جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "زنان سرپرست خانوار" در نشریات گروه "پزشکی"
-
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال شصت و هفتم شماره 4 (پیاپی 196، مهر و آبان 1403)، صص 1149 -1158
زنان سرپرست خانوار با دشواری ها و چالش های روانی و اجتماعی برای دست یابی به بهزیستی روانشناختی مواجه هستند، ازاین رو هدف پژوهش حاضر هم سنجی اثربخشی درمان شناختی رفتاری و درمان وجودی بر بهزیستی روانشناختی و امیدواری زنان سرپرست خانوار شهرستان رشت می باشد.
روش کار:
روش پژوهش نیمه تجربی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با دو گروه آزمایش و گروه گواه بود. جامعه آماری شامل کلیه زنان سرپرست خانوار شهر رشت و حجم نمونه شامل 60 نفر که در دو گروه آزمایش (20 نفر در گروه تحت درمان وجودی، و 20 نفر گروه تحت درمان شناختی رفتاری) و یک گروه گواه (20 نفر) به طور تصادفی قرار داده شدند. سپس به هر یک از دو گروه آزمایش 8 جلسه گروهی 90 دقیقه ای درمان شناختی رفتاری و درمان وجودی ارائه شد. ابزارهای گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه بهزیستی روانشناختی کارول ریف (1989) و پرسشنامه امیدواری اشنایدر و همکاران (2002) بود. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل واریانس با اندازه گیری های مکرر استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد، در متغیرهای بهزیستی روان شناختی و امیدواری، اثر اصلی زمان به لحاظ آماری معنادار و بدین معنی است که بین سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری در متغیرهای بهزیستی روان شناختی و امیدواری زنان سرپرست خانوار در دو گروه آزمایش (درمان شناختی رفتاری و درمان وجودی) تفاوت معناداری وجود داشته که نشان دهنده تاثیر معنادار هر دو روش درمانی بر متغیرهای وابسته پژوهش بود.
نتیجه گیریهر دو روش درمانی به یک میزان توانسته اند بر افزایش بهزیستی روان شناختی و امیدواری زنان سرپرست خانوار تاثیرگذار باشند.
کلید واژگان: درمان شناختی رفتاری, درمان وجودی, بهزیستی روانشناختی, امیدواری, زنان سرپرست خانوارIntroductionWomen heads of households face psychological and social difficulties and challenges to achieve psychological well-being. Therefore, the aim of the present study is to compare the effectiveness of cognitive behavioral therapy and existential therapy on the psychological well-being and hope of female heads of households in Rasht city.
MethodThe research method was semi-experimental with a pre-test, post-test, and follow-up plan with two experimental groups and a control group. The statistical population includes all female heads of households in the city of Rasht and the sample size includes 60 people who were randomly assigned to two experimental groups (20 people in the existential therapy group and 20 people in the cognitive behavioral therapy group) and a control group (20 people). were given. Then, eight 90-minute group sessions of cognitive behavioral therapy and existential therapy were presented to each of the two experimental groups.
ResultsThe results showed that the main effect of time is statistically significant in the variables of psychological well-being and hope, which means that between the three stages of pre-test, post-test and follow-up in the variables of psychological well-being and hope of women heads of households in the two experimental groups (cognitive-behavioral therapy and existential therapy) there was a significant difference, which indicated the significant effect of both treatment methods on the dependent variables of the research.
ConclusionBoth treatment methods have been able to increase the psychological well-being and hope of female heads of the household to the same extent.
Keywords: Cognitive Behavioral Therapy, Existential Therapy, Psychological Well-Being, Hope, Female Heads Of The Household -
زمینه و هدف
توسعه و تغییرات اجتماعی منجربه تغییراتی در ساختار خانواده شده است. یکی از این تغییرات، تشکیل خانواده های تک سرپرست یا تک والدی است. شناسایی میزان سلامت روانی زنان خانوار و تلاش برای بهبود آن ضروری است؛ بنابراین، پژوهش حاضر باهدف بررسی اثربخشی آموزش تنظیم هیجان بر هوش اجتماعی زنان سرپرست خانوار انجام شد.
روش بررسیروش تحقیق از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی زنان سرپرست خانوار شهر یزد تشکیل دادند. از بین آن ها سی نفر داوطلب واجد شرایط در دامنه سنی30تا40 سال، با روش تصادفی ساده وارد مطالعه شدند و پانزده نفر در گروه مداخله و پانزده نفر در گروه گواه قرار گرفتند. گروه مداخله طی هشت جلسه گروهی آموزش تنظیم هیجان را دریافت کرد. امتیازات متغیر هوش اجتماعی به وسیله پرسش نامه هوش اجتماعی (تت، 2008) در دو نوبت زمانی قبل و بعد از آموزش تنظیم هیجان مقایسه شد. تحلیل داده ها بااستفاده از آزمون تحلیل کوواریانس در سطح معناداری 0٫05 به کمک نرم افزار SPSS نسخه 17 انجام شد.
یافته هانتایج نشان داد، امتیاز پرسش نامه هوش اجتماعی در زنان سرپرست خانوار در گروه مداخله و بعد از دریافت درمان درمقایسه با گروه گواه به طور معناداری افزایش پیدا کرد (0٫001>p). همچنین نتایج مربوط به اندازه اثر مشخص کرد، 57درصد از تفاوت بین گروه مداخله و گروه گواه در متغیر هوش اجتماعی ناشی از اجرای آموزش تنظیم هیجان بود.
نتیجه گیرینتایج مشخص کرد، می توان از آموزش تنظیم هیجان برای بهبود هوش اجتماعی در زنان سرپرست خانوار استفاده کرد.
کلید واژگان: آموزش تنظیم هیجان, هوش اجتماعی, زنان سرپرست خانوارBackground & ObjectivesDevelopment and social changes have led to changes in the family structure. One of these changes is the formation of single–parent families. It is expected that with the increase in single and divorced households, the proportion of female heads of households will continue to increase. Emotional and instrumental support for female heads of household, rather than simple backing for poverty, a problem faced by female householders, has been confirmed to prevent psychological problems. Therefore, it is necessary to identify the level of mental health of household women and try to improve it. In addition, to spend their lives, especially in the economic field, these women must be in the community and communicate with people, and they must be able to manage their social communication and emotions. Therefore, it is imperative to investigate the effectiveness of emotion regulation training on social intelligence in female heads of households. So, this research explores the effectiveness of emotion regulation training on the social intelligence of female heads of households.
MethodsThe research method was quasi–experimental with a pretest–posttest design with a control group. The statistical population of the research included all female heads of households living in Yazd City, Iran. Of them, 30 eligible volunteers were included in the study using a simple random manner. They were 30 to 40 years old, 15 in the intervention group and 15 in the control group. The intervention group received 8 group sessions of emotion regulation training. The inclusion criteria were as follows: being the head of a family with at least one child, having an age range of 30 to 40 years, not using other treatment methods such as psychotherapy and drug therapy, and lack of motivation to participate in research. The exclusion criteria included absence from two training sessions and not completing the questionnaire during the study. Moreover, based on the individual report of the patient's companion and the subject herself and her medical record, it was ensured that they do not have any psychiatric diseases. Each person completed the consent form to participate in the research. The variable scores of social intelligence were collected using the Social Intelligence Questionnaire (Tet, 2008) before and after emotion regulation training in two groups. Data analysis was done using covariance analysis at the significance level 0.05 via SPSS version 17.
ResultsThe data analysis showed that the score of the social intelligence questionnaire in female heads of the household in the intervention group and after receiving treatment increased significantly compared to the control group (p<0.001). Also, the results related to the effect size indicated that 57% of the difference between the intervention group and the control group in the variable of social intelligence was due to the implementation of emotion regulation training.
ConclusionThe results indicated that emotion regulation training can be used to improve social intelligence in female heads of households.
Keywords: Emotion Regulation Training, Social Intelligence, Female Heads Of The Household -
مقدمه
بررسی سلامت روان زنان سرپرست خانوار و عوامل موثر بر آن، حائز اهمیت است. مطالعات پراکنده نشان داده اند سرمایه های روان شناختی می توانند پیش بین سلامت روان افراد جامعه باشند. پژوهش حاضر به منظور بررسی تجربه زیسته زنان سرپرست خانوار از نقش سرمایه های روان شناختی در سلامت روان انجام شد.
روش کارپژوهش حاضر کیفی از نوع پدیدارشناسی بود. مشارکت کنندگان این پژوهش، مددجویان زن سرپرست خانوار تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی (ره) شهرستان بیرجند بودند. به شیوه نمونه گیری هدفمند از نوع معیار و بر اساس ملاک های ورود، با 21 نفر از زنان مصاحبه عمیق به عمل آمد و این فرآیند تا اشباع نظری داده ها ادامه یافت. ابزار پژوهش مصاحبه نیمه ساختاریافته بود. برای تجزیه وتحلیل داده ها از راهبرد هفت مرحله ای کلایزی و برای اعتباریابی پاسخ به سوال اصلی پژوهش مبنی بر نقش سرمایه های روانشناختی در سلامت روان زنان سرپرست خانوار از دیدگاه این زنان، از ملاک های چهارگانه گوبا و لینکلن استفاده شد. درنهایت داده های پژوهش در محیط نرم افزار MAXQDA-11 کدگذاری شد.
