهداشتی درمانی جنوب تهران که به روش نمونه گیری خوشه ایانتخاب شدند، انجام گرفت. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه های روا و پایای رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت HPLPII و کیفیت زندگی (SF-36) و سازه های مدل بزنف به انضمام متغیرهای جمعیت شناختی بود. روایی و پایایی پرسشنامه سازه های مدل بزنف مورد سنجش قرار گرفت (88% : α). تحلیل داده ها با استفاده ازآزمون های توصیفی و رگرسیون خطی چندگانه در سطح معنی داری کمتر از 05/0 با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 24 انجام گرفت.
    نتایج
    تحلیل رگرسیونی نشان داد که متغیر سن (003/0=p)، عوامل قادر کننده (02/0=p) و رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت کلی (001/0>p) قوی ترین عوامل پیشگویی کننده برای کیفیت زندگی بودند.
    نتیجه گیری
    مطالعه حاضر کارایی مدل بزنف در پیشگویی رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت جهت داشتن کیفیت زندگی را تایید نمود .به کارگیری این مدل می تواند منجر به شناسایی عوامل تاثیر گذار بر کیفیت زندگی رابطین سلامت گردیده و در تدوین برنامه آموزشی مناسب موثر گردد.
    کلید واژگان: رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت, کیفیت زندگی, رابطین سلامت, مدل بزنف
    Beyram Bayat, Bahram Mohebbi, Azar Tol, Roya Sadeghi *, Mir Saeid Yekaninejad
    Background And Aim
    Quality of life is considered as an effective indicator for general, as well as mental, health. With increasing longevity of individuals, health-promoting behaviors and rising quality of life will become much more important. This study aimed to determine the quality of life predictors among health volunteers in South Tehran Health Centers.
    Materials And Methods
    This cross-sectional study was conducted on 200 health volunteers of South Tehran Health Centers selected by cluster sampling. Data were collected using valid and reliable questionnaires for demographic variables, Health-promoting Behaviors (HPLPII) and Quality of life (SF-36), as well as the BAZNEF model constructs, whose validity and reliability were assessed (α: %88). Data analysis was done using the SPSS24 software, the statistical tests being descriptive statistics and multi-linear regression; a p-value
    Results
    Regression analysis revealed that the strongest predictors for the quality of life were age (p=0.003), enabling factors (p=0.02) and general health-promoting behaviors (p
    Conclusion
    The findings of this study confirm the suitability of the BAZNEF model for predicting health-promoting behaviors for the quality of life. Using this model can help in identifying factors influencing the quality of life of health volunteers and designing an appropriate educational program for them.
    Keywords: Health-Promoting Behaviors, Quality of Life, Health Volunteers, BAZNEF Model
  • بیرام بی بی بیات، بهرام محبی، آذر طل، رویا صادقی، میر سعید یکانی نژاد
    مقدمه
    کیفیت زندگی موضوعی پیچیده و چند بعدی است که دو مقیاس سلامت جسمی و سلامت روانی را شامل می شود. کیفیت زندگی به این مفهوم است که فرد چگونه جنبه های مختلف زندگی اش را ارزیابی میکند. مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیر برنامه آموزشی مبتنی بر رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت بر بهبود کیفیت زندگی در رابطان سلامت بر اساس الگوی بزنف در سال 96-95 طراحی و اجرا شد.
    مواد و روش کار
    این مطالعه از نوع نیمه تجربی بود که بر روی 200 نفر از رابطان سلامت مراکز بهداشتی درمانی جنوب تهران که به روش نمونه گیری خوشه ایدر دو گروه 100نفری مداخله و مقایسه قرار گرفتند، انجام شد . مداخله در شش جلسه آموزشی در مدت45-30 دقیقه انجام شد و شش ماه بعد از مداخله آموزشی پیگیری صورت گرفت. مداخله آموزشی در خصوص رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت و کیفیت زندگی با استفاده روش های سخنرانی، پرسش و پاسخ، بحث گروهی و یادآمد آموزشی با استفاده از پیامک، در اختیار قرار دادن پوسترها و پمفلت های آموزشی در گروه مداخله انجام شد. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه های روا و پایای رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت HPLPII و کیفیت زندگی (SF-36) و پرسشنامه محقق ساخته الگوی بزنف بود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون های آماری کای دو ، t مستقل، tزوجی در سطح معنی داری کمتر از 0/05 با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 24 انجام گرفت.
    یافته ها
    نتایج مطالعه نشان داد دو گروه از نظر میانگین نمره، سازه های الگوی بزنف و ابعاد کیفیت زندگی رفتارهای ارتقا پس از مداخله آموزشی به جز عدم محدودیت در ایفای نقش به علت مشکلات عاطفی و سلامت روان اختلاف معنادار داشتند.