یافته هاداده های مستخرج از مصاحبه با زنان سرپرست خانوار در قالب 4 محور "نقش خودکارآمدی"، "نقش تاب آوری"، "نقش خوش بینی" و "نقش امیدواری" دسته بندی شدند. تحلیل یافته ها نشان داد نقش بسیار مهمی در مقابله با تنش های روانی و رشد سلامت روان زنان سرپرست خانوار ایفا نموده اند.
نتیجه گیرینتایج پژوهش ضمن تبیین اهمیت سرمایه روان شناختی در بهبود سلامت روان زنان سرپرست خانوار و اهمیت انجام پژوهش های گسترده تر باهدف درک چگونگی ابعاد این تاثیر، این مهم را متوجه سازمان های حمایتی می کند تا در راستای رشد و ارتقای سرمایه روان شناختی زنان سرپرست خانوار، اهتمام ورزند
کلید واژگان: سرمایه روان شناختی, امیدواری, تاب آوری, خوش بینی, خودکارآمدی, زنان سرپرست خانوارIntroductionExamining the mental health of female heads of the household and the factors affecting it is important. studies have shown that psychological capital can predict the mental health of people. The present study was conducted in order to investigate the lived experience of women heads of households about the role of psychological capital in mental health.
MethodsThe research was a qualitative phenomenological type. The participants of this research were the female applicants who were the head of the household covered by the Imam Khomeini Relief Committee of Birjand. interviews were conducted with 21 women through the purposeful criterion sampling method and based on the entry criteria, and this process continued until the theoretical saturation of the data. The research tool was semi-structured interview. To analyze the data from Colaizzi's seven-step strategy and to validate the answer to the main research question about the role of psychological capital in the mental health, Guba and Lincoln's four criteria were used. Finally, the research data was coded in the MAXQDA-11.
ResultsThe data were categorized into 4 axes: "self-efficacy", "resilience", "optimism" and "hope". The analysis showed that the psychological capitals, including self-efficacy, resilience, optimism and hope, have played a very important role in dealing with psychological tensions and developing the mental health of female heads of households.
ConclusionThe results while explaining the importance of psychological capital in improving the mental health of women heads of households and the importance of conducting more extensive research with the aim of understanding the dimensions of this effect, bring this importance to the support organizations to work hard in order to improve the psychological capital of women heads of households
Keywords: Psychological Capital, Hope, Resilience, Optimism, Self-Efficacy, Single Parent -
مقدمه و هدف
شیوع کرونا ویروس یا همان کووید 19 سلامت جهانیان را به چالش کشیده و منجر به وجود آمدن انواع نگرانی و کاهش سطح تاب آوری در افراد مختلف شد، لذا پژوهشی باهدف بررسی تاثیر آموزش های معنویت گرایی بر تاب آوری زنان سرپرست خانوار در دوران کرونا گرفت.
مواد و روش هاروش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل همراه با مرحله پیگیری یک ماهه است. جامعه پژوهش شامل تمامی زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کانون بانوان و خانواده شهرستان قرچک در سال 1401 بودند که به شیوه نمونه گیری هدفمند 30 نفر انتخاب و سپس به طور تصادفی ساده در دو گروه آزمایش و کنترل (هر گروه 15 نفر) جایگزین شدند. گروه آزمایش تحت 8 جلسه 90 دقیقه ای آموزش معنویت گرایی قرار گرفت؛ اما گروه کنترل هیچ گونه مداخلهای دریافت نکرد و در لیست انتظار باقی ماند. ابزار گردآوری اطلاعات پرسش نامه تابآوری کانور و دیویدسون (2003) بود. تحلیل داده ها با نرمافزار SPSS نسخه 24 و آزمون تحلیل اندازه گیری مکرر انجام شد.
یافته هانتایج نشان داد بین نمرات تاب آوری زنان سرپرست خانوار در دوران کرونا در مرحله پس آزمون و پیگیری نسبت به گروه کنترل تفاوت معنی داری وجود دارد (05/0>P).
نتیجه گیریبر اساس نتایج پژوهش حاضر، می توان گفت که آموز ه های معنویتگرایی می توانند به عنوان شیوه های آموزشی کارآمد برای افزایش تاب آوری زنان سرپرست خانوار در مراکز مشاوره و خدمات روان شناختی به کاربرده شوند.
کلید واژگان: آموزش معنویت گرایی, تاب آوری, زنان سرپرست خانوار, کروناPurposeThe spread of the corona virus or covid-19 has challenged the health of the world and led to the emergence of various types of worries and a decrease in the level of resilience in different people, so the purpose of this research is to investigate the effect of spiritual teachings on resilience. Avari was the head of the household during the corona era.
Materials and MethodsThe research method was semi-experimental with a pre-test-post-test design with a control group with a one-month follow-up phase. The research population included all female heads of households covered by the Women and Family Center of Qarchak city in 2022, 30 people were selected by purposeful sampling and then randomly replaced in two experimental and control groups (15 people in each group). The experimental group underwent 8 sessions of 90 minutes of spiritualism training; But the control group did not receive any intervention and remained on the waiting list. The data collection tool was Conover and Davidson's (2003) resilience questionnaire. Data analysis was done with SPSS version 24 software and repeated measurement analysis test.
ResultsThe results showed that there was a significant difference between the resilience scores of female heads of households during the Corona era in the post-test and follow-up stages compared to the control group (P<0.05).
ConclusionBased on the results of the present research, it can be said that the teachings of spiritualism can be used as effective educational methods to increase the resilience of female heads of households in counseling centers and psychological services. become
Keywords: Spirituality Education, Resilience, Female Heads Of Household, Corona -
زمینه و هدف
تعداد زنان سرپرست خانوار در سال های اخیر رو به افزایش است که منجر به ایجاد فشارهای روانی شدیدی در این گروه زنان شده است، بر این اساس انجام مداخلات روانشناختی در این گروه از زنان در بهبود سلامت روان آن ها می تواند کمک کننده باشد. بنابراین پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر روان درمانی وجودی رولومی بر اضطراب مرگ، احساس تنهایی و معنای زندگی در زنان سرپرست خانوار انجام شد.
مواد و روش هاپژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل و مرحله پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری آن شامل کلیه زنان سرپرست خانوار در سازمان بهزیستی شهر اصفهان بوده است. نمونه آماری شامل 30 نفر بود که با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شده و به تصادف در گروه های آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) گمارش شدند. گروه آزمایش 10 جلسه 90 دقیقه ای تحت روان درمانی وجودی رولومی قرار گرفتند و گروه کنترل در لیست انتظار باقی ماندند. هر دو گروه در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دوماهه توسط پرسشنامه های اضطراب مرگ تمپلر(1970)، احساس تنهایی راسل و همکاران(1980) و پرسشنامه ی معنای زندگی استگر(2010) مورد ارزیابی قرار گرفتند. به منظور بررسی و تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار آماری SPSS23 و روش تحلیل واریانس اندازه های مکرر استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد که روان درمانی وجودی بر بهبود اضطراب مرگ، حضور معنا، جستجوی معنا و احساس تنهایی در زنان سرپرست خانواده در مرحله پس آزمون تاثیر معنی داری داشته و این تاثیر در مرحله پیگیری نیز باقی مانده است (001/0>p).
نتیجه گیرینتایج پژوهش حکایت از تاثیر روان درمانی وجودی بر اضطراب مرگ، احساس تنهایی و معنای زندگی در زنان سرپرست خانواده دارد؛ بنابراین پیشنهاد می شود نهادهای مسیول شرایط مداخله ی روان درمانی وجودی رایگان برای زنان سرپرست خانواده را فراهم آورند تا شرایط این خانواده ها مناسب تر شود.
کلید واژگان: روان درمانی وجودی رولومی, اضطراب مرگ, احساس تنهایی, معنای زندگی, زنان سرپرست خانوارAim and BackgroundThe number of female heads of households has been increasing in recent years, which has led to severe psychological pressure in this group of women. Performing psychological interventions for this cohort can be helpful in improving their mental health. The present study was conducted with the aim of investigating the effect of Rollo May's existential psychotherapy on death anxiety, loneliness and the meaning of life for female heads of households.
Methods and Materials:
The research was semi-experimental with a pre-test-post-test design, a control group and a two-month follow-up phase. The statistical population included all female heads of households in Esfahan welfare organization. The statistical sample consisted of 30 women who were selected by Targeted sampling method and randomly assigned to experimental (15 people) and control (15 people) groups. The experimental group underwent Rollo May's existential psychotherapy for ten 90-minute sessions and the control group remained on the waiting list. Both groups were evaluated in the pre-test, post-test and the two-month follow-up phase by Templer Death Anxiety Scale (1970), Russell et al.'s Loneliness Scale (1980) and Steger's Meaning in Life Questionnaire (2010). In order to check and analyze the data, SPSS23 statistical software and repeated measures analysis of variance method were used.