    بحث و نتیجه گیری
    نتایج مطالعه نشان دهنده تاثیر مثبت برنامه آموزشی بر اساس مدل بزنف در افزایش رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت و در نتیجه بهبود کیفیت زندگی در رابطان سلامت بود.
    کلید واژگان: رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت, کیفیت زندگی, رابطان سلامت, الگوی بزنف, مداخله ی آموزشی
    Beyrambibi Bayat, Bahram Mohebb, Azar Tol, Roya Sadeghi, Mir Saeed Yekaninejad
    Objective(s)
    This study aimed to assess the effectiveness of an educational intervention on health promoting behaviors to improve and quality of life among health volunteers.
    Methods
    This experimental study conducted on 200 health volunteers of health centers in Tehran, Iran. The intervention included six educational sessions each lasting for 30-45 minutes. Follow up assessment performed six month later. Study instruments included the Health-promoting Behaviors (HPLP-II), Quality of life (SF-36) and a designed questionnaire based on the BAZNEF constructs.
    Results
    The findings revealed that, before intervention, there were no significant differences in demographics, and health-promoting behaviors between two groups (p>0.05). After the intervention, mean scores of the BASNEF model constructs, health-promoting behaviors, and quality of life (except for role emotional and mental health) increased significantly in the intervention group (p
    Conclusion
    The study results revealed that the BASNEF-based intervention was effective in improving health promoting behaviors and quality of life among health volunteers.
    Keywords: Health-promoting Behaviors, Quality of life, Health Volunteers, BAZNEF Model, Intervention Educational
  • جمال رحمانی، میرسعید یکانی نژاد، احمدرضا درستی مطلق *
    زمینه و هدف
    شاخص توده بدنی و دور کمر از پیشگویی کننده های بیماری های مزمن می باشند که به حفظ سلامتی در محیط نظامی کمک می کند. این مطالعه به بررسی تاثیر سبک زندگی بر تغییرات تن سنجی طی دوره آموزشی می پردازد.
    روش کار
    در این مطالعه نیمه تجربی روی 246 نفر با توجه به معیارهای ورود از یک مرکز نظامی به صورت خوشه ایانتخاب و پس از کسب رضایت نامه به سنجش شاخص های تن سنجی، دموگرافیک، یادامد غذایی پرداخته و افراد تا پایان دوره پیگیری شدند و ارتباط سبک زندگی با تغییرات تن سنجی به وسیله رگرسیون خطی مشخص و مقادیر کمتر از 05/0 معنا دار در نظر گرفته شد.
    یافته ها
    میانگین نمایه توده بدن افراد پیش از شروع دوره آموزشی 8/3+9/23 و دور کمر 6/0+7/88 سانتی متر بود که پس از دوره این مقادیر به 0/7±3/22 و 9/9+3/87 کاهش یافتند. تنوع غذایی و میزان فعالیت فیزیکی پیش از ورود به دوره تاثیر آماری معنادار در تغییرات تن سنجی افراد طی دوره سربازی داشت.
    نتیجه گیری
    شاخص توده بدنی و دور کمر طی دوره آموزشی سربازی کاهش می یابد. تنوع غذایی بالا و زندگی پرتحرک از فاکتورهای کاهنده تغییر شاخص های تن سنجی هستند. مطالعات بیشتری این روابط را مشخص تر می کند.
    کلید واژگان: شاخص توده بدنی, محیط دور کمر, ارتش, تنوع غذایی
    Jamal Rahmani, Mir Saeid Yekaninejad, Ahmadreza Dorosty Motlagh *
    Background
    Body Mass index (BMI) and waist circumference are the predictors of chronic diseases. Anthropometric measurements help to remain healthy. This study aimed at examining the effect of lifestyle on anthropometric changes over the course.
    Methods
    In this study, 246 individuals were selected according to criteria. Cluster sampling was done in the military barracks. After obtaining consent, anthropometric indices, demographic and food recall were measured and followed to end course. Relationship between lifestyle and anthropometry was determined by linear regression. A p- value less than 0.05 was considered significant.
    Results
    Mean BMI before the start of training 23.9.8 and waist 88.7.6 cm and after the period decreased to 22.3.0 and 87.9.9 cm respectively. Dietary diversity and physical activity before entering to course had statistically significant effect on anthropometric changes during the military period.
    Conclusion
    BMI and waist circumference decreased during the military training. Dietary diversity and high physical activity prevent anthropometric changes. Further studies of these relationships make it clearer.