FindingsThe results showed that existential psychotherapy had a significant effect on the improvement of death anxiety, the presence of meaning, search for meaning, and feeling of loneliness in female heads of the family in the post-test stage, and this effect remained in the follow-up phase as well (p<0.001).
ConclusionsThe results of the research indicate the significant effectiveness of the Existential psychotherapy in death anxiety, loneliness and the meaning of life for female heads of households; Therefore, the responsible institutions should provide the conditions of free existential psychotherapy interventions for female heads of families so that the conditions of these families will be more suitable.
Keywords: Rollo May's Existential Psychotherapy, Death Anxiety, Loneliness, Meaning in Life, Female Heads of Households -
سابقه و هدف
زنان سرپرست خانوار به دلیل تجربه فشارهای مداوم و مزمن درمعرض مشکلات روان شناختی قرار دارند. یکی از متغیرهای تاثیرگذاربرسلامت روانی زنان، متغیر تاب آوری آنهاست.این مطالعه با هدف ارزیابی تاثیر بکارگیری نظریه روابط بین فردی پپلائو بر تاب آوری زنان سرپرست خانوار انجام شد.
مواد و روش هااین پژوهش یک مطالعه نیمه تجربی است.جامعه آماری در این مطالعه زنان سرپرست خانوار تحت پوشش اداره بهزیستی خرم آباد بودند که با استفاده از روش نمونه گیری دردسترس 60 نفر از زنان سرپرست خانوار تحت پوشش اداره بهزیستی خرم آبادانتخاب و سپس به روش تصادفی ساده (قرعه کشی) به دوگروه مداخله و کنترل تقسیم شدند. مداخله جهت گروه مداخله شامل جلسات آموزشی حضوری و انفرادی طبق نظریه پپلائو بود. اطلاعات توسط پرسشنامه های اطلاعات جمعیت شناختی، پرسشنامه تاب آوری کونور - دیویدسون قبل و یک ماه بعد از مداخله جمعآوری شد. اطلاعات به دست آمده با استفاده از آزمون های آماری تحلیلی و توصیفی و نرم افزار SPSS نسخه22 مورد تحلیل قرار گرفت.
یافته هادو گروه مداخله وکنترل ازنظر متغیرهای جمعیت شناختی و میزان تاب آوری قبل از مداخله تفاوت آماری معناداری نداشتند (05/0<P). مقایسه میانگین امتیاز تاب آوری نشان دهنده افزایش معناداری در شرکت کنندگان گروه مداخله نسبت به گروه کنترل بود (001/0>p).
نتیجه گیریبر اساس یافته های پژوهش حاضرمی توان نتیجه گرفت که آموزش براساس تئوری بین فردی پپلائو، میزان تاب آوری را در زنان سرپرست خانوار افزایش می دهد وبدین منظور مشاوران و دست اندرکاران بهزیستی و سایردستگاه های اجرایی برای بهبود میزان تابآوری در زنان سرپرست خانوار باید به آن توجه ویژه ای داشته باشند.
کلید واژگان: تئوری پرستاری پپلائو, تاب آوری, زنان سرپرست خانوارBackground and ObjectiveFemale-headed households, due to continuous and chronic exposure to various pressures, often face psychological challenges. Resilience is a crucial variable influencing the mental health of women in such circumstances. This study aims to assess the impact of implementing the Peplau Interpersonal Theory on the resilience of female-headed household members.
Materials and MethodsThis is a quasi-experimental study. The target population consisted of female-headed households covered by the Welfare Office of Khorramabad. Using convenience sampling, 60 female household heads were selected from those covered by the Welfare Office, and they were randomly assigned into two groups: control and intervention. The intervention for the experimental group included face-to-face and individual training sessions based on the Peplau theory. Data were collected using demographic information questionnaires and the Connor-Davidson Resilience Scale before and one month after the intervention. The gathered data were analyzed using descriptive and inferential statistical tests with SPSS software version 22.
FindingsBoth intervention and control groups did not have statistically significant differences in terms of demographic variables and the level of resilience before the intervention (P>0.05). Comparison of the average resilience score showed a significant increase in the participants of the intervention group compared to the control group (p<0.001).
ConclusionBased on the findings of this research, it can be concluded that education based on Peplau interpersonal theory increases the level of resilience in female-headed households. Therefore, counselors and welfare professionals, as well as other executive bodies, should pay special attention to improving the resilience of female-headed household members.
Keywords: Peplau's Nurseing theory, resilience, female heads of households -
هدفشواهد نشان می دهد که برخلاف روند افزایشی سرپرستی خانوارها توسط زنان، کیفیت و بهزیستی اجتماعی شان ارتقاء نیافته و این امر به بروز و تشدید مشکلات و آسیب هایی فردی و اجتماعی دامن زده است؛ بنابراین پژوهش حاضر باهدف تعیین اثربخشی آموزش معنادرمانی گروهی در بهزیستی اجتماعی و کیفیت زندگی زنان سرپرست خانوار انجام شد.مواد و روش هاروش پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه پژوهش شامل زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کمیته امداد منطقه یک کرج در شش ماه دوم سال 1401 بودند که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس 30 نفر انتخاب شدند و به طور تصادفی ساده در گروه آزمایش و گواه (هر گروه 15 نفر) جایگزین شدند. ابزار گردآوری اطلاعات پرسش نامه های بهزیستی اجتماعی کییز و ماگیارمو (2003) و کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی (2000) بود. برای گروه آزمایش هشت جلسه معنادرمانی گروهی برگزار شد، اما گروه گواه آموزشی دریافت ننمود. جهت تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کوواریانس تک متغیره به کمک نرم افزار SPSS نسخه 22 استفاده شد.یافته هانتایج نشان داد که بین نمرات پس آزمون بهزیستی اجتماعی و کیفیت زندگی دو گروه آزمایشی و گواه تفاوت معناداری وجود دارد و معنادرمانی گروهی بر گروه آزمایشی تاثیر مثبتی داشت (01/0>P).نتیجه گیرییافته های این پژوهش به طور بالقوه، تلویحات کاربردی مهمی برای متخصصان و درمانگران جهت اهتمام ویژه به آموزش معنادرمانی در مسیر کمک به زنان سرپرست خانوار دارد.کلید واژگان: معنادرمانی گروهی, بهزیستی اجتماعی, کیفیت زندگی, زنان سرپرست خانوارPurposeThe evidence shows that contrary to the increasing trend of household headship by women, their quality and social well-being has not improved and this has fueled the occurrence and escalation of personal and social problems and injuries; Therefore, the present study was conducted with the aim of determining the effectiveness of group meaning therapy training in social well-being and quality of life of women heads of households.Materials and MethodsThe research method was a semi-experimental pre-test-post-test type with a control group. The research population consisted of female heads of households covered by the Karaj District Relief Committee in the second six months of 2022, 30 people were selected using the available sampling method and were randomly replaced in the experimental and control groups (15 people in each group). The data collection tool was Keyes and Magyarmo (2003) social well-being questionnaires and World Health Organization (2000) quality of life questionnaires. Eight sessions of group meaning therapy were held for the experimental group, but the group did not receive a training certificate. To analyze the data, univariate analysis of covariance was used with the help of SPSS version 22 software.ResultsThe results showed that there is a significant difference between the post-test scores of social well-being and quality of life of the two experimental and control groups, and group meaning therapy had a positive effect on the experimental group (P<0.01).ConclusionThe findings of this research potentially have important practical implications for specialists and therapists to pay special attention to the training of meaning therapy in the way of helping women heads of households.Keywords: Group meaning therapy, social well-being, Quality of Life, female heads of the household
-
زمینه وهدف
زنان سرپرست خانواده با توجه به نقش مهمی که در خانه دارند، در معرض بیماری های جسمی و روانی مختلفی از جمله استرس و افسردگی می باشند. ازاین رو آموزش در این زمینه و افزایش خودکار آمدی زنان می تواند موجب بهبود کیفیت زندگی و وضعیت سلامت در این افراد گردد. این مطالعه باهدف بررسی تاثیر درمان ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس بر خودکارآمدی، استرس ادراک شده و علایم افسردگی زنان سرپرست خانوار شهر ایلام طراحی و اجراشده است.
مواد و روش هامطالعه حاضر یک مطالعه نیمه تجربی بوده، از بین زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی شهر ایلام به طور تصادفی 30 نفر که دارای میزان بالایی از افسردگی و استرس بودند انتخاب شدند و به طور تصادفی به دو گروه آزمون و کنترل (هرکدام 15 نفر) تقسیم شدند. هشت جلسه 90 دقیقه ای برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی آموزش داده شد. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه افسردگی، استرس ادراک شده و خودکارآمدی بود که در سه مرحله پیش آزمون، بلافاصله پس از مداخله و دو ماه بعد از مداخله توسط شرکت کنندگان تکمیل گردید. داده های گردآوری شده با استفاده از نرم افزار spss مورد ارزیابی قرار گرفتند. سطح معنی داری 05/0 در نظر گرفته شد.
یافته هاپس از آموزش ذهن آگاهی، تغییرات معنی داری در افسردگی (0/001 p<) استرس ادراک شده (0/010p=)، خودکارآمدی (0/001 p<) در گروه آزمون مشاهده گردید. همچنین دو ماه بعد از مداخلات آموزشی تغییرات ناشی از آموزش پایدار بوده و میانگین نمرات افسردگی (11/09 ± 11/07)، استرس ادراک شده (7/32 ±19/80) و خودکارآمدی (6/40 ± 59/73) نسبت به پیش آزمون در گروه آزمون اختلاف معنی داری داشت. (0/05p<)
نتیجه گیرینتایج این پژوهش نشان دادند که آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی درافزایش خودکارآمدی، کاهش علایم افسردگی و استرس ادراک شده تاثیر معناداری دارد.
کلید واژگان: ذهن آگاهی, خودکار آمدی, افسردگی, استرس, زنان سرپرست خانوارBackgroundWomen heads of households, due to their important role in the home, are exposed to various physical and mental illnesses, including stress and depression. Therefore, education in this field and increasing women's self-efficacy can improve the quality of life and health status of these people. This study was designed and conducted to investigate the effect of mindfulness based stress reduction(MBSR)on self-efficacy, reducing stress and depressive symptoms in female-headed households in Ilam.
MethodsThe present study is a quasi-experimental study. Among women heads of households Sponsored by Imam Khomeini Relief Committee in Ilam, 30 people with high rates of depression and stress were randomly selected and .They were randomly divided into experimental and control groups (15 people eachgroup ). Eight 90-minute sessions of mindfulness-based stress reduction program were taught. Data collection tools were Depression, Perceived Stress and Self-Efficacy quetioners, which were completed by participants in three stages of pre-test, immediately after the intervention and two months after the intervention. The collected data were evaluated using SPSS software. Significance level was considered 0.05
ResultsAfter mindfulness training, significant changes in depression (p <0.001), perceived stress (p= 0.010), and self-efficacy (p <0.001) were observed in the experimental group. Also, two months after the educational interventions, the changes caused by the training were stable and the mean scores of depression (11.07 ± 1.09), perceived stress (19.80 ± 7.32) and self-efficacy (59.73 ± 6.40) There was a significant difference in pre-test in the experimental group (p <0.05)
ConclusionThe results of this study showed that MBSR education has a significant effect on increasing self-efficacy, reducing depressive symptoms and perceived stress.
Keywords: Mindfulness, Self-efficacy, Depression, Stress, Female-headed households -
مجله دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی، سال بیستم شماره 4 (پیاپی 80، زمستان 1401)، صص 407 -422زمینه و هدف
سلامت اجتماعی افراد جامعه از پدیده هایی است که می تواند در توسعه جامعه نقش اساسی ایفا کند. خدمات کمیته امداد امام خمینی (ره) به عنوان یک نهاد حمایتی که در بدو انقلاب به منظور کمک به فقرا و توانمندسازی آنها برای رهایی از فقر تاسیس شده است تا چه اندازه توانسته بر سلامت اجتماعی زنان سرپرست خانوار تحت پوشش اثر گذار باشد؟ برای پاسخگویی به این سوال، این پژوهش با روش کمی و شیوه پیمایشی انجام شده است.
روش کار221 نفر از زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کمیته امداد شهر شیراز به شیوه نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای با ابزار پرسشنامه ، مورد بررسی قرار گرفتند.
نتایجیافته های این تحقیق نشان داد سطح سلامت اجتماعی زنان سرپرست خانوار تحت پوشش و تمامی ابعاد آن از سطح متوسط طیف بالاتر هست.
نتیجه گیریخدمات آموزشی، بهداشتی و مالی ارایه شده از سوی این کمیته هرچند ممکن هست در ابعاد مختلفی از زندگی مددجویان اثر گذار بوده باشد اما نتوانسته است بر سلامت اجتماعی مددجویان اثر معناداری بگذارد. از اینرو لازم هست این کمیته در نحوه و نیز محتوای خدمات ارایه شده، در راستای ارتقای سطح سلامت اجتماعی زنان سرپرست خانوار تحت پوشش تجدید نظر بنماید.
کلید واژگان: سلامت اجتماعی, زنان سرپرست خانوار, کمیته امداد امام خمینی, شیراز, ایرانBackground and AimThe social health of people is a phenomennon that can play an essential role in the development of the society. A question is: to what extent has the Imam Khomeini Relief Committee (IKRC), an organization established at the beginning of the Iranian Islamic revolution to deliver services and help and empower the poor people to get them out of poverty, been successful in affecting the social health of the household female heads? This study aimed to answer this question.
Materials and MethodsThis research was conducted with a quantitative and survey approach, including 221 female heads of households under coverage of IKRC in Shiraz, Iran selected by the multi-stage cluster sampling method. The data collection tool was a questionnaire.
ResultsThe findings showed that the social health of the household female heads under coverage of IKRC and all its components were higher than the average level.
ConclusionBased on the findings it can be concluded that the educational, health and financial
services provided by the Imam Khomeini Relief Committee could not have influenced significantly the social health of the service-seekers, although they could have affected some aspects of their lives. It is, thus, essential that the Committee revise the contents and the form of services delivered to female heads of households to promote their social health.Keywords: Social Health, Female Household Heads, Imam Khomeini Relief Committee, Shiraz, Iran -
مجله دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی، سال بیستم شماره 2 (پیاپی 78، تابستان 1401)، صص 157 -182زمینه و هدف
زنان سرپرست خانوار که نقش تامین کننده معیشت را بر عهده دارند، یکی از مهمترین اقشار آسیب پذیر جامعه بوده و لزوم توانمند نمودن آنان ضروری به نظر می رسد. لذا پژوهش حاضر با هدف مطالعه نظام مند و طراحی الگوی نیازهای آموزشی زنان سرپرست خانواده انجام گرفت.
روش کارپژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی، از نظر روش کیفی از نوع سنتزپژوهی بود که با استفاده از تحلیل محتوا و فراترکیب انجام گرفت. جامعه آماری شامل تمامی آثار منتشر شده به زبان فارسی یا انگلیسی در این حوزه از سال 2012 تا 2021 در چهار پایگاه اطلاعاتی معتبر اریک (ERIC)، ساینس دایرکت (Science Direct)، پاب مد (PubMed) و گوگل اسکولار (Google Scholar) بود. ابتدا با استفاده از کلیدواژه های "آموزش زنان سرپرست خانوار، توانمندسازی زنان، زنان سرپرست خانوار، مهارت های زنان سرپرست خانوار" و بر اساس معیار ورود، 140 مقاله علمی شناسایی و سپس با توجه به معیار خروج، تعداد 93 مقاله کنار گذاشته و در نهایت 47 مقاله برای تحلیل نهایی انتخاب شدند. برای تجزیه وتحلیل کیفی مقالات از روش های کدگذاری خط به خط و نرم افزار (MAXQDA 18) استفاده شد.
نتایجبر اساس نتایج به دست آمده، نیازهای آموزشی زنان سرپرست خانوار به عنوان مضمون اصلی دارای چهار مضمون "دانش ها و مهارت های گرایش جنسی مطلوب"، "دانش ها و مهارت های تربیت فرزندان"، "دانش ها و مهارت های اشتغال" و "توسعه و توانمندی فردی و اجتماعی" بود. با استفاده از روش فراترکیب 22 طبقه از چهار مضمون اصلی استخراج شده و مدل آموزش زنان سرپرست خانوار، طراحی گردید.
نتیجه گیریبا توجه به آنکه نیازهای آموزشی زنان سرپرست خانوار مشخص شده است، توصیه می شود دوره های آموزشی مطابق با نیازهای آموزشی زنان سرپرست خانوار طراحی گردد.
کلید واژگان: سنتزپژوهی, نیازهای آموزشی, زنان سرپرست خانوارBackground and AimFamily female heads are one of the most vulnerable groups in the society and empowering them is essential. This research was a systematic study to design and develop a model of educational needs of female heads in the female-headed households.
Materials and MethodsThis study was a qualitative applied research of a research synthetic type conducted using content-analysis and meta-analysis. The statistical population included all the relevant works published in Persian or English between 2012 and 2021 available in four reliable databases, namely, ERIC, Science Direct, PubMed and Google Scholar. Using the keywords "education of women-headed households, women's empowerment, women-headed households, and skills of women-headed households" and based on the inclusion criteria, initially 140 scientific articles were identified and finally, based on the exclusion criteria, 47 articles were selected for the final analysis. The Software MAXQDA 18 was used for the qualitative analysis of the articles.
ResultsAnalysis of the data obtained showed the educational needs of women-headed households as the main theme to consist of four subthemes including "knowledge and skills of desirable sexual orientation", "knowledge and skills of raising children", "knowledge and skills of occupation" and "individual and social development and empowerment”. Based on meta-analysis out of the four main themes 22 themes were extracted and a model was designed for educating female-headed households.
ConclusionConsidering that the educational needs of female-headed households have been identified, it is recommended that educational courses be designed in accordance with their educational needs.
Keywords: Research Synthesis, Educational Needs, Women-Headed Households -
مقدمه
زنان سرپرست خانوار ازجمله گروه های اجتماعی آسیب پذیر در جامعه اند و زندگی اجتماعی آنان به دلیل نبودن یا ضعف سرپرستی خانواده با چالش هایی روبروست. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثر بخشی دوازده هفته تمرین یوگا بر بهزیستی روان شناختی و شادکامی زنان سرپرست خانوار است.
روشدر این پژوهش نیمه تجربی از طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه استفاده شده است. جامعه آماری پژوهش را کلیه زنان سرپرست خانوار شهرستان ارومیه تشکیل داده اند که از بین آن ها سی زن سرپرست خانوار به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی ساده به دو گروه پانزده نفره آزمایش و گواه تقسیم شدند. برای گروه آزمایش به مدت دوازده هفته، هفته ای سه جلسه شصت دقیقه ای تمرینات یوگا اجرا شد. در این پژوهش از پرسشنامه بهزیستی روان شناختی ریف و شادکامی اکسفورد استفاده شد. آنالیز داده ها به روش تحلیل کوواریانس و با استفاده از نرم افزارSPSS21 انجام شد.
نتایجیافته های تحقیق حاضر نشان داد تفاوت معنی داری بین گروه آزمایش و گواه در بهزیستی روان شناختی و شادکامی وجود دارد. همچنین یافته ها نشان داد میزان اندازه اثر مداخلات ورزشی بر شادکامی و بهزیستی روان شناختی از تاثیر مداخله ورزشی بر رضایت از زندگی و خلق مثبت بیشتر است.
بحث و نتیجه گیریتمرینات یوگا به طور موثری باعث بهبود بهزیستی روان شناختی و شادکامی در زنان سرپرست خانوار می شود. توصیه می شود از این رویکرد درمانی برای ارتقا بهزیستی روان شناختی و بالا بردن شادکامی زنان سرپرست خانوار استفاده شود.
کلید واژگان: تمرینات یوگا, بهزیستی روان شناختی, شادکامی, زنان سرپرست خانوارIntroductionThe female heads of households are among the most vulnerable social groups in society, and their social life faces challenges due to the lack or weakness of male leadership. This study aimed to investigate the effect of yoga practice on the psychological well-being and happiness of female householders.
MethodsThis study was a quasi-experimental with pre-test/post-test design with a control group. The statistical population of the present study was female heads of households in Urmia. Using the available sampling method, thirty women were selected and randomly divided into two groups of fifteen experimental and control individuals. The experimental group received three yoga sessions per week for twelve weeks. The Oxford Happiness Questionnaire and Ryff Scales of Psychological Well-Being were used as the research tool in this study. Data analysis was performed by covariance analysis using SPSS21.
ResultsThe results of this research showed that there is a significant difference between the experimental and control groups in psychological well-being and happiness. The results also showed that the effect of sports interventions on happiness and psychological well-being is higher than life satisfaction and positive mood.
ConclusionsYoga exercises effectively improve psychological well-being and happiness in householder females. It is recommended that this therapeutic approach be used to promote psychological well-being and increase the happiness of householder females.
Keywords: Yoga Practice, Psychological Well-Being, Happiness, Female Householder -
مقدمه
زنان سرپرست خانواده در مقایسه با سایر زنان مشکلات روان شناختی بیشتری دارند و از سطح بهزیستی روان شناختی پایینتری برخوردارند. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت بر شادکامی و امید به زندگی زنان سرپرست خانوار تحت پوشش بهزیستی شهرستان لامرد انجام شد.
روشاین پژوهش نیمه آزمایشی و به صورت پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل کلیه زنان سرپرست خانوار تحت حمایت بهزیستی شهرستان لامرد در سال 1399 بود تعداد سی نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه پانزده نفر آزمایش و گواه قرار گرفتند. دو گروه در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری به پرسشنامه شادکامی آکسفورد آرگیل و لو1989 و مقیاس امیدواریاشنایدر و همکاران1991 پاسخ دادند. گروه آزمایش درمان متمرکز بر شفقت را به مدت هشت جلسه دریافت نمود و گروه گواه طی این مدت هیچ مداخله ای دریافت نکرد.
نتایجتحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد که بین شادکامی و امید به زندگی زنان سرپرست خانوار گروه آزمایش و گواه در مراحل پس آزمون و پیگیری تفاوت معناداری وجود داشت.(01/0>P) همچنین نتایج نشان داد، اثرات درمانی در مرحله پیگیری نیزباقی مانده است.
بحث و نتیجه گیریبر اساس نتایج حاصل از این پژوهش می توان نتیجه گیری کرد که درمان متمرکز بر شفقت بر شادکامی و امید به زندگی زنان سرپرست خانوار تاثیر دارد و می توان از این روش برای افزایش شادکامی و امید به زندگی زنان سرپرست خانوار استفاده کرد.
کلید واژگان: درمان متمرکز بر شفقت, شادکامی, امید به زندگی, زنان سرپرست خانوارIntroductionWomen heads of households have more psychological problems than other women and have a lower level of psychological well-being. The aim of present study was the Effectiveness of Concentration-Based Treatment on Happiness and Life Expectancy in female-headed households supported by the Welfare of Lamerd county.
MethodsThe research method was quasi-experimental with pretest-posttest and follow up, with a control group. The study population contains all female-headed households supported by the Lamerd’s Welfare Office in 2020. Thirty people were selected by the accessible sampling method and were replaced randomly in the experimental and control groups fifteen individuals for each group. The two groups answered the Oxford Happiness Questionnaire(Argyle & Lu, 1989) and Hope Scale(Snyder et al.,1991) in three stages: pre-test, post-test, and follow-up. The experimental group received eight sessions of compassion-focused therapy and the control group did not receive any intervention.
ResultsThe findings of repeated measures showed that there is a significant difference between Happiness and life expectancy in the experimental and control group in the pre-test, post-test, and follow-up (P<0.01). The results also showed that the therapeutic effects remained at the follow-up stage.
ConclusionsAccording to the findings, it can be concluded that compassion-focused therapy can be used to increase the happiness and life expectancy of female-headed households.
Keywords: Compassion-Focused Theerapy, Happiness, Life Expectancy, Female-Headed Households -
مقدمه
زنان سرپرست خانوار در معرض آسیب های روان شناختی و اجتماعی متعدد قرار دارند. بنابراین انجام مداخلات به منظور کاهش این آسیب ها در آنها ضروری است. این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی واقعیت درمانی و درمان پذیرش و تعهد بر فرایند خانواده در زنان سرپرست خانوار انجام شد.
مواد و روش هااین پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون، پیگیری و گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه زنان سرپرست خانوار مراجعه کننده به کلینیک مددکاری اجتماعی باران و نوید شهرستان ساری در سال 1398 بود که از این بین، 45 نفر به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل قرار گرفتند. گروه های آزمایش تحت 8 جلسه 90 دقیقه ای واقعیت درمانی یا درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد قرار گرفتند. برای گروه کنترل مداخله ای انجام نشد. ابزار مورد استفاده، پرسش نامه فرایند خانواده Samania (1387) بود. تجزیه و تحلیل داده ها با روش تحلیل واریانس آمیخته همراه با اندازه گیری مکرر انجام شد.
یافته هادر هر دو گروه آزمایش، تفاوت نمرات فرایند خانواده در زنان سرپرست خانوار در پس آزمون با پیش آزمون از نظر آماری معنی دار (00/0=p) بود. تفاوت نمرات در زمان پیگیری با پس آزمون معنی دار نبود. تفاوت میانگین نمره گروه واقعیت درمانی با درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در فرایند خانواده معنی دار نبود.
نتیجه گیریبر اساس نتایج حاصل از این مطالعه، متخصصان حوزه سلامت می توانند مداخلات واقعیت درمانی و درمان پذیرش و تعهد را به منظور بهبود فرایند خانواده در زنان سرپرست خانوار مورد استفاده قرار دهند.
کلید واژگان: پذیرش و تعهد, فرایند خانواده, واقعیت درمانی, زنان سرپرست خانوارIntroductionFemale household heads are exposed to various psychological and social harms. Therefore, it is necessary to take psychological measures to reduce these injuries. This study aimed to compare the effectiveness of reality therapy and acceptance and commitment therapy on the family process in female household heads.
Materials and MethodsThis was a quasi-experimental study with pretest, posttest, follow-up and control group. The statistical population of this study included all female household heads admitted to Baran and Navid Social Welfare Clinic in Sari in 2019, of which 45 people were selected by purposive sampling method and randomly assigned to two experimental groups and one control group. Training sessions on both reality therapy and acceptance and commitment therapy were held in 8 90-minute sessions each, and no action was taken for the control group. The instruments used was the Samani Family Process Questionnaire (2008). Data analysis was performed by mixed analysis of variance with repeated measures.
ResultsIn both groups of reality therapy and acceptance and commitment therapy, the difference between family process scores in female household heads in post-test and pre-test was statistically significant (p=0.00) and the difference in scores at follow-up with post-test was non-significant (p<0.05). The results showed that the difference between the mean of reality therapy and acceptance and commitment therapy in the family process was not significant (p<0.05).
ConclusionBased on the results of this study, in the case of female household heads, health professionals can use both reality therapy and acceptance and commitment therapy to improve the family process.
Keywords: acceptance, commitment, family process, Reality Therapy, Female household heads -
هدف
این پژوهش، جهت بررسی دیدگاه مدیران سازمانهای حمایتی متولی در توانمندسازی زنان سرپرست خانوار انجام گردید و کوشید بررسی کند که از نظر این مدیران، مفهوم زن سرپرست خانوار و توانمندسازی مبتنی بر چیست و اقدامات توانمندساز این سازمانهاکدام قابلیت ها (رفاهی، دسترسی، آگاهی، مشارکت، کنترل) و دستاوردها (مادی، روانی و اجتماعی) را هدف گذاری کرده اند و این هدف گذاری مبتنی بر چه علتی بوده و چه نقدهایی بر آن ها وارد است.
مواد و روش هااین پژوهش که به صورت کیفی و با ابزار مصاحبه صورت گرفت، نشان داد که تعریف زن سرپرست خانوار واجد کلیشه های جنسیتی است وجنبه های مختلف توانمندسازی را لحاظ نکرده است.
یافته هانگرش مدیران سازمانهای تولی، مبتنی بر رویکرد حمایتی است، نه توانمندسازی و زن سرپرستی یک آسیب دیده شده است و ضمن بی توجهی به حق انتخاب زنان، گرایش به تشویق بر خروج زنان از این وضعیت و ازدواج مجدد آن ها دارند.تاکید سازمانهای متولی تنها بر قابلیت های رفاهی و دستاوردهای مادی است و دیگر قابلیت ها و دستاوردها مغفول مانده اند یا ضد ارزش محسوب گردیده اند.
نتیجه گیریبه همین واسطه، عمده ی برنامه های توانمندسازی بر محور اشتغال و کارآفرینی تعریف شده است و جنبه های دیگر توانمندی تنها به صورت تبعی ملاحظه گردیده اند و یا به طور کل فراموش شده یا انکار گردیده اند. در برنامه های توانمندسازی زنان سرپرست خانوار، به جای هدف گیری جامعه و اقدام در جهت تغییر فضا و محیط زیست این زنان و کلیشه ها و روابط اجتماعی موجد ناتوانمندی آن ها، هر یک از این زنان را به صورت منفرد هدف گرفته است.
کلید واژگان: توانمندسازی, زنان سرپرست خانوار, عدالت قابلیتی, قدرتمندسازیPurposeThis research was conducted to examine the views of managers of guardian support organizations in empowering women heads of households and tried to check what are the concepts of women heads of households and empowerment based on these managers and which capabilities (welfare, accessibility, awareness) are the empowering measures of these organizations. , participation, control) and achievements (material, psychological and social) and what is the reason for this targeting and what are the criticisms on them.
Materials and MethodsThis research, which was conducted qualitatively and with interview tools, showed that the definition of female head of the household contains gender stereotypes and does not include various aspects of empowerment.
FindingsThe attitude of managers of tuli organizations is based on a supportive approach, not empowerment and women's guardianship has been harmed, and while ignoring women's right to choose, they tend to encourage women to leave this situation and remarry them. Emphasis of tuli organizations only It is based on welfare capabilities and material achievements, and other capabilities and achievements have been neglected or considered counter-value.
ConclusionBecause of this, most of the empowerment programs have been defined on the axis of employment and entrepreneurship, and other aspects of empowerment have been considered only in a secondary way, or have been completely forgotten or denied. In the empowerment programs of women heads of households, instead of targeting the society and taking action to change the space and environment of these women and the stereotypes and social relations that cause their disability, each of these women has been targeted individually.
Keywords: Empowerment, Female Head of Household, Capability Justice -
زمینه و هدف
زنان سرپرست خانوار به عنوان قشر آسیب پذیر جامعه در معرض انواع آسیب های روانی،اجتماعی و اقتصادی قرار دارند. مطالعه حاضر با هدف تعیین مهارت های تاب آوری بر اساس مدل هندرسون و میلستون با بهزیستی روان شناختی و خودکارآمدی زنان سرپرست خانوار انجام شد.
مواد و روش هااین مطالعه بصورت نیمه تجربی از نوع سری زمانی منقطع (Interrupted time-series Design) برروی 34 زن سرپرست خانوار مراجعه کننده به مراکز تسهیل گری و توسعه محلی حاشیه شهر کرج 1399 انجام شد. افرادی که نمره تاب آوری آنها طبق پرسشنامه 50 و کمتر بود وارد مطالعه شده و از آنها خواسته شد تا پرسشنامه خودکارآمدی، بهزیستی روان شناختی و مقیاس تاب آوری را تکمیل نمایند. این مطالعه در سه مرحله قبل، بلافاصله بعد و سه هفته بعد از مداخله انجام شد و در هر سه مرحله اطلاعات هرفرد با خودش مورد مقایسه قرار گرفت. براساس برنامه آموزش تاب آوری هندرسون و میلستین (1996) ، 8 جلسه 75 دقیقه ای برای همه افراد ارایه شد. پس از جمع آوری داده ها ، اطلاعات با استفاده از نرم افزارSPSS، ویرایش 21 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته هابراساس نتایج میانگین سنی شرکت کنندگان 81/6 ± 91/37 و نمره تاب آوری 05/5 ± 26 /47بود. نتیجه آزمون Repeated measures test بیانگر تاثیر مداخله در طول زمان در میانگین نمرات خودکارآمدی و بهزیستی روانشناختی (p<001/0) می باشد. و براساس نتایج میزان تاثیر برنامه آموزشی تاب آوری بر خودکارآمدی 6/69 % و بر بهزیستی روانشناختی 6/52% بوده است.
بحث و نتیجه گیریبرنامه های آموزشی تاب آوری با توانایی رشد قابلیت های عاطفی، رشد معنویت در افراد و ایجاد حس امیدواری و خوش بینی در زندگی، می تواند در بهبود سلامت روان و خودکارآمدی افراد موثرباشد.
کلید واژگان: بهزیستی روان شناختی, خودکارآمدی, زنان سرپرست خانوار, تاب آوری, مهارت, مدل هندرسون و میلستونBackgroundAs a vulnerable social stratum, female heads of households are exposed to all kinds of psychological, social and economic harms. The present study aimed to determine the effects of resilience skills on psychological well-being and self-efficacy in female heads of households based on the Henderson and Milstein model.
MethodsThis quasi-experimental study with an interrupted time-series design was conducted on 34 female heads of households presenting to local facilitation and development centers in the suburbs of Karaj, Iran, in 2020-2021. Once the eligible individuals were identified, data were collected using a self-efficacy questionnaire, a psychological well-being questionnaire and a resilience scale. The study variables were measured at three time points: Before, immediately after and three weeks after the intervention. On each measurement occasion, the data of each individual was compared to her own data from the other occasions. Using the resilience training program by Henderson and Milstein (1996), all the individuals were given eight 75-minute sessions. The collected data were analyzed in SPSS software, version 21.
ResultsAccording to the results, participants’ mean age was 37.91 ± 6.81 years and their resilience score was 47.26 ± 5.05. The results of the repeated-measures test revealed the effect of the intervention on the mean scores of self-efficacy and psychological well-being over time(P<0.001). The effect of the resilience training program was 69.6% on self-efficacy and 52.6% on psychological well-being.
ConclusionBy developing emotional capabilities, promoting spirituality and creating a sense of hopefulness and optimism in life, resilience training programs can be effective in improving individuals’ psychological health and self-efficacy.
Keywords: Psychological Well-being, Self-efficacy, Female-headed households, Resilience, skills, Henderson, Milstein model -
مقدمه
در ایران داده های رسمی از روند رو به رشد تعداد زنان سرپرست خانوار در دهه های اخیر حکایت دارند. از سوی دیگر زنان سرپرست خانوار از جمله گروه های آسیب پذیر جامعه شناخته می شوند که از جهات گوناگون اجتماعی، اقتصادی و سلامت نیازمند توجه هستند.
مواد و روش کاردر این پژوهش از تحلیل، جمع آوری شده فایل تلفیق شده ویژگی های خانوار و ویژگی های فردی دو درصد داده های سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال 1395، جمع آوری شده توسط مرکز آمار ایران استفاده شد. متغیرهای استخراج شده در سطح فردی شامل سن، تعداد فرزند، وضعیت زناشویی، محل سکونت، وضعیت مهاجرت، تحصیلات، وضعیت سواد، وضع فعالیت و متغیرهای سطح خانوار شامل تعداد اعضای خانوار، متراژ واحد مسکونی، مالکیت منزل مسکونی و نوع منزل مسکونی تحلیل شد.
یافته هابر اساس تحلیل داده های دو درصد سرشماری، زنان سرپرست خانوار 12/5 درصد از سرپرستان خانوار ایرانی را تشکیل می د هند. درصد سرپرستی ارتباط معنادار با سن داشته و حدود 50 درصد از زنان سرپرست خانوار 60 سال و بالاتر بودند. وفق نتایج وضعیت زناشویی نیز بیانگر این موضوع که 68 درصد از علت سرپرستی زنان، فوت همسر و 12 درصد به دلیل طلاق است. همچنین 14 درصد از زنان دارای همسر، نیز سرپرست خانوار هستند. 44 درصد از خانوارهای زن سرپرست، تک نفره می باشد و زنان سرپرست به لحاظ مهاجرتی توانمندی تحرک و جابه جایی کمتری نسبت به مردان سرپرست خانوار دارند. وضعیت سواد ارتباط معنادار با جنسیت دارد و 54 درصد از زنان سرپرست خانوار بی سواد هستند. تنها 14 درصد از زنان سرپرست خانوار شاغل هستند. 24/8 درصد از زنان سرپرست خانوار در منازل رهن و اجاره ای ساکن بوده و حدود 7 درصد از آنها در منازل با متراژ 40 متر و کمتر ساکن هستند.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج پژوهش حاضر می توان گفت چالش های پیشرو زنان سرپرست خانوار از سه بعد فرهنگی مانند مسایل مرتبط با بیوگی و موانع ازدواج مجدد، بعد اقتصادی مانند مسکن و اشتغال و مسایل جمعیتی مانند زندگی در خانوارهای تک نفره پیروی می کنند که سیاستگذاری در هر سه بعد لازم و ضروری است.
کلید واژگان: زنان سرپرست خانوار, سرشماری, وضعیت اقتصادی و اجتماعی, ایرانPayesh, Volume:20 Issue: 4, 2021, PP 427 -437Objective (s):
In Iran, recent official data show a growing trend in the number of female-headed households. On the other hand, female-headed households are known as vulnerable groups in society that need attention in various social, economic and health aspects.
MethodsThis study used the secondary analysis of the combined file of household characteristics and personal characteristics of 2% of the general population and housing census data of 2016, which was collected by the Statistics Center of Iran. The extracted variables analyzed by individual level included age, number of children, marital status, place of residence, migration status, education, literacy, working status and household level variables included number of household members, living area measured in square meters, residential house ownership and type of residential house.
ResultsBased on the analysis of 2% of the census data, female-headed households constitute 12.5% of the Iranian heads of households. The percentage of caretaker is significantly related to age and about 50% of women-headed households are 60 years and older. Marital status also indicates that 68% of the reasons for headed women are due to the death of the husband and 12% are due to divorce. Also, 14% of women who have a husband are heads of households. 44% of women-headed households are living in single family, and female-headed households are less mobile than male-headed households. Literacy is significantly related to gender and 54% of female-headed households are illiterate. Only 14% of women -headed households are employed. 24.8% of women -headed households live in mortgaged and rented houses and about 7% of them live in houses with 40 square meters and less.
ConclusionAccording to the results of the present study, it can be said that the leading challenges of women -headed households follow three cultural dimensions such as issues related to widowhood and barriers to remarriage, economic dimensions such as housing and employment and demographic issues such as living in single family. Policy-making is necessary in all three dimensions.
Keywords: Women Heads of Household, Census, Economic, Social Status, Iran -
زمینه و هدف
زنان سرپرست خانوار از جمله اقشار مهم، حساس و آسیب پذیر در جامعه هستد که وضعیت سلامت آنها در جهت ایجاد امکانات، تسهیلات و سیاستگذاری ها مهم است. هدف از این تحقیق، تعیین ارتباط بین سبک زندگی سلامت محور و سلامت اجتماعی زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین شهر کرج در سال 1398 بود.
مواد و روش ها160 نفر از زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین شهر کرج، به روش نمونه گیری طبقه بندی مورد بررسی قرار گرفتند. ابزار تحقیق، پرسشنامه استاندارد سلامت اجتماعی و سبک زندگی سلامت محور بود. داده ها با استفاده از آزمون های همبستگی پیرسون، تحلیل واریانس و رگرسیون چندگانه با سطح معنی داری کمتر از 5 درصد بوسیله نرم افزار آماری Spss 22.0 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته هانتایج نشان داد که بین سبک زندگی سلامت محور و سلامت اجتماعی در زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین، رابطه ای مستقیم و معنی دار وجود دارد (r=0.33, P-Value<0.01). نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که از بین زیرمقیاس های سبک زندگی سلامت محور، روابط بین فردی (B=0.31, P-Value=0.01) و سپس مسئولیت پذیری (B=0.27, P-Value=0.004)، بیشترین تاثیر را روی سلامت اجتماعی داشتند. میزان تحصیلات زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین با سبک زندگی سلامت محور(r=0.20, P-Value=0.01) و همچنین میزان سلامت اجتماعی آنان رابطه مستقیم معناداری داشت (r=0.18, P-Value=0.025).
نتیجه گیریسبک زندگی سلامت محور خصوصا زیرمقیاس روابط بین فردی، روی سلامت اجتماعی زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین تاثیر دارد. با توجه به اینکه میزان تحصیلات در زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین خیلی پایین بود، توصیه می شود که در این مناطق، به مسئله آموزش خصوصا یادگیری مهارت های فردی و اجتماعی بیشتر توجه شود.
کلید واژگان: حاشیه نشینی, زنان سرپرست خانوار, سبک زندگی سلامت محور, سلامت اجتماعیBackgroundFemale-headed households are one of the most important, sensitive and vulnerable groups in society whose health status is important for facilitating and policy-making. The aim of this study was to determinate the relationship between health-promoting lifestyle and social well-being in female heads of suburban households of Karaj city.
Materials and methodsOverall, 160 female-headed households of suburban of Karaj were selected by stratified random sampling method. Data were collected through the standard social well-being and Health-Promoting Lifestyle Profile (HPLP) questionnaires. Data analysis was performed using Pearson correlation, one-way analysis of variance (ANOVA) and multiple regression tests with a significance level of 5% by SPSS 22.0.
ResultsThe results showed a significant positive correlation between health-promoting lifestyle and social well-being in female-headed households of suburban (r = 0.33, P-Value <0.01). Regression analysis showed that from subscales of the health-promoting lifestyle, interpersonal relationships (B = 0.31, P-Value = 0.014) and responsibility (B = 0.27, P-Value = 0.004) had the greatest impact on social well-being. Education level had a significant positive correlation with social well-being (r = 0.18, P-Value = 0.025) and health-promoting lifestyle (r = 0.20, P-Value = 0.01).
ConclusionHealth-promoting lifestyle, especially sub-scale of interpersonal relationships affect the social well-being of female-headed households of suburban. Given that the education level of these women was very low, it is recommended to pay more attention to education, especially the learning of individual and social skills in these areas
Keywords: Female-headed households, Health-Promoting Lifestyle, Marginalization, Social well-being -
مقدمه
سرپرست خانوار در معرض آسیب های روانشناختی و اجتماعی متعدد قرار دارند و بر همین اساس باید به دنبال شناسایی و کاربرد مداخلات روانشناسی موثر در جهت کاهش این آسیب ها بود. این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی واقعیت درمانی و درمان پذیرش و تعهد بر اضطراب اجتماعی و نگرش به زندگی در زنان سرپرست خانوار با نشانه های اضطراب اجتماعی انجام شد.
روش کاراین پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون، پیگیری و گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه زنان سرپرست خانوار مراجعه کننده به کلینیک مددکاری اجتماعی باران و نوید شهرستان ساری در سال 1398 بود که از این بین، 45 نفر به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به طور تصادفی در گروه های آزمایش (واقعیت درمانی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد) و کنترل قرار گرفتند. ابزارهای مورد استفاده شامل شاخص نگرش به زندگی زندگی باتیستا و الموند (1973) و مقیاس اضطراب اجتماعی جرابک (1996) بود. آنالیز داده ها با روش تحلیل واریانس آمیخته همراه با اندازه گیری مکرر و با استفاده از نسخه 19 نرم افزار SPSS انجام شد.
یافته هانتایج آنالیز داده ها نشان داد که واقعیت درمانی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر بهبود نگرش به زندگی و اضطراب اجتماعی در زنان سرپرست خانوار با نشانه های اضطراب اجتماعی موثر است . (05/0<p). تفاوت میانگین گروه واقعیت درمانی با درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در این متغیرها غیرمعنادار بود (05/0>p).
نتیجه گیریبر اساس نتایج حاصل از این مطالعه، در مورد زنان سرپرست خانوار، متخصصان حوزه سلامت می توانند مداخلات واقعیت درمانی و درمان پذیرش و تعهد را به منظور بهبود اضطراب اجتماعی و نگرش به زندگی در آنها مورد استفاده قرار دهند. ند.
کلید واژگان: پذیرش و تعهد, نگرش به زندگی, اضطراب اجتماعی, واقعیت درمانی, زنان سرپرست خانوارIntroductionHead of household women are exposed to various psychological and social harms. The aim of this study was to compare the effectiveness of reality therapy and acceptance and commitment therapy to social anxiety and attitude to the life in head of household women with symptoms of social anxiety.
MethodsThis study was a quasi-experimental study with pre-test, post-test, follow-up, and control groups. The statistical population of this study included all head of household women referring to Baran and Navid social work clinics in Sari city in 1398, of which 45 people were selected by targeted sampling method and randomly in experimental groups (reality therapy and acceptance and commitment-based therapy and control were included. The tools used included the Jerabek Social Anxiety Scale (1996) and Battista &Almond and Life Regard Index (1973). Data were analyzed by mixed analysis of variance with repeated measures and version 19 of SPSS software.
ResultsData analysis showed that acceptance and commitment therapy and reality therapy were effective in improving attitudes toward life meaning and social anxiety in head of household women with symptoms of social anxiety (P<0/05). There was no significant difference between the mean of reality therapy group with acceptance and commitment therapy in these variables (P>0/05).
ConclusionBased on the results of this study, psychological interventions such as reality therapy and acceptance and commitment therapy can be effective in improving social anxiety and attitudes about the meaning of life in the head of household women with symptoms of social anxiety.
Keywords: reality therapy, acceptance, commitment, attitude to the meaning of life, social anxiety, head of household women with symptoms of social anxiety -
مقدمه
زنان سرپرست خانوار در معرض آسیب های روانشناختی و اجتماعی متعدد قرار دارند. این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی واقعیت درمانی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر اضطراب اجتماعی و خودکارآمدی والدگری در زنان سرپرست خانوار با نشانه های اضطراب اجتماعی انجام شد.
مواد و روش هااین پژوهش از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون، پس آزمون، پیگیری و گروه کنترل بود. جامعه آماری، کلیه زنان سرپرست خانوار مراجعه کننده به کلینیک مددکاری اجتماعی باران و نوید شهرستان ساری در سال 1398 بودند که 45 نفر به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شده و به طور تصادفی در گروه های آزمایش و کنترل قرار گرفتند. گروه های آزمایش تحت واقعیت درمانی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد قرار گرفتند. جمع آوری اطلاعات با استفاده از پرسشنامه های خود کارآمدی والدگری دومکا و همکاران ومقیاساضطراب اجتماعی جرابک بود. داده ها توسط روش تحلیل واریانس آمیخته با اندازه گیری مکرر تحلیل شدند.
یافته هانتایج نشان داد واقعیت درمانی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر بهبود خودکارآمدی والدگری با اثر بین گروهی (000/0p=، 69/19F=)، درون گروهی (002/0 p=، 25/8F=)، اثر تعاملی بین گروهی و درون گروهی (000/0 p=، 84/12F=) و در اضطراب اجتماعی با اثر بین گروهی (000/0p=، 46/16F=)، درون گروهی (000/0p=، 19/29F=) و اثر تعاملی بین گروهی و درون گروهی (000/0p=، 21/15F=) موثر است.
نتیجه گیریواقعیت درمانی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد می توانند بر بهبود خودکارآمدی والدگری و اضطراب اجتماعی در زنان سرپرست خانوار با نشانه های اضطراب اجتماعی موثر واقع شوند و تفاوتی بین آن ها از این جهت وجود ندارد.
کلید واژگان: واقعیت درمانی, پذیرش و تعهد, خودکارآمدی والدگری, اضطراب اجتماعی, زنان سرپرست خانوارIntroductionFemale household heads are exposed to numerous psychological and social harms. This study aims to compare the effectiveness of reality therapy and acceptance & commitment therapy on social anxiety and parenting self-agency in female household heads with symptoms of social anxiety.
Materials and MethodsThis study was semi-experimental with pretest, posttest, follow-up, and control group. The statistical population of this study included all female household heads referring to Baran and Navid social work clinics in Sari city in 2019, of which 45 were selected by purposeful sampling method based on the inclusion criteria and assigned in experimental and control groups by simple randomization. The experimental groups underwent reality therapy and acceptance & commitment therapy. Data were collected by Parental Self-Agency Measure and Jerabek Social Anxiety Scale. Then, they were analyzed by repeated-measures analysis of variance at a significance level of 0.05.
ResultsData analysis showed that reality therapy and acceptance & commitment therapy were effective in improving parenting self-agency with within-group effect (F =19.69, P = 0.00), between-groups effect (F = 8.25, P = 0.002), and the between-groups and within-group interaction effect (F = 12.84, P = 0.00) and also in social anxiety with within-group effect (F=16.46 , P = 0.00), between-groups effect (F =29 /19, P = 0.00), and the between-groups and within-group interaction effect (F = 15.21, P = 0.00) in female household heads with symptoms of social anxiety. Therefore, both treatment approaches were effective in improving social anxiety and parenting self-efficacy in female household heads with symptoms of social anxiety.
ConclusionBased on this research results, psychological interventions, such as reality therapy and acceptance & commitment therapy, can be effective in improving parenting self-agency and social anxiety in female household heads with symptoms of social anxiety.
Keywords: Reality Therapy, Acceptance & commitment, Parenting self-agency, social anxiety, Female household heads -
مجله مراقبت پرستاری و مامایی ابن سینا، سال بیست و هفتم شماره 6 (پیاپی 72، بهمن و اسفند 1398)، صص 394 -404مقدمه
رفتارهای ارتقادهنده سلامت یکی از معیارهای عمده تعیین کننده سلامت است. یکی از مهم ترین موقعیت هایی که رفتارهای ارتقادهنده سلامت اهمیت ویژه ای می یابند، زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین هستند؛ بنابراین این پژوهش به منظور تعیین میانگین نمرات رفتارهای ارتقادهنده سلامت، ابعاد شش گانه آن و ارتباط آن با خودکارآمدی، حمایت اجتماعی و عوامل جمعیت شناختی در زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین شهر ارومیه در سال 1396 انجام شد.
روش کار:
مطالعه حاضر از نوع توصیفی-تحلیلی است که جامعه آماری آن تمام زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین شهر ارومیه هستند که از میان آنها 384 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند و داده های این مطالعه به کمک پرسش نامه های جمعیت شناختی، حمایت اجتماعی ادراک شده، خودکارآمدی عمومی و پرسشنامه رفتارهای ارتقادهنده سلامت والکر جمع آوری شده است. در ارائه ویژگی های توصیفی از آمارهای توصیفی شامل میانگین و انحراف معیار و در ارائه ویژگی های تحلیلی از آزمون هم بستگی پیرسون و کندال با سطح معنی داری 5 درصد استفاده شد.
یافته ها:
میانگین کل رفتارهای ارتقادهنده سلامت 20/45±111/62 بود. بین خودکارآمدی و حمایت اجتماعی درک شده ارتباط مثبت معنی دار مشاهده شد (0/001>P). همچنین، بین مشخصات جمعیت شناختی تاهل و تحصیلات با رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت، ارتباط مثبت معنی داری مشاهده شد (0/001>P)، اما بین شغل و سن با رفتارهای ارتقادهنده سلامت، ارتباط معنی داری وجود ندارد.
نتیجه گیریبا توجه به یافته های پژوهش، مسئولان و مراقبان سلامت می توانند با طرح ریزی برنامه هایی در جهت ارتقای سطح خودکارآمدی، زمینه تغییر رفتار را در زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین فراهم کنند. همچنین سازمان های دولتی و خانواده ها نیز با حمایت های عاطفی لازم برای این زنان، زمینه افزایش حمایت اجتماعی و به دنبال آن تغییر رفتار را برای زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین فراهم کنند.
کلید واژگان: رفتارهای ارتقادهنده سلامت, زنان سرپرست خانوار, حاشیه نشینی, خودکارآمدی, حمایت اجتماعیIntroductionHealth promoting behaviors are one of the key determinants of health. One of the most important situations in which health promoting behaviors are of particular importance, is about female marginalized households. Therefore, this study was conducted to determine the mean scores of health promoting behaviors and its six dimensions, and also its relation to self-efficacy, social support and demographic factors in the women-headed families of Urmia suburb in 2017.
MethodsThis was a descriptive-analytic study and its statistical population was all the female heads of the suburban families of Urmia of which 384 were selected. Data were collected through demographic questionnaires, perceived social support, general self-efficacy and Walker Health Promoting Behavior Inventory. Descriptive statistics including mean and standard deviation were used to describe descriptive characteristics and, Pearson and Kendall's correlation tests were used to describe analytical features.
ResultsThe mean of total health promoting behaviors was 111.62±20.45. Self-efficacy, perceived social support and demographic characteristics of marriage and education had a significant positive correlation with health promoting behaviors (P<0.001), but there was no significant positive correlation between occupation and age with health promoting behaviors.
ConclusionAccording to the findings of this research, health authorities and health care providers can found self-efficacy increase for female heads of households by designing health promoting education programs. Also governmental organizations and families with supplying necessary emotional supports can provide an area of social support increase and consequently, a change in behavior, for suburbanized female heads of households.
Keywords: Health promoting behaviors, Female-headed households, Suburbanization, Self-efficacy, Social support
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.