    Keywords: Body mass index, waist circumference, army, dietary diversity
  • ساناز تاجیکی، روشنک داعی قزوینی*، سید جمال هاشمی، انسیه زیبافر، میرسعید یکانی نژاد، مهدی زارعی، زینب برجیان بروجنی
    زمینه و هدف
    درماتیت سبورییک یک درماتیت مزمن با شیوع 3-1% و در افراد دارای نقص ایمنی شیوع آن 83-33% گزارش شده است. بیشتر، به دلیل عوامل مستعد کننده، تکثیر بیش از حد فلور نرمال مخمر مالاسزیا دیده می شود که باعث بروز و تشدید علایم می شود. هدف از این مطالعه، بررسی و تشخیص میزان کلونیزاسیون مخمر مالاسزیا در بیماران مبتلا به درماتیت سبورییک بود.
    روش بررسی
    در این مطالعه مقطعی-توصیفی که به مدت یک سال از دی 1394 تا دی 1395 انجام پذیرفت از بیماران ارجاع شده توسط پزشک متخصص پوست به آزمایشگاه قارچ شناسی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران، پس از ثبت علایم کلینیکی و مشخصات آن ها، نمونه گیری با روش های چسب اسکاچ و تراشیدن به وسیله اسکالپل به عمل آمد. لام های مستقیم با پتاس 10% و رنگ آمیزی شده با متیلن بلو، تهیه و میزان کلونیزاسیون مخمر مالاسزیا با آزمایش مستقیم میکروسکوپی، برابر الگوهای استاندارد مورد بررسی قرار گرفت.
    یافته ها
    از تعداد کل 45 بیمار، 66/7% دارای کلونیزاسیون متوسط تا شدید بودند. کلونیزاسیون شدید بیشتر در حضور فاکتورهای تعریق (31/1%) و استرس (53/3%) دیده شد (0/01P=) و (0/006P=). در هشت مورد (17/7%) از بیماران شکل میسلیال مشاهده گردید و بیشترین مشاهده میسلیوم در حضور فاکتور استرس مشاهده گردید (0/03P=).
    نتیجه گیری
    میزان کلونیزاسیون مخمر مالاسزیا در مبتلایان به درماتیت سبورییک، در بیشتر موارد بالاتر از حد حالت نرمال بود که نقش اتیولوژیک مخمر را حداقل در تشدید بیماری مورد تاکید قرار می دهد. همچنین نقش فاکتورهایی مانند تعریق و استرس در کلونیزاسیون شدید و ایجاد شکل تهاجمی تایید شد
    کلید واژگان: کلونیزاسیون, مالاسزیا, درماتیت سبورییک, استرس, تعریق
    Sanaz Tajiki, Roshanak Daie Ghazvini *, Seyed Jamal Hashemi, Ensieh Zibafar, Mir Saeed Yekaninejad, Mahdi Zareei, Zeinab Borjian Boroujeni
    Background
    Seborrheic dermatitis (SD) is a chronic dermatitis with 1-3% prevalence and even with 33-83% in immunocompromised patients. Often, because of some of predisposing factors, abnormal proliferation of Malassezia yeasts (as a normal flora) is seen in patients that lead to observation of clinical symptoms in their bodies. The aim of this study was to evaluate of Malassezia yeasts colonization rate in patients with seborrheic dermatitis that has key importance to appropriate treatment.
    Methods
    This descriptive cross-sectional study was carried out during one-year period from January 2015 to February 2016 on 45 patients. According to the sample size formula, after visiting by a dermatologist and refer to the Medical Mycology Laboratory, Tehran University of Medical Sciences, patients were subjected to mycological examinations schedules. After recording the clinical symptoms and their specifications, sampling from all patients’ lesions was performed with sterile scalpel and a piece of scotch tape. Direct smears were prepared with 10% potassium hydroxide as a fungal clearing solution (KOH) and stained with methylene blue. The presence and rate of Malassezia yeast colonization was determined according to the standard procedures by direct microscopic examination.
    Results
    From a total of 45 under studied patients, 66.7% had moderate to severe colonization of Malassezia yeast. In existence of sweating and stress factors, severe colonization with significant differences was seen (P
    Conclusion
    In most of patients, yeast colonization rate was more than mild status, that emphasize on the etiological role of Malassezia yeasts at least as exacerbating factor in seborrheic dermatitis. On the other hand, the role of factors such as sweating and stress in inducing of severe colonization and invasive form of Malassezia yeasts in SD was confirmed, that should be considered to be treated as well as SD in therapeutic procedure.
    Keywords: colonization, Malassezia, seborrheic dermatitis, stress, sweating
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